چگونه مؤمنين را مى‏سوزاندند؟ - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چگونه مؤمنين را مى‏سوزاندند؟

در سوره بروج‏(393) داستان اصحاب اخدود را ذكر مى‏فرمايد در حبشه بودند، پيغمبرى بر آنها مبعوث مى‏شود عده‏اى به او ايمان مى‏آورند، سلطان وقت با عده‏اى كه مسلمان شده‏اند مى‏جنگد. كيفيت مبارزه اين بود كه اولاً پيغمبر را مى‏گيرند و مى‏كشند پس از كشتن پيغمبر امر مى‏كند عده مأمورين (اخدود، خدد يعنى گودالها) گودالهائى درست كردند آتش زياد در آن روشن نمودند كه خدا مى‏فرمايد: النار ذات الوقود

آنگاه اطراف آن آتش برافروخته نشستند مؤمنين بيچاره را مى‏آوردند نه اينكه آنها را يك دفعه مى‏انداختند در گودال آتشين بلكه به يكى يكى مى‏گفت سلطان خدا است يا خداى عالم؟ اگر مى‏گفت خداى عالم خداست كه بايد در گودال بيفتد و اگر مى‏گفت سلطان خدا است، او را آزاد مى‏گذاشتند به خانه‏اش برود. آنهائى كه مسلمان بودند با كمال قوت ايمان و قدرت توحيد با پاى خودشان به آتش مى‏رفتند. در روايتى ديدم بيست هزار نفر مسلمان را به آتش انداختند.

در تفسير دارد كه زنى پسر دو ساله‏اى داشت، اين زن بيچاره را هم مخير كردند گفتند: يا شاه پرست باش و آزاد شو - و يا خداپرست و در گودال آتش بسوز. اول تصميم گرفت به آتش برود اما نگاه بچه‏اش كرد تا صورت بچه شير خوارش را ديد قدرى ايستاد (چند طفلند كه در گهواره سخن گفتند يكى حضرت مسيح (عليه السلام) كه ويكلم الناس فى المهد(394) ديگرى همين بچه از اصحاب اخدود است) تا مادر خواست سستى كند يك دفعه بچه به سخن آمد گفت‏(395): مادر برو در آتش و من را هم ببر، در راه خدا چيزى نيست. جان چه باشد. كاش انسان از جان چيز عزيزترى داشت، به قول بعضى از شهداى كربلا گفتند اى حسين عزيز، كاش كشته مى‏شدم زنده مى‏شدم تا هفتاد دفعه ولى چه حيف كه يك جان بيشتر نيست.




  • چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
    كه خدمتى به سزا بر نيامد از دستم‏(396)



  • كه خدمتى به سزا بر نيامد از دستم‏(396)
    كه خدمتى به سزا بر نيامد از دستم‏(396)



34

بسم الله الرحمن الرحيم

اعملوا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفراً ثم يكون حطاماً و فى الاخره عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور(397)

مظاهر تمدن در راه توحش

حيات دنيا يعنى زندگى روى خاك از ساعت ولادت تا ساعت مرگ منهاى دين، منهاى كارهاى الهى كه از بشر سر بزند، كارهاى دنيائى را در تحت پنج عنوان ذكر فرموده لعب يعنى بازى، لهو يعنى بيهوده، و زينت و تفاخر يعنى فخريه نسبها، جسمها، كارها است. پنجمين تكاثر در اموال و اولاد است يعنى بشر احمق مى‏خواهد پول جمع كند مى‏خواهد اولادش زياد گردد، سر و سامانش مفصل‏تر گردد دامنه زندگى مادى و دنيويش وسيعتر گردد.

جوانى ديروز سؤال كرد شايد در ذهن بعضى هم باشد جوابش بالاى منبر داده شود. مى‏پرسيد لهو و لعب را مثال زديد مانند توپ بازى، ورزش، بوكس، سينما، تلويزيون، بنابراين تمام مظاهر تمدن را رد كرديد.

جوان است نمى‏داند مطلب چيست ظاهرش تمدن است ولى در حقيقت در راه توحش است خيال مى‏كنى سينماهاى مهيج شهوات، مظاهر تمدن است، توحش از اين بدتر، مكرر اين تعبير را كرده‏ام كه آدم مى‏رود، يك حيوان وحشى بيرون مى‏آيد كه كارش دنبال شهوات رفتن است، زن مردم، دختر مردم ووو، و هر كثافتكارى و علاوه چيزى است كه در مجله‏ها نوشته‏اند نه چيزى است كه من بخواهم تهمت بزنم، خودتان هم مكرر شنيده‏ايد بسيارى از جنايتهائى كه مردم امروز مى‏كنند، برنامه سينماها و تلويزيون يادشان داده است كه حتى در محاكمه در كلانترى در دادگاه آن جنايتكار را كه خواستند بازجوئى كنند كه از كجا تحريك شده است براى چه برادرت، مادرت، زنت را كشتى اصل منشأش معلوم شد كه آقا ديشب تحت تأثير نمايش تلويزيون واقع شده و اين جنايتها را كرده است‏(398) آنچه را كه ديگر نمى‏نويسند جزئى از هزارهائى است - يا مثلاً بازى بوكس، وحشى گرى است، اين تمدن نيست بلكه توحش است از آدميت دور است اولاً تعبير از اينها به مظاهر تمدن غلط است، كلمه‏اى است بر خلاف واقع و حقيقت و اما مسأله حكم شرعى، بنده نگفتم تمام اينها حرام است من مثال براى لهو و لعب زدم و اما حكم فقيهش فرق مى‏كند اگر عنوان خاصى پيدا كرد از عناوين محرمه حرام مى‏گردد.

/ 173