مراتب حيات، نباتى و حيوانى
بلاشك حيات از خدا است هيچ عاقلى نمىتواند حيات را مستند به ماده كند و لذا در قرآن مىفرمايد: كيف تكفرون بالله و كنتم امواتاً فاحياكم(266) اى كافرون چطور منكر خدا مىشويد در حالتى كه خدا به شما جان داد، علقه كه بودى جان داشتى، نطفه كه بودى جان داشتى، اين جان از كجا آمد، مگر تو يك مشت خاك بيشتر بودى؟ جان، آيت كبراى خدا است، آنگاه جان سه مرتبه دارد اول جان نباتى، يعنى خدا اين حيات را كه داد انواع روئيدنيهاى زمين پيدا مىگردد.دوم حيات حيوانى علاوه بر اينكه نمو و رشد دارد متحرك بالاراده هم هست و ادراكات زيادترى هم دارد، بينائى، شنوائى حسهاى ديگر متحرك بالاراده بودن، رفتن به جائى يا نرفتن به اختيار مثلاً گوسفند حيوان است اگر برايش آب نياورند خودش مىرود مىخورد و درخت اينطور نيست چون متحرك بالاراده نيست.علف، چشم و گوش ندارد، گوسفند چشم و گوش دارد اين را حيات حيوانى گويند و آثارش به مراتب زيادتر از حيات نباتى است بالاتر از اين هم داريم. امروز مىخواهم حيات سوم را برايتان بگويم.حيات آدمى روح الايمان است
حيات سوم، حيات آدمى است حيات آدمى يعنى جان زيادترى بايد پيدا بشود غير از جان حيوانى است. جان حيوانى يعنى خوراك خوردن، توليد نسل كردن، جنبش كردن، اينها همهاش حيوانى است قدرت ديگرى بايد پيدا بشود كه اسمش را مىگذاريم روح الايمان تمام سعادت همان است روح الايمان و عقل و عدل و علم يكى است آدمى برسد به جائى كه تكيه به غيبت پيدا كند(267) علم ماده پيشش هيچ باشد. روايتى است كه مىفرمايد:كسى به طعم ايمان نمىرسد تا تكيهاش به آنچه در خزينه خداست بيشتر باشد از آنچه در دست او است(268) مثلاً صد ميليون در بانك دارد يك ذره دل خوشى به آن ندارد، قوت قلبش آنچه پيثش خداست مىباشد، رشدش به جائى مىرسد كه تمام زندگى دنيا پيشش كوچك مىباشد مىفهمد دنيا نيارزد آنكه پريشان كنى دلى براى عمر دو روزه، اين همه حرص، ولع فايده ندارد. رشد كه پيدا شد مىفهمد براى نهادن چه سنگ و چه زر عاقل چرا اسراف مىكنى؟ اسراف ظلم است. من امروز دو سه مثال بزنم براى روح آدمى: