در سوره بروج(393) داستان اصحاب اخدود را ذكر مىفرمايد در حبشه بودند، پيغمبرى بر آنها مبعوث مىشود عدهاى به او ايمان مىآورند، سلطان وقت با عدهاى كه مسلمان شدهاند مىجنگد. كيفيت مبارزه اين بود كه اولاً پيغمبر را مىگيرند و مىكشند پس از كشتن پيغمبر امر مىكند عده مأمورين (اخدود، خدد يعنى گودالها) گودالهائى درست كردند آتش زياد در آن روشن نمودند كه خدا مىفرمايد: النار ذات الوقود
آنگاه اطراف آن آتش برافروخته نشستند مؤمنين بيچاره را مىآوردند نه اينكه آنها را يك دفعه مىانداختند در گودال آتشين بلكه به يكى يكى مىگفت سلطان خدا است يا خداى عالم؟ اگر مىگفت خداى عالم خداست كه بايد در گودال بيفتد و اگر مىگفت سلطان خدا است، او را آزاد مىگذاشتند به خانهاش برود. آنهائى كه مسلمان بودند با كمال قوت ايمان و قدرت توحيد با پاى خودشان به آتش مىرفتند. در روايتى ديدم بيست هزار نفر مسلمان را به آتش انداختند.
در تفسير دارد كه زنى پسر دو سالهاى داشت، اين زن بيچاره را هم مخير كردند گفتند: يا شاه پرست باش و آزاد شو - و يا خداپرست و در گودال آتش بسوز. اول تصميم گرفت به آتش برود اما نگاه بچهاش كرد تا صورت بچه شير خوارش را ديد قدرى ايستاد (چند طفلند كه در گهواره سخن گفتند يكى حضرت مسيح (عليه السلام) كه ويكلم الناس فى المهد(394) ديگرى همين بچه از اصحاب اخدود است) تا مادر خواست سستى كند يك دفعه بچه به سخن آمد گفت(395): مادر برو در آتش و من را هم ببر، در راه خدا چيزى نيست. جان چه باشد. كاش انسان از جان چيز عزيزترى داشت، به قول بعضى از شهداى كربلا گفتند اى حسين عزيز، كاش كشته مىشدم زنده مىشدم تا هفتاد دفعه ولى چه حيف كه يك جان بيشتر نيست.
بسم الله الرحمن الرحيم
اعملوا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفراً ثم يكون حطاماً و فى الاخره عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور(397)
حيات دنيا يعنى زندگى روى خاك از ساعت ولادت تا ساعت مرگ منهاى دين، منهاى كارهاى الهى كه از بشر سر بزند، كارهاى دنيائى را در تحت پنج عنوان ذكر فرموده لعب يعنى بازى، لهو يعنى بيهوده، و زينت و تفاخر يعنى فخريه نسبها، جسمها، كارها است. پنجمين تكاثر در اموال و اولاد است يعنى بشر احمق مىخواهد پول جمع كند مىخواهد اولادش زياد گردد، سر و سامانش مفصلتر گردد دامنه زندگى مادى و دنيويش وسيعتر گردد.
جوانى ديروز سؤال كرد شايد در ذهن بعضى هم باشد جوابش بالاى منبر داده شود. مىپرسيد لهو و لعب را مثال زديد مانند توپ بازى، ورزش، بوكس، سينما، تلويزيون، بنابراين تمام مظاهر تمدن را رد كرديد.
جوان است نمىداند مطلب چيست ظاهرش تمدن است ولى در حقيقت در راه توحش است خيال مىكنى سينماهاى مهيج شهوات، مظاهر تمدن است، توحش از اين بدتر، مكرر اين تعبير را كردهام كه آدم مىرود، يك حيوان وحشى بيرون مىآيد كه كارش دنبال شهوات رفتن است، زن مردم، دختر مردم ووو، و هر كثافتكارى و علاوه چيزى است كه در مجلهها نوشتهاند نه چيزى است كه من بخواهم تهمت بزنم، خودتان هم مكرر شنيدهايد بسيارى از جنايتهائى كه مردم امروز مىكنند، برنامه سينماها و تلويزيون يادشان داده است كه حتى در محاكمه در كلانترى در دادگاه آن جنايتكار را كه خواستند بازجوئى كنند كه از كجا تحريك شده است براى چه برادرت، مادرت، زنت را كشتى اصل منشأش معلوم شد كه آقا ديشب تحت تأثير نمايش تلويزيون واقع شده و اين جنايتها را كرده است(398) آنچه را كه ديگر نمىنويسند جزئى از هزارهائى است - يا مثلاً بازى بوكس، وحشى گرى است، اين تمدن نيست بلكه توحش است از آدميت دور است اولاً تعبير از اينها به مظاهر تمدن غلط است، كلمهاى است بر خلاف واقع و حقيقت و اما مسأله حكم شرعى، بنده نگفتم تمام اينها حرام است من مثال براى لهو و لعب زدم و اما حكم فقيهش فرق مىكند اگر عنوان خاصى پيدا كرد از عناوين محرمه حرام مىگردد.