بيست سفر حج پياده
امروز از امام حسن (عليه السلام) بگويم: امام حسن (عليه السلام) با اين اتفاقش بيست مرتبه پاى برهنه و پياده به مكه مشرف شد، هشتاد فرسخ است مىفرمود: خلاف ادب است كه من سوار بشوم. بعضى سفرهايش هم نسبت به حسين (عليه السلام) و هم نسبت به حسن (عليه السلام) دارد كه روى سنگها پاى آقا زخم شد، گفتند: دوائى بزنيد فرمود آماده باشيد منزلى كه الان مىرسيم، يك نفر پيدا مىشود دواى زخم من هم همراهش هست يك وقت ديدند عربى پيدا شد رفتند عقبش گفتند پسر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) تو را مىخواهد او هم دويد. آقا فرمود همراه شما روغنى هست (كه شايد روغن بلستون باشد) مقدارى داد تا حضرت به پايش ماليد آناً شفا پيدا كرد حضرت فرمود: هر چه بخواهى بتو بدهم. گفت آقا حاجتى دارم و آن اين است كه وقتى از خانه بيرون آمدم زنم حامله بود شما دعائى بكنيد خدا پسرى به من بدهد. امام بشارتش داد كه خداى تعالى به تو پسرى مىدهد كه از دوستان ما اهل بيت خواهد شد.(177)غرضم عبادت است با اين همه عبادت موقعى كه مىخواست بميرد گريه مىكرد، گفتند پسر پيغمبر تو چرا گريه مىكنى؟ فرمود: ابكى لخصلتين لهول المطلع و فراق الاحبة(178) فرمود گريان و نالانم براى دو چيز يكى هول مطلع يعنى اطلاع به عالم اعلى چه خبر است كه خدا او را به بزرگى ياد كرده (ليوم عظيم.)گريه دوم من براى فراق دوستان است يعنى حسين (عليه السلام) وقتى من مىروم به جدائى شخصى مثل حسين (عليه السلام) مبتلا مىشوم آناً جهت مثبت را نيز تذكر فرمود گريهام براى شوق بلقاء محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است مثل مار گزيده به خود مىپيچد آن وقت ياد بهشت و جهنم مىكرد مىدانست بزرگ و عظيم است من و تو بى خبريم.
سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان
يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم
يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم
يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم