راه و چاه معلوم، و جبر هم نيست - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راه و چاه معلوم، و جبر هم نيست

عرض ما در معرفة النفس بود يك رشته از معرفت اينكه نفس آدمى هميشه بين دو اقتضاء ضد است كه اختيار يكى از آن دو به دست خودت است و جبر هم غلط است. كسى را به زور به بهشت نمى‏برند. هر كس مايل باشد به پاى خودش مى‏رود، هر كه جهنمى مى‏شود با پاى خودش جهنم مى‏رود. بدانيد هر كس اول وقت رو به خانه خدا مى‏آيد به پاى خودش رو به بهشت مى‏رود هر كس هم رو به سينما رفت، به پاى خودش رو به جهنم مى‏رود. شاعر چقدر خوب گفته:




  • اينكه گوئى اين كنم يا آن كنم
    خود دليل اختيار است اى صنم



  • خود دليل اختيار است اى صنم
    خود دليل اختيار است اى صنم



هر كارى كه خواستى بكنى آخرش را ببين مرد آخر بين مبارك بنده‏اى است فرض كنيد سينما همان يك ساعتش كيف دارد و اما آخرش هرگاه از سينما بيرون آمدى يك پارچه آتش هستى كه بى‏اختيار مى‏خواهى به زن مردم بچسبى. بالأخره ذليل مى‏شوى. سينما مركز اسارت است، از حريت مى‏افتد. هر رياست‏طلبى، هر پول دوستى ترسو است. هر خداطلبى از هيچ كس ترسى ندارد.

كسانى كه به آنها مى‏گويند عده‏اى در كمين هستند كه چنين و چنان كنند مى‏گويند ما خدا داريم و خدا بس است ما را(351).

هر كه بامش بيش، برفش بيشتر

آخرش را بپائيد نتيجه را ببينيد. استفاده‏اى كه مى‏خواهى دنبالش بروى اگر پولت بيشتر مى‏شود حماليت بيشتر مى‏شود، دردسرت بيشتر مى‏شود لذا مى‏فرمايد كه عقل مؤمن هميشه جلوى كارش است. اول رجوع به قلبش مى‏كند ببيند آيا غذاى روح است يا عذاب روح است آيا تقويت روح است يا تقويت نفس و هوا است، آيا نتيجه باقيه است يا نتيجه فانيه است.

شريح قاضى اسير بدره زر

حكايت شريح قاضى است كه ابن زياد به او گفت نظرت در كشتن حسين (عليه السلام) چيست؟ دفعه اول قلمدانش را بسرش زد كه سرش شكست آيا من فتوى بدهم به قتل حسين (عليه السلام)؟! حسين (عليه السلام) بى‏گناه است. ابن زياد شب كه شد دو يا سه بدره زر كه يك بدره به قدر صد اشرفى ارزش داشته براى شريح فرستاد. واى از اين مال. شريحى كه روز قبلش چنان عزتى داشت مى‏گفت: آيا من فتوى به قتل حسين (عليه السلام) بدهم؟!

سه بدره زر چنان ذليلش كرد كه فردا در مجلس كه حاضر شد ابن زياد گفت درباره حسين (عليه السلام) چه فكرى كردى، اين خبيث با كمال جرأت گفت: هر چه فكرش كردم، مى‏بينم كشتن حسين (عليه السلام) لازم است چرا؟ زيرا مى‏خواهد فساد بكند. كشتن حسين (عليه السلام) آسان نبود. ابن زياد ولدالزنا مى‏دانست چطور مردم را تهييج كند كه شمشير روى حسين (عليه السلام) بكشند. تا اين فتوى را داد ابن زياد حرامزاده گفت بگوئيد فتوى را در مسجد روى منبر براى همه بخوانند مسلمانها كه آمدند گوش كردند همه گفتند سمعنا واطعنا بعد گفت هر كس مى‏خواهد براى راى خدا كار كند، آماده شود براى جنگ با حسين (عليه السلام). از آن طرف در بيت المال را هم باز كرد.

آيا كسى هم به يارى حسين آمد؟ بلى دو پيرمرد سراغ دارم هر كدامشان مرد هزار مرد بودند يكى حبيب بن مظاهر و ديگر مسلم بن عوسجه. اين دو بزرگوار شبها حركت مى‏كردند روزها پنهان مى‏شدند كه مبادا آنها را بگيرند. چه مردانى هر چند عددشان كم بود ولكن به حسب ايمان و حقيقت مردان بزرگى بودند.

/ 173