موش اصلش از خاك است تا خاك بود هيچ اذيتى نمىتوانست بكند از وقتى كه به شكل موش شد حياتى پيدا كرد مىبينى چه حقه هائى مىزند. يكى از رفقا نقل مىكرد شيشه شربتى (شربت نارنج) در خانه نگهداشته بود بعد از چندى كه سراغ شيشه شربتى مىرود كه بخورد مىبيند شيشه خالى است سر جايش پر از ريگ است اجمالاً شيشه ديگرى مىگذارد و منتظر مىماند. معلوم شد موش مىآمده و با زبانش مىخورده وقتى شيشه خالىتر مىشده دمش را داخل شيشه مىكرد و مىليسيده بعد كه كمتر مىشد، نه دم مىرسد نه دهن مىرفته ريگ داخل شيشه مىانداخته و شربت بالا مىآمده و مىخورده است.
ميمون و بز با ظرف ماست
نقل كردهاند در خارجه يك نفر بوده ميمونى داشته و بزى. روزها در خانه كسى نبوده در خانه را مىبسته و مىرفته و بعد بر مىگشته روزى ظرف ماستى داشته براى اينكه اين ميمون و يا بز از ظرف ماست نخورند در ديوار طاقچه مانندى بوده ظرف ماست را آنجا گذاشته كه در دسترس نباشد. بالاخره بيرون مىرود وقتى كه بر مىگردد ظرف را پائين مىآورد كه بخورد مىبيند تا آخرش را ليسيدهاند نگاه مىكند مىبيند ريش بز ماستى است در حالى كه بز نمىتوانسته به آنجا برود. براى تحقيق فردايش ظرف ماست را همان جا مىگذارد ولى وقتى كه مىخواهد بيرون برود اشتباه كارى مىكند در را روى هم مىاندازد و پنهان مىشود كه ميمون و بز نفهمند كه صاحب منزل در خانه است. بز و ميمون مقدارى كه گذشت مطمئن شدند كه صاحب خانه نيست ميمون با تو سرى به شكم بز مىزند و بز را مىراند و او را تا پاى ديوار مىآورد آن وقت روى بز مىجهد و مشغول خوردن مىشود وقتى كه تمام مىشود زبان مىزند و بريش بز مىمالد تا بيندازد گردن بز بيچاره كه ما نخورديم بز خورده است گرگ دهن آلوده يوسف ندريده .
جان دهنده و گيرنده خداست
غرضم حيلهها و چاره جوئيها است. اينها عجائبى است كه ربطى به خاك ندارد اگر داشت چرا پيش از آنكه جان بيايد از اين چيزها خبرى نبود غير از اينكه بگوئى از جان است البته جان و آثارش هم از جان آفرين است.خلاصه اين آثار از حيات استو چشم و گوش تا جان هست مىبيند و مىشنود تا جان رفت نه مىبيند و نه مىشنود پس بينائى و شنوائى از جان است اگر از بدن است چشم كه فرقى نكرد پس چرا نمىبيند؟ چون جان رفت. امر از اين آشكارتر كه آدمى فكر كند تا يقين بكند هو الحى لا اله الا هو يحيى و يميت جان دادن و گرفتن همه از خدا است. هيچ كس نمىتواند اين آثار را به ماده بچسباند و اگر چنانچه اولين و آخرين دانشمندان عالم جمع شوند و پشت به پشت هم بزنند نمىتوانند به يك پشهاى جان بدهند چنانچه قرآن مجيد مىفرمايد نمىتوانند پشه بيافرينند(286) هر جا كه رو كنى مىبينى عدل است، هر كس به وظيفه خودش، عمل مىكند، هر كس حق ديگرى را اداء مىكند با خداى خودش عدل با خلق، عدل با زن و اولاد، عدل با طرف معامله.خدايا تو خودت فرج مولا و سرور ما را نزديك فرما، همه به انتظار او هستيم، خدايا تو زمان ظهورش را جزء عمر ما قرار ده كه چشممان به جمال آقا روشن شود.