شبهه ردالشمس براى على (عليه السلام) و جوابش - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شبهه ردالشمس براى على (عليه السلام) و جوابش

دو مرتبه آفتاب براى على (عليه السلام) برگشت يكى همينجا كه گفته شد در مسجد فضيخ، يكى هم در راه صفين كه آنجا هم هنوز آثارش گفته شد در مسجد فضيخ، يكى هم در راه صفين كه آنجا هم هنوز آثارش هست و اما آنچه بعضى دشمنان على خواستند منكر بشوند كه چطور مى‏شود آفتاب برگردد و اگر برگردد بايد تمام جهان بفهمند جواب اينها در باب شق القمر گفته شده جواب همان است‏(96) در آسمان صدها اتفاق مى‏افتد اهل زمين هيچ نمى‏فهمند خصوصاً چيزهائى كه در زمين اثرى پيدا نمى‏شود و دو تكه شدن ماه و به هم چسبيدن كه اثرى نمايان نمى‏شود، بر فرض چه كسى سر بالا مى‏كند ببيند چه خبر مى‏شود.

محل شاهد روايت اينجاست، على (عليه السلام) نمازش را خواند و آفتاب هم برگشت به جاى خودش. على (عليه السلام) آمد پيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پيغمبر فرمود: يا على بگويم آنچه را كه آفتاب به تو گفت، يا خودت مى‏گوئى، عرض كرد اگر شما بگوئيد شيرين‏تر است فرمود: به تو گفت، يا اول يا آخر يا ظاهر يا باطن آيا مى‏دانى يعنى چه؟ يعنى يا اول من آمن بالله و رسوله اى كسى كه تو اول مؤمن به خدا و رسولش هستى اين اوليت اضافى است خبرت بدهم على جان انت الاخر آخرين كسى كه با من عهد مى‏بندد و من از دنيا مى‏روم تو هستى در نفس آخر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) سرش در دامن على (عليه السلام) بود و از دار دنيا رفت.

آيا مى‏شود ساعت مرگ ما جمال على را ببينيم اما، ما كه خود را قابل نمى‏دانيم مى‏توان گفت: سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش .

انت الظاهر على جان تو كسى هستى كه آيات خداى را تو ظاهر كننده هستى هر كه على را شناخت خداى را شناخته است مردم خدا را به تو مى‏شناسند انت الباطن توئى آن پنهانى كه كسى حقيقت تو را نفهميد(97) اگر ترس اين نبود كه اين خلق با تو مثل نصارا يا مسيح بشوند فضيلت و كمال تو را مى‏گفتم به طورى كه خاك زير پايت را بردارند در چشم كنند يا على نشناخت تو را غير از من و حق چنانكه نشناخت كسى حق را غير از من و تو(98) .

باطن است، پنهان است حقيقتش مقام نورانيتش و هو بكل شى‏ء عليم فرمود، يا على آنچه كه خدا به من ياد داد ياد تو هم داده شد.

پس چرا منكر خدا مى‏شوند

مطلب دوم: كه باز ناچارم اينجا بگويم اشكال دوم در الظاهر است، بلاشك خدا ظاهر است، آياتش آشكار است، اگر تمام درختهاى روى كره خاك قلم شوند و تمام درياها مركب شوند آن وقت جن و انس نويسنده گردند به غير حساب بنويسند دليل قدرت خدا و شواهد حكمت خداى را، درياها خشك مى‏شود قلمها شكسته و تمام مى‏شود اما دليلهاى خداى تمام نمى‏شود(99) والله چنين است تو خودت را سر تا پايت چند تا دليل خدا دارد دويست و چهل و هشت استخوان در بدنت است اينها همه استخوانهاى اساسى، مفصلها هر كدام آيه‏اى است سيصد و شصت رگ جهنده و سيصد و شصت رگ ساكن، هر كدام آيه‏اى است.

خلاصه، اشكال اينجا است با اين همه آيات چرا بيشتر مردم منكر خدا هستند؟ چرا بيشتر بشر بعضى عملاً به زبان منكر مى‏شوند و مى‏گويند خدا يعنى چه؟ اين عالم خودش پيدا شده است. چطور جور در مى‏آيد و بعضى هم هستند منكر و معاند نيستند لكن ايمان هم ندارند با اين همه آيات باز هم شك دارند معاند نيستند مثل آن فرقه كه واقعاً در شك‏0 هستند يعنى باورشان نمى‏شود كه خدائى دارند و اين دستگاه همه از اوست همه جا محيط است جوابها دارد مختصرش را حالا مى‏گويم تتمه‏اش اگر خدا يارى كرد فردا يا وقت ديگر اگر پيش بيايد.

يكى از علت هائى كه آدمى خداى به اين آشكارى را باور نمى‏دارد آخرت به اين حقى را باور نمى‏دارد گناه است. من نمى‏دانم گناه چه بر سر آدمى مى‏آورد ايمان جايش در دل است، دل اگر خراب شد، چطور مى‏شود در آن نقشى پيدا شود، اگر دل خراب شد چطور مى‏شود ايمان در آن بيايد. امام جعفر صادق (عليه السلام) و حضرت باقر (عليه السلام) مى‏فرمايند هيچ چيزى براى آدمى ضرر دارتر از گناه نيست‏(100) .

/ 173