بى‏اعتبارى امور اعتبارى - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بى‏اعتبارى امور اعتبارى

هيچ كس مالك ديگرى نمى‏شود چون همه در عرض همند، همه مثل همند مالك و مملوك در طول است اما خود مملوكها هيچ مزيتى بشرى نسبت به بشر ديگر ندارد براى چه مالك ديگرى بشود؟ با ديگرى چه فرقى مى‏كند به ذات مثلاً آن چهار تا چشم دارد كسى را آفريده؟ از عدم به وجود آورده؟ به ديگران بگويد من مى‏خواهم بر شما حكم بكنم. تو اصلت نطفه گنديده، من هم اصلم نطفه گنديده بعد از چند سال ديگر من و تو لاشه مردار مى‏شويم.

گويند در سابق كسى سلطان محمود غزنوى را در خواب ديده به او گفته بود سلطان! تا گفته بود سلطان، لرزيد و گفت مبادا ديگر اسم سلطان روى من بگذارى. گفتم چطور! گفت ما9 در دنيا در اشتباه بوديم. همه ذليل و عاجز تحت قدرت قاهره الهى‏(79) اگر واقعاً ملكى دارد از همه نزديكتر بدن خودش است در بدن خودش حكم كند نگذارد مويش سفيد شود اگر ملك واقعى هم خيال كند، همه‏اش اشتباه است.

مالكيت در غير خدا ذاتى نيست

اينها همه اعتبار است موهوم و خيال است شنوندگان بايد موعظه‏اى كه گفته مى‏شود اول روى خودشان پياده كنند. خداوند به حكمت بالغه‏اش اعتباراً نسبتها را امضاء فرموده نسبت مالكيت را قرا داده است مثلاً هر كدامتان رفتيد هر جاى صحرا يا كوه را درست كرديد ديوار كشيديد جائى كه بى‏مالك بود سنگچينى كرديد كه براى خودتان باشد اگر هم به كسى فروختى پولش براى خودت باشد اين اعتبار مورد امضاء شرع است.

مثل بدنت، گوش و چشمت و دست و پايت و و و... مگر اينها مال خودت است آيا تو درستش كردى؟ خدا اين بدن را ساخته در اختيار تو بطور عاريه قرار داده است. اين چشم قشنگ كه خدا در اختيارت گذاشته است اگر به غير از رضاى خدا با آن نگاه كردى غاصب هستى خدا چشم به تو داده كه كارهاى خير با آن انجام بدهى، قرآن بخوانى، حكمتهاى خدا را ببينى. زبان به تو داده كه به اين آسانى حرف مى‏زنى قدردانى كن اگر خداى نخواسته به اين زبانت فحش دادى، لغوى گفتى به مال غير خيانت كردى غاصبى. خيلى مواظب باشيد حاضرين به غائبين برسانيد و هكذا دست و پا و گوش (اگر اين بحث را طولانى كنيم از حرفهاى ديگر باز مى‏مانيم.)

غرور به مال موجب هلاكت است

اگر وضع شخص طورى شود كه استقلال در مالكيت براى خودش ببيند در حقيقت نوعى از كفر است. بهتر اين است كه اين حقيقت ضمن داستانى از قرآن مجيد بيان شود در سوره كهف داستانى ذكر فرموده كه به طور خيلى خلاصه آيات و تفسير آن را عرض مى‏نمايم:

درباره آن كسى كه از دار دنيا رفت و دو پسر داشت و شانزده هزار درهم از خودش باقى گذاشته بود هشت هزار درهم براى يكى و هشت هزار درهم، هم براى ديگرى باقى ماند. آن برادر اولى عاقلى كرد و هشت هزار درهم را در راه خدا خرج كرد و صدقه و انفاق فى سبيل الله كرد مالش را به خداوند وام داد چنانچه قرآن مى‏فرمايد: كيست كه به خدا وام دهد تا خداوند چند برابر به او پس دهد(80) برادرش هشت هزار درهم را داد و دو باغ گرفت و وسط آن دو باغ نهرى بود به خيال خودش كار خوبى كرده تا يك روز اين برادرى كه مالش را قرض خدا داده بود به ديدن برادرش رفت براى اينكه وظيفه دينيش را انجام دهد (صله رحم كند) برادرش او را سرزنش كرد و از خودش تعريف و تمجيد نمود0 باغ من، مال من، دارائى من، فهميد برادرش مغرور به خودش و دارائيش شده است و خودش را در رديف خدا، مى‏داند، گفت بدبخت مغرور به خودت نشو و شروع كرد به نصيحت كردنش كه هرگاه مى‏روى در باغت، بگو سبحان الله، الحمدلله باورش نشد، اجمالاً چندى گذشت يك شب كه با خيال راحت خوابيده بود صاعقه‏اى آمد و هر چه دارائى و باغ و مال بود سوزاند صبح كه سراغ باغش رفت ديد همه خاكستر شده آن وقت پشت دستش مى‏زد و تأسف مى‏خورد.
پس به مال، كه در معرض فناء است مغرور نشو كه پشيمان مى‏شوى، آن قدر غافل نباش بيا و خودت را اصلاح كن، نگذار كه در گور پشيمان بشوى.

/ 173