موش و شيشه شربت نارنج - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موش و شيشه شربت نارنج

موش اصلش از خاك است تا خاك بود هيچ اذيتى نمى‏توانست بكند از وقتى كه به شكل موش شد حياتى پيدا كرد مى‏بينى چه حقه هائى مى‏زند. يكى از رفقا نقل مى‏كرد شيشه شربتى (شربت نارنج) در خانه نگهداشته بود بعد از چندى كه سراغ شيشه شربتى مى‏رود كه بخورد مى‏بيند شيشه خالى است سر جايش پر از ريگ است اجمالاً شيشه ديگرى مى‏گذارد و منتظر مى‏ماند. معلوم شد موش مى‏آمده و با زبانش مى‏خورده وقتى شيشه خالى‏تر مى‏شده دمش را داخل شيشه مى‏كرد و مى‏ليسيده بعد كه كمتر مى‏شد، نه دم مى‏رسد نه دهن مى‏رفته ريگ داخل شيشه مى‏انداخته و شربت بالا مى‏آمده و مى‏خورده است.

ميمون و بز با ظرف ماست

نقل كرده‏اند در خارجه يك نفر بوده ميمونى داشته و بزى. روزها در خانه كسى نبوده در خانه را مى‏بسته و مى‏رفته و بعد بر مى‏گشته روزى ظرف ماستى داشته براى اينكه اين ميمون و يا بز از ظرف ماست نخورند در ديوار طاقچه مانندى بوده ظرف ماست را آنجا گذاشته كه در دسترس نباشد. بالاخره بيرون مى‏رود وقتى كه بر مى‏گردد ظرف را پائين مى‏آورد كه بخورد مى‏بيند تا آخرش را ليسيده‏اند نگاه مى‏كند مى‏بيند ريش بز ماستى است در حالى كه بز نمى‏توانسته به آنجا برود. براى تحقيق فردايش ظرف ماست را همان جا مى‏گذارد ولى وقتى كه مى‏خواهد بيرون برود اشتباه كارى مى‏كند در را روى هم مى‏اندازد و پنهان مى‏شود كه ميمون و بز نفهمند كه صاحب منزل در خانه است. بز و ميمون مقدارى كه گذشت مطمئن شدند كه صاحب خانه نيست ميمون با تو سرى به شكم بز مى‏زند و بز را مى‏راند و او را تا پاى ديوار مى‏آورد آن وقت روى بز مى‏جهد و مشغول خوردن مى‏شود وقتى كه تمام مى‏شود زبان مى‏زند و بريش بز مى‏مالد تا بيندازد گردن بز بيچاره كه ما نخورديم بز خورده است گرگ دهن آلوده يوسف ندريده .

جان دهنده و گيرنده خداست

غرضم حيله‏ها و چاره جوئيها است. اينها عجائبى است كه ربطى به خاك ندارد اگر داشت چرا پيش از آنكه جان بيايد از اين چيزها خبرى نبود غير از اينكه بگوئى از جان است البته جان و آثارش هم از جان آفرين است.

خلاصه اين آثار از حيات استو چشم و گوش تا جان هست مى‏بيند و مى‏شنود تا جان رفت نه مى‏بيند و نه مى‏شنود پس بينائى و شنوائى از جان است اگر از بدن است چشم كه فرقى نكرد پس چرا نمى‏بيند؟ چون جان رفت. امر از اين آشكارتر كه آدمى فكر كند تا يقين بكند هو الحى لا اله الا هو يحيى و يميت جان دادن و گرفتن همه از خدا است. هيچ كس نمى‏تواند اين آثار را به ماده بچسباند و اگر چنانچه اولين و آخرين دانشمندان عالم جمع شوند و پشت به پشت هم بزنند نمى‏توانند به يك پشه‏اى جان بدهند چنانچه قرآن مجيد مى‏فرمايد نمى‏توانند پشه بيافرينند(286) هر جا كه رو كنى مى‏بينى عدل است، هر كس به وظيفه خودش، عمل مى‏كند، هر كس حق ديگرى را اداء مى‏كند با خداى خودش عدل با خلق، عدل با زن و اولاد، عدل با طرف معامله.

خدايا تو خودت فرج مولا و سرور ما را نزديك فرما، همه به انتظار او هستيم، خدايا تو زمان ظهورش را جزء عمر ما قرار ده كه چشممان به جمال آقا روشن شود.

/ 173