روزى جناب سلمان فارسى زكام كرده بود سرش را بسته بود آمد خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) حضرت فرمود چطورى، گفت: آقا سرم درد مىكند اميرالمؤمنين (حاصل روايت منقوله) فرمود: شش رگ در بدن است كه هرگاه تحركى پيدا گردد(38) براى پيدايشش خدا با شش چيز آن را جلوگيرى مىفرمايد: اگر چنانچه در كسى مقدمه جنون پيدا شود خدا هم، سرماخوردگى به او مىدهد، زكام مىكند تا مرض جنون دفع گردد براى قوه دماغى زكام نافع است بشرط اينكه آدمى پرهيز كند.ديگر اينكه، اگر براى كسى زمينه كورى پيدا شود حكمت الهى مبتلايش مىكند به چشم درد، چرك و كثافت كه بيرون مىآيد جلوگيرى از كورى مىشود.هرگاه زمينه برص پيدا شود كه عبارت است از مرض جلدى رنگهاى عجيب و غريب و مختلف روى پوست بدن پيدا بشود خدا مبتلايش مىكند به دمل، يعنى كورك، چركهائى كه مىآيد جلوگيرى از مرض برص مىنمايد، ديگر آنكه فرمود، هرگاه زمينه بواسير پيدا گردد مبتلا مىشود به شكافها در پاشنه پا و همين شكافهاى پاشنه پا از بواسير جلوگيرى مىكند، نمىدانم بخارات از اينجا رد مىشود چطور مىشود اين شقاق پاشنه پا هر چند سوزش مىكند، كمى درد هم مىگيرد اما ارزش دارد چون جلوگيرى از بواسير مىنمايد.عرق جذام، يعنى خوره، آن هم مرض سختى است كه بينى را مىخورد، اگر زمينه خوره پيش آيد موهائى در داخل دماغ روئيده مىگردد ضمناً مىفرمايد موها را نكنيد، كندن موى دماغ غلط است بلكه بچينيد، بودن اين موها لازم است، چون جلوگيرى از جذام مىگردد و همچنين مرض سل، كه مىخواهد پيدا گردد سرفه عارض مىگردد، تا خلطهاى سينه پاك گردد.اينها براى نمونه است تا كسالتى پيدا كردى نگو خدا هيچكس را مثل من مبتلا نكرده، بدان رحمت است تو چه خبر دارى بسيارى از اين مرضها هست كه سبب مىشود تو از گناه پاك گردى بسيارى از مرضها آثار گناهت هست كه خودت نمىدانى.
بيمارى در اثر گناه و كفاره آن
در كلمه طيبه ذكر كرده است كه به امام صادق (عليه السلام) گفتند: آقا زادهتان اسماعيل ناگهان تب كرده بسترى شده است حضرت بلند شد آمد عيادت، ديد تب نه تب عارضه و مزاجى است، تبى است كه به سبب خاصى پيش آمده است، امام مىخواهد سببش را پيدا كند فرمود پسر راست بگو امروز چكار كردى، بالاخره گفت صداى كنيز زدم اعتنا نكرد دنبالش كردم تا او را ادب كنم پايش به دامن پيراهنش گرفت به زمين خورد، من هم او را رها كردم برگشتم مىبينم تب كردم افتادم.امام صادق (عليه السلام) (حاصل روايت منقوله) فرمود شكر خداى را كه تلافى كار فرزند مرا در دنيا قرار داد يعنى اين گناهى كه تو كردى يك نفر مظلوم را دنبال كردى همينجا در دنيا تلافى شد و به آخرت نيفتاد و همچنين كم و زياد شدن مال آن هم حكمتها دارد، حرف اينجا زياد است.
مردن جوان براى خود و والدينش رحمت است
از مردن بگويم: مىبينيد جوان قوى بيست و چهار پنجساله يك دفعه تصادف كرد و مرد بستگانش اين را ظلم مىپندارند، نمىدانند الان مرگ اين پسر رحمت است هم براى خودش و هم براى پدر و مادرش اما براى خودش، چون اين جوان زودتر به منزل رسيد تو به خيالت اگر مىماند اينجا چكار مىكردى؟ اگر اينطور بگوئى اى كاش جوانم مانده بود در اين ماه رمضان روزه مىگرفت، دعاها و ذكر خدا مىكرد، قبول دارم اما تو اينطور نيستى.اگر از اين جهت مىگوئى خلاف رحم است كه جوانم كام نديده است در دنيا كامش چه بود؟ جوان ناكام يعنى چه؟ كام يعنى خوشى، مگر در دنيا خوشى هست، خوشى آدمى سر حوض كوثر در جوار اسدالله الغالب على بن ابى طالب (عليه السلام) است واقعاً آدمى آنجا نفسى مىكشد، جام حوض كوثر را وقتى مىچشد، يك صد هزار مزه مىدهد خاصيت سيرى و رفع عطش و هزار لذت دارد اين خوشى است.اجمالاً موت رحمت است، به خدا رحمت است براى جوان رحمت، براى پير رحمت، حتى براى كافر رحمت، براى مؤمن رحمت.وقتى كه از امام مىپرسند مرگ براى مؤمن رحمت است براى كافر و فاسق چرا رحمت مىباشد؟ مىفرمايد: گناهش كمتر مىشود، بگذار اين كافر يا فاسق در جوانى بميرد كه گناهش كمتر و بارش سبكتر باشد، بالاخره رحمت است، خوب است چنانچه براى پدر و مادر و بستگانش نيز رحمت است، به واسطه ناراحتى از فراقش مستوجب اجرهاى عظيمى مىگردند و خلاصه رحمت حق كه به واسطه بردبارى به آنان مىرسد برايشان از بودن خود اين جوان بهتر است، چنانچه رسيدن جوان به لقاى رحمت خداوند از بودن نزد8 والدين و بستگان بهتر است(39) .