كارهاى روح به وسيله بدن - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كارهاى روح به وسيله بدن

يك قسمت كارهاى روح در بدن و با اين آلت است يك قسمت كارهاى روح دارد كه آن جداى از بدن است بالاستقلال بدون آلت كارهايى انجام داده مى‏شود آنچه به توسط اين بدن است بينائى، شنوائى، بويائى، غذا خوردن، تغذيه، تنيمه، دستگاه هاضمه، دستگاه جهاز تنفس اين كارهاى جان است در بدن.

ساعتى كه جان از بدن فاصله گرفت تمام دستگاهها از كار مى‏افتد، يك لحظه پيش از مرگ چشم مى‏ديد، گوش مى‏شنيد، زبان حرف مى‏زد يك دفعه خاموش شد اين چه نورى بود؟ معلوم مى‏شود اين چشم نبود كه مى‏ديد ساعت مرگ با لحظه قبلش گواه است بر وجود روح گوش پيش از مرگ خيلى تيز بود كه اگر كسى كوچكترين صدائى مى‏كرد مى‏شنويد، جان كه رفت هيچ نمى‏شنود. پس معلوم مى‏شود شنوائى مال اين گوش نبود، اين زبانى كه حالا مى‏جنبد پيش از مرگ و بعد از مرگ يكى است، هيچ تفاوتى نكرده چطور شد تا مرگ آمد زبان گنگ شد، پس معلوم شد گويائى مال اين تكه گوشت نبود و هكذا تمام اين افعالى كه در اين بدن ظهور دارد گواه است بر اينكه جانى هست هر چند حقيقتش را نمى‏شناسند.

خواب نشانه‏اى از تجرد روح

دليل ديگرى براى وجود روح كارهائى است كه به غير اين آلت بدن انجام مى‏دهد مستفاد از كلمات درربار كشاف حقائق جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام) در حديث مشهورى كه براى آن مرد هندى مى‏خواست تجرد روح را ثابت كند ما دين به خيالشان همين گوشت و پوست است، مليين برايشان روشن است كه اين گوشت يك آلت بيش نيست، اصل ادراك مال روح است چند مثال امام مى‏زند از جمله مى‏فرمايد: گاهى در خواب متوجه شده‏اى كه مى‏خندى يا گريه مى‏كنى گفت: فراوان. فرمود: آيا در خواب ديده‏اى صورتهاى لذت بخش را و صورتهاى وحشت‏انگيز را گفت: فراوان فرمود:

آيا در خواب ديده‏اى خوراك مى‏خورى و مى‏آشامى لذت مى‏برى گفت بله، فرمود: اين كيست كه مى‏خورد دهان روى هم است امام مى‏بينى مى‏خورى پس جان تو غير از اين پوست و گوشت است، معلوم مى‏شود ذات تو غير از پوست و گوشت است كه بعد از اينكه بيدار شدى براى رفقايت نقل مى‏كنى بعد سؤال كودكانه‏اى مى‏كند حضرت هم جواب خوبى به او مى‏دهد، مى‏گويد: خوابهائى كه آدم مى‏بيند تمام سراب است وقتى بيدار مى‏شود خبرى نيست حضرت مى‏فرمايد:

گاهى در خواب ديده‏اى كه عروسى كرده‏اى گفت: بله فرمود هرگاه بلند شدى خبرى بود يا نه؟! معلوم مى‏شود حقيقتى در كار است و هم ادراك كننده‏اى موجود است، ماده شعور ندارد صد هزارها بلكه ميليادرها اتم متصل كنند يك ذره شعور پيدا نمى‏شود، روح آدمى چيزهائى درك مى‏كند كه هيچ ربطى به ماده ندارد مجلس را به داستانى ختم كنم.




  • آب دريا را اگر نتوان كشيد
    هم به قدر تشنگى بايد چشيد



  • هم به قدر تشنگى بايد چشيد
    هم به قدر تشنگى بايد چشيد



ترا تيشه دادند هيزم كنى

نوشته‏اند وقتى كه نادرشاه شب آخر عمرش بود خوابش نمى‏برد و وحشت داشت، آخر عمرش خيلى كثافتكارى داشته، يك نفر حسن على معين الممالك نسبت به او خيلى خصوصى بود، هميشه اسرارش را به او مى‏گفته آن شب معين الممالك پرسيد كه چه خبر است و نادر هم گفت به شرطى كه به هيچ كس نگوئى حقيقتش اين است كه قبل از سلطنت يك شب در خواب ديدم دو نفر مأمور با احترام من را آوردند در محلى كه در آن امامان هستند، آقائى كه بزرگ آنها بود تا نزديك شدم فرمود: شمشير را آوردند به كمر من بست فرمود: تو را فرستادم براى اصلاح ايران، به شرط آنكه با بندگان خدا خوش سلوكى كنى، اين را فرمود من هم از خواب بيدار شدم از فردا زمينه پيشرفت من پيش آمد تا حالا كه مى‏بينى كه هند را هم فتح كردم و ايران را از شر افغان نجات دادم (ولى وااسفا در آخر چه اشخاصى كه چشمشان را بيرون آورد و چه بيگناهى را كه كشت).

گفت: شب گذشته تا خوابم برد در خواب ديدم آن دو مأمورى كه آن سال مرا احضار كردند همانها هستند در مرتبه اول با لطف و مهر من را بردند حالا با تو سرى مرا بردند حضور همان آقائى كه شمشير به كمر من بسته بود، تا حضور رسيدم به من نهيب كرد فرمود: آيا بايد چنين سلوك كنى؟ شمشيرش را باز كردند و با تو سرى بيرونش كردند.

شبى كه اين خواب را ديد فهميد آنكه او را بالا برده بود پائينش آورد، سحر تا خواب رفت يك دفعه كودتا شد(359) و نادرشاه را خلاص كردند شاعر هم شعرى مى‏گويد:




  • سر شب سر قتل و تاراج داشت
    سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت



  • سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت
    سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت



ضمناً اين را بدانيد اگر سلطنت و مال به كسى داده مى‏شود نه اينكه آن شخص آدم خوبى است و اهليت دارد اصلاً مال و جاه براى امتحان است به هر فردى كه داده شود بعداً كشف مى‏شود خير بوده يا شر. اگر از سلطنتش عدل و حسن سلوك و فرياد رسى ديده شد معلوم مى‏شود به خيرش تمام شده اگر به سلطنت و مالش ملت را پايمال كرد نقش بر آبى بيشتر نبوده است. غرضم خواب ديده نادرشاه است كه مربوط به روح و ادراك آن است نه ماده.

/ 173