12 - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

12

بسم الله الرحمن الرحيم

و هو معكم اينما كنتم والله بما تعملون بصير له ملك السموات والارض والى الله ترجع الامور يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل و هو عليم بذات الصدور(125) .

ديدن، تنها از راه چشم نيست

والله بما تعملون بصير باز هم تأكيد مى‏فرمايد به اينكه خدا مى‏بيند علاوه بر اينكه در محضر خدا هستيد خدا هم به كارهايتان بيناست اين كلمه بصير يعنى بينا، دانا، و دانستن همه امور را شامل مى‏گردد كه از آن جمله انسان است.

آدمى مانند ساير حيوانات براى ديدن محتاج به وسيله‏اى است كه چشم باشد، از مور ضعيف تا فيل كذائى برايشان چشم خلق كرده و اين چشم براى ادراك ماديات است كه سفيدى، سياهى، قرمزى، فرق بين زن و مرد پير و جوان را از اين روزنه بفهمد لكن خيال نكنيد ديدن منحصر به اين آلت است خداى عالم مى‏بيند اما نه تنها ظاهر را بلكه زير پرده‏6 را، ته دلت را مى‏داند گذشته و آتيه را مى‏داند و مراد به ديدن خدا، دانائى است نه به اين چشم، خدا چشم ندارد چون ماده نيست، خدا چشم خلق كن است بدون اينكه چشم داشته باشد به خودى خود مى‏بيند، مى‏داند يعنى علم دارد، مخلوق بايد برايش چشمى خلق بشود تا از اين دستگاه عكاسى ادراك بعضى از جزئيات را بنمايد ولى خدا احتياجى به چشم ندارد خودش دستگاه آفرين است چشم درست كن است اگر احتياج به چشم داشت ديگر چشم آفرين نمى‏گرديد و ادراك هم اختصاص به اين چشم ندارد منتهى در عالم ملك (ماده) جريان قانون الهى بر اين شده است كه آدمى و حيوانات اگر بخواهند رنگ و شكل و صورت را ببينند از اين دستگاه عكاسى چشم ببينند و اما وقتى جان از اين بدن جدا شد ديگر بينائيش احتياج به اين چشم ندارد زيرا مجردات در ادراك قوى‏ترند، آدمى وقتى كه مى‏ميرد اين چشم ظاهرى بسته است اما جمال اسدالله الغالب على بن ابى طالب (عليه السلام) را مى‏بيند روحش مى‏بيند، ملكوت اعمال را مى‏بيند، گوش ساعت مرگ ضايع شد اما سامعه‏اى كه در ذات آدمى است كه علم و ادراك باشد صداها را مى‏شنود، مى‏فهمد زبان به مرگ برطرف مى‏شود اما خود روح نطق دارد.

نتيجه استهزا به حديث پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم

در كافى سبب اين روايت را چنين نقل مى‏كند: جمعى به منزل حضرت سجاد (عليه السلام) آمده بودند براى استماع حديث به امام اصرار كردند كه آقا حديثى از قول جدتان برايمان بگوئيد. امام سجاد (عليه السلام) اين حديث را عنوان كرد:

رسول خدا فرمود: محتضر روحش بالاى بدنش است وقتى جنازه‏اش را از خانه بيرون مى‏آورند روح كه بالاى بدن است متوجه مى‏شود، به بستگانش مى‏گويد اى بستگان من يا اهلى و يا ولدى لا تلعبن بكم الدنيا كما لعبت لى مال جمعته من حله و غير حله لكم فالمهنا لكم و التبعة على اين جناب ميت روى نعشش فرياد مى‏زند اى باقى ماندگان من، شما مثل من بدبخت، گول دنيا را نخوريد، ديديد كه چقدر من زحمت كشيدم، از حلال و حرام و مخلوط همه را جمع كردم، حقوق واجبه را ندادم حالا كه مى‏خواهم بروم، خوش گذرانى‏ها با ديگران است ولكن حسابش به گردن من بدبخت است. گوارائى و خوش گذرانى براى وارثهاست، حساب و كتاب هم به دوش آقاى حاجى بدبخت.

تتمه حديث را بگويم: امام وقتى اين حديث را نقل كرد در مجلس، ضمره مردكى بوده كه ايمان درستى نداشت. اين بدبخت در مجلس مسخره كرد گفت آيا مرده حرف مى‏زند؟ فرمود: بله گفت: اگر حرف مى‏زند پس فرار بكند، كارى بكند كه نگذارد او را در قبر ببرند. امام سجاد (عليه السلام) را خيلى ناراحت كرد. فرمود چه بكنيم اگر ساكت بنشينيم كه مى‏گويند بخل كرد چرا حديث را برايمان نمى‏گويد اگر هم بگويم چنين استهزاء مى‏كند.

مجلس گذشت، راوى ابو حمزه است. گويد: چند روز بعدش از خانه بيرون آمدم، شخصى به من رسيد گفت البشاره ضمره مرد. آن شخصى كه راجع به گفتگوى روح فوق جسد استهزاء كرد ابو حمزه گفت تا شنيدم گفتم بروم ببينم چه مى‏شود؟ وضع چطور است. رفتم تشييعش بعد از اينكه غسل و كفنش كردند در گور كه خواستند او را ببرند من رفتم جلو شايد در گورش چيزى بفهمم صورتش را روى خاك گذاشتم خواستم بالا بيايم ديدم لبش مى‏جنبد گوش كردم ديدم مى‏گويد: ويل لك يا ضمرة واى بر تو اى ضمره، ديدى صدق كلام رسول خدا را؟ خودش داشت به خودش مى‏گفت، بالاخره ابو حمزه مى‏گويد: لرزيدم بيرون آمدم مستقيماً آمدم خدمت امام سجاد (عليه السلام) عرض كردم آقا از تشييع جنازه اين منافق مى‏آيم و خودم شنيدم ناله‏اش را در قبر كه مى‏گفت واى بر تو اى كسى كه استهزاء مى‏كردى حالا رسيدى به آنچه كه پيغمبر خدا فرموده‏7 بود(126).

خواستم بگويم بينائى، شنوائى و گويايى اختصاص به چشم و گوش و زبان ندارد خود روح آدمى بدون چشم ممكن است ببيند بدون گوش، يا زبان ممكن است بشنود يا بگويد در خواب كه خوب آشكار است چقدر حرف مى‏زنى ولى زبانت ساكت است غرضم وقتى مى‏گويند خدا مى‏بيند، به بينائى چشم خودت قياس نكن، خدا علم دارد در محضرش همه چيز حاضر است.

والله بما تعملون بصير معنى بصير كه معلوم شد يعنى خدا علم به مبصرات دارد مى‏بيند نه به چشم تمام كارهاى بشر، رفتارهايش و بالاترش آنچه به دلش مى‏گذرد يعلم السر و اخفى تمام امور را مى‏داند.

/ 173