حكم لعب بسته به عنوان ثانوى است - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكم لعب بسته به عنوان ثانوى است

مثلاً لعبها گاهى با قمار است اگر به آلات قمار است بلاشك حرام است هر نوع قمارى باشد اگر برد و باخت هم نباشد حرام است و اما غير از آلات قمار را گر برد و باخت بر سر مال باشد آن هم حرام است مثلاً اگر دوچرخه سوارى مى‏كنند و مى‏گويند سر فلان دقيقه هر كس زودتر به آنجا رسيد اينقدر، از طرفى كه ديرتر رسيده بگيرد مسابقه مى‏گذارند، با عوض لا سبق الا فى خف او نصل او حافر(399) گروبنديها تمام حرام است چندى قبل شرط بسته بودند كه هر كس يك من بستنى بخورد صد تومان بگيرد، يك نفر خورد صد تومان را گرفت و فى المجلس هم مرد، عيبى ندارد مى‏ارزد!!

ديگر از عناوين محرمه، هرگاه چنانچه آن بازى كه مى‏كند نه آلات قمار است و نه برد و باخت است لكن عنوان ديگرى براى حرمتش پيدا مى‏شود مثلاً ايذاء به غير، اذيت به ديگرى شد، اين بازى حرام است، اذيت به خود يا غير، فرقى نمى‏كند روى آن عنوان، باز، حرام مى‏گردد، مثل كشتى گرفتن يا بوكس، بالاخره يا دست تو مى‏شكند يا دست او، يا اعضاى بدن تو عيب دار مى‏شود يا او، بالاخره بلائى به سرتان مى‏آيد همديگر را زدن حيوانى است عرضم بازيهائى كه در آن اضرار است براى خودش يا براى طرف يا ديگرى آن هم حرام مى‏گردد، اما توپ بازى كردن اگر چنانچه ضررى نداشته باشد مانعى ندارد ولى اگر زيان و ضررى به خودش يا به ديگرى برساند باز هم عنوان حرمت دارد من عرض مى‏كنم اگر موجب زيان و ضرر شد براى خود يا ديگرى حرام است و اگر زيان و ضررى نداشت عيبى ندارد اگر چنانچه به غرض عقلائى باشد كه خوب است مثلاً براى صحت مزاجش ورزش مى‏كند.

و اما سينما: خودش يعنى توى ساختمان حرمت ذاتى ندارد يعنى اگر كسى آنجا كار دارد عيبى ندارد اما هنگامى كه برنامه‏هاى حرام در آن رفتنش بلاشك حرام است، نشستن حرام، تماشا كردنش حرام، اگر داخلش چنين است كه ما بيرونش رد مى‏شويم تبليغش كرده است كه لعنت خدا به مؤسسش، عكس زن لخت كه آدمى شمرش مى‏شود كه تكرار نظر به عكسش كند، وقتى كه چنين فحشا گريهائى باشد. لعنت خدا به كسى كه برود برنامه هايش را تماشا كند، يك مرتبه كسى نگويد پس كسانى كه به سينماى ركس آبادان رفته بودند چون كارشان حرام است پس كشتنشان عيبى نداشته، كجا را به كجا مى‏زنى اولاً بايد ديد فيلمى كه نشان مى‏دادند چگونه فيلمى بوده اگر مسلم شد از آن قبيل لعبهاى حرام بوده، رفتنش حرام است ولى هر كس هر حرامى به جا آورد كه خونش حلال نمى‏شود، اين عمل كه خونشان را حلال نمى‏كند، بايد آنها را به توبه واداشت، لعنت خدا به دستگاههائى كه اين بيچاره‏ها را آتش زد.

مؤمن از كار خدا به شگفت مى‏آيد

اين پنج عنوان حيات دنيويه آدمى است و آن وقت اين حيات دنيويه آدمى كه به اين پنج چيز مى‏گذرد يعنى بدون دين، بشرى كه اعتقاد به دين ندارد، حياتش اين پنج عنوان است آن وقت چه مى‏شود؟

كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم ييهج فتراه مصفراً غيث يعنى باران بهارى كه وقتى مى‏آيد دانه بزرگ، زرع را چگونه رشد مى‏دهد؟ هنوز سه روز نشده تمام سبزيها رشد كرده كه وقتى صحرا مى‏روى چشم خيره مى‏شود. اعجب الكفار در اينجا، كفار دو معنى دارد احتمال اول اين است كه معناى زراع باشد، علت اين است كه به زارع كافر مى‏گويند چون كفر به معنى بستر است، زارعها بذر را زير زمين نهان مى‏كنند لكن وجه ديگر بهتر است، مراد به كفار همان كافران خارجى است، يعنى آنكه منكر خدا است، وقتى كافر زارع مى‏آيد سر زراعتش خود زراعت به شگفتش مى‏آورد.

مؤمن زارع وقتى مى‏بيند زراعتش خوب شده خداى را به نظر مى‏آورد، زراعتكار كافر نشانه‏اش اين است كه وقتى زراعتش را مى‏بيند به خودش مى‏بالد. ولى اگر مؤمن به خدا باشد تا چشمش به زراعتش افتاد مى‏گويد الله اكبر، خدا پيشش بزرگ مى‏آيد: چه خدائى اعجب الكفار نباته كفارند كه متعجبند ولى اعجب المؤمنين خالقه و رازقه نسبت به مؤمنين نفس زرع به شگفتش نمى‏آورد قدرت بى نهايت پروردگارش، كرامت حق آنها را بشگفت مى‏آرود ثم يهيج سپس خشك مى‏شود فتراه مصفراً پس آن را زرد مى‏بينى پس از زرد شدن ثم يكون حطاماً سپس خرد مى‏گردد مثل اينكه نبود بعد از خشكى چطور ريزه ريزه گرديد از بين رفت آدمى بدبخت هم همين است. زندگى دنيايش چند صباحى: سن جوانى و زينت - آرايش زندگى مرفه.

/ 173