خداوند متعال در اين آيه زندگى دنيا را در پنج مرحله (بازى )، (سرگرمى )، (تجمّل پرستى )، (تفاخر) و (تكاثر) ترسيم نموده و آنگاه آن را به بارانى تشبيه نموده كه از آسمان نازل مى شود و چنان زمين را زنده مى كند كه گياهانش حتّى زارعان را در شگفتى فرو مى برد، سپس زرد و خشك و درهم شكسته و به كاه تبديل مى گردد.
از شيخ بهائى قدّس سرّه نقل شده كه گفته است :
(اين پنج خصلتى كه در آيه شريفه ذكر شده ناظر به سنين عمر آدمى و دوران زندگى اوست .
نخست دوران (كودكى ) است كه در اين دوره علاقه شديدى به (لعب ) و بازى دارد.
سپس وارد دوره (نوجوانى ) مى شود، در اين دوره به (لهو) و سرگرميها روى مى آورد.
بعد دوره (جوانى ) فرا مى رسد كه در اين دوره به (زينت ) و تجمّل و آرايش مى گرايد و همواره به فكر اين است كه لباس فاخرى تهيّه كند، مركب جالب توجّهى سوار شود، منزل زيبايى داشته باشد و ... و از اين مرحله كه بگذرد، دوره (پيرى و
كهولت ) فرا مى رسد. در اين دوره بيشتر به فكر (تفاخر) به حسب و نسب مى افتد و حسّ فخر طلبى در او زنده مى شود.
و سر انجام به مرحله پنجم يعنى دوره (سالخوردگى ) مى رسد كه در اين دوره (تكاثر) و فزونى در اموال و فرزندان فكرش را به خود جلب مى كند).(405)
(... بعضى معتقدند كه هر دوره اى از اين دوره هاى پنجگانه هشت سال از عمر انسان را مى گيرد، و مجموعاًبه چهل سال بالغ مى گردد، و هنگامى كه به اين سنّ رسيد شخصيّت انسان تثبيت مى گردد.
اين امر نيز كاملاً ممكن است كه بعضى از انسانها شخصيت شان در همان مرحله اوّل و دوّم متوقّف گردد و تا پيرى در فكر (بازى و سرگرمى و معركه گيرى ) باشند و يا در دوران تجمّل پرستى متوقّف گردد، و ذكر فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زينتى باشد، اينها كودكانى هستند در سنّ كهولت و پيرانى هستند با روحيه كودك !).(406)
لازم به يادآورى است كه تشبيه زندگى دنيا به آب (باران ) در (سوره يونس ) آيه 24 (مثل 17) و در (سوره كهف )، آيه 45 (مثل 26) نيز آمده است .
بعضى گفته اند: در اين سه تمثيل عنصر اصلى (گياه ) است و (آب ) در درجه دوّم قرار دارد، زيرا خلاصه معناى هر سه مثل چنين است كه زندگانى اين جهان ، همانند حيات گياهان ، كوتاه مدّت و زود گذر و فانى است .(407)
در (سوره يونس ) پايان زندگى گياهان را (حصيد) (درو شده )، در (سوره كهف ) (هشيم ) (در هم شكسته شده ) و در آيه مورد بحث (حُطام ) (اجزاى پراكنده كاه ) تعبير كرده است .
1 (لَعِب ) (بر وزن لزج ) در اصل از ماده (لعاب ) (بر وزن غبار) به معنى آب دهان است كه از لبها سرازير گردد و اين كه بازى را لعب مى گويند، به خاطر آن است كه همانند ريزش لعاب از دهان است كه بدون هدف انجام مى گيرد).(408)
2 (لهو) به معناى هر عمل سرگرم كننده اى است كه انسان را از كارهاى مهم و حياتى باز دارد.
بنا بر اين آنهايى كه تنها به دنيا دل بسته اند و جز آن نمى جويند و نمى طلبند، در واقع كودكان هوسبازى هستند كه يك عمر به بازى و سرگرمى پرداخته و از همه چيزى بى خبر مانده اند!
تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى از اين نظر است كه بازيها و سرگرميها معمولاً كارهاى توخالى و بى اساس هستند كه از متن زندگى حقيقى دورند، نه پيروزى اش حقيقت دارد و نه شكستش ، زيرا پس از پايان بازى همه چيز به جاى خود باز مى گردد!
بسيار ديده مى شود كه كودكان در بازى يكى را (امير) و ديگرى را (وزير)، يكى را (دزد) وديگرى را (قافله ) مى نامند، اماساعتى نمى گذرد كه نه خبرى از امير است و نه وزير ونه دزد ونه قافله و يا در نمايشنامه هايى كه به منظور سرگرمى انجام مى شود، صحنه هايى ازجنگ يا عشق يا عداوت مجسّم مى گردد، اما پس از ساعتى خبرى از هيچكدام نيست .
دنيا به نمايشنامه اى مى ماند كه بازيگران آن ، مردم اين جهانند و گاه اين بازى كودكانه حتى افراد خردمند را به خود مشغول مى دارد، امّا چه زود پايان اين سرگرمى و نمايش اعلام مى گردد.(409)
3 (زينت ) به معناى آرايش و نمايشى است كه بيننده را مجذوب كند، مثلاً: آرايش در غذاهاى رنگارنگ ، لباسهاى فاخر گوناگون ، آپارتمانهاى آسمانخراش ،
مركبهاى مدرن وآخرين سيستم و... ولى آنچه در اسلام مورد نكوهش واقع شده ، نمايش زينت و تجمّل پرستى است ، نه استفاده عادى از زيبايى هاى طبيعت و مواهب دنيا.
خداوند متعال ، (قارون ) را از اين جهت مذمّت نموده است كه با نمايش ثروت و تجملات خود، مردم سست ايمان را تحقير و مجذوب مال و ثروتش مى كرد و آن چنان صحنه خيره كننده (نمايش زينت ) قلبشان را از جاى تكان مى داد كه آه سوزانى از دل مى كشيدند و مى گفتند: (... يَلَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَآ اءُوتِىَ قَرُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ).(410)
(اى كاش ! همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم ! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!).
4 (غيث ) به معناى باران است و آن را از آن جهت غيث گفته اند كه غياث و فريادرس خلق باشد.(411)
5 كلمه (كفّار) در آيه مورد بحث طبق نظر اكثر مفسّران ، به معناى كشاورزان است ، نه افراد بى ايمان ، زيرا (كفر) در اصل به معناى پوشاندن است و چون كشاورز (بذر) را در زير خاك مى پوشاند، از اين رو به او كافر، يعنى پوشاننده بذر گفته شده است و به منكر حقّ هم از اين جهت كافر مى گويند كه حقّ را كتمان نموده و آن را مى پوشاند.
در حقيقت آيه مورد بحث همانند آيه 29 (سوره فتح ) مى باشد كه وقتى سخن از نموّ فراوان و شگفت آور گياه مى كند مى گويد: (يُعْجِبُ الزُّرّاعَ)؛ (زارعان را به شگفتى در مى آورد) كه به جاى كلمه (كفّار)، (زُرّاع ) گفته شده . ولى بعضى از مفسّران نيز احتمال داده اند كه منظور از (كفّار) در اينجا همان كافران نسبت به خداوند باشد، زيرا اعجاب كافران به زينت دنيا بيشتر است ، يعنى زارع كافر هنگامى كه طراوت و شادابى زراعت خود را مشاهده مى كند، شگفت زده به خود مى بالد و تمام توجّهش به محسوسات و خود زراعت است ، ولى زارع مؤ من وقتى رشد و نموّ فراوان زراعت خود را مى نگرد، فكرش متوجّه زارع حقيقى يعنى (ربّالعالمين )، پرورش دهنده همه عالم مى شود و قدرت پررودگار او را به شگفتى وا مى دارد، نه طراوت و شادابى گياهان . ولى
عدّه اى از مفسّران معاصر مى گويند: اين تفسير چندان مناسب به نظر نمى رسد، زيرا مؤ من و كافر در اين شگفتى شريكند.(412)
6 (متاع ) به معناى هرگونه وسايل تمتّع و بهره گيرى است .