تحريكات ابوعامر و مرگ در تنهائى
فمارعوها حق رعايتها پيش از آمدن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) همين ابوعامر راهب مىگفت بايد منتظر بود احمد بيايد حالا كه احمد آمده مىگويند نه اين خودش نيست، تا جائى كه خودش بى شرف آمد پيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: يا محمد تو چه مىگوئى و چه حرف تازهاى دارى؟ فرمود دين حنيف ابراهيم خليل. آن بى شرف هم گفت كه من هم مثل تو هستم، من هم دين حنيف ابراهيم دارم. پيغمبر فرمود: تو چنين نيستى، تو مخلوط كردهاى. مردك هم قهر كرد و از پيش رسول خدا رفت و شروع به لشكركشى كرد و موقعى كه رسول خدا اظهار دلتنگى كرد رسول خدا نفرينش كرد فرمود (خلاصه روايت شريفه) از خدا مىخواهم هر كدام از من و تو دينمان از طرف خدا نيست، خداوند در تنهائى ما را هلاك كند. خودش هم گفت الهى آمين. بالاخره شروع به تبليغ بر عليه رسول خدا كرد. احزاب از جمع آورى كرد تا جائى كه خودش را رساند به شام. از شام كه مركز يهود بود، شاميان را تحريك مىكرد كه لشگركشى كنند. در مقابل رسول خدا به هر حال در مسافرت شامش از قريهاى كه به قريه ديگر مىرفت در بيابان تنها افتاد و به جهنم واصل گرديد.گناه بخشى خيانتى برتر
فمارعوها حق رعايتها ديگر از خلاف كاريهاى رهبانها، گناه بخشى خود را خدا يكى كردن اين خيلى عجيب است مردك تو آمدى كه عبادت خدا بكنى ولى حالا هر كس آمده و گفت گناه كردم چند مثقال طلا مىگيرى و مىگوئى برو كه بخشيدمت. تو خودت بايد در خانه خدا بيائى بگوئى الهى العفو، خدايا مرا بيامرز، آن وقت به كسى ديگر مىگوئى برو كه آمرزيدمت! اين گناه بخشى كه از همان سابق كه راهب شدند، رهبانى را اختيار كردند، دانايانشان نسبت به امتشان گناه بخشى را رواج دادند!يكى از رفقا چند سال قبل گفت در كليساى فرانسه براى تماشا به قسمت گناه بخشى رفتم، ساختمان مفصل عجيبى كه چندين طبقه داشت و چقدر طولانى و موقف، موقف داشت. عدهاى نشسته بودند با ميز و قلم و كاغذ. گناهكار بدبخت آنجا مىآيد، اول گناهش را به اينها مىگويد آنها هم گناه را مىنويسند نوشته را به دستش مىدهند مىگويند برو طبقه فلان. نامه را مىدهد، آنها هم به مواقف ديگر مىبرند وقتى برمىگردد نوشته شده است كه مثلاً صد دلار بده، تا گناهش چقدر باشد. اين پول را در بانك همانجا به حساب مخصوص مىريزد و رسيدش را مىگيرد محل ديگر مىآيد بعد بايد برود محل آخرى آمرزش نامه را بگيرد و قشنگ مىنويسد: جناب پاپ شما را آمرزيد و من مىگويم: خيلى غلط كرد. خودت را چه كسى مىآمرزد؟ تو كيستى كه چنين غلطى كنى!دكان بهشت فروشى را بست
آفرين به مرد اصفهانى، رحمت خدا بر او باد، چند سال قبل، گفتند يك نفر اصفهانى زرنگ در رم از برنامه گناه بخشى خيلى ناراحت شده مىبيند عجب است كار اينها، يكى گناه بخشى و ديگر بهشت فروشى، نقشه خوبى كشيد به هر نحو بود خودش را به پاپ رسانيد گفت من آمدهام امروز همه جهنم را از شما بخرم چند مىفروشى؟گفت مگر كسى جهنم را مىخرد! گفت آقا شما مالك هر دو هستيد، من مىخواهم جهنم را بخرم، قبول نكرد، گفت آقا شما پول را بشناس بالاخره قبول كرد گفت تمام جهنم را بدون اينكه وجبى از آن كم باشد او هم گفت مثلاً صد هزار دلار تا گفت، اصفهانى هم قبول كرد مثلاً صد هزار دلار داد و سندى هم گرفت كه نوشته شده بود ششدانگ جهنم را جناب پاپ به اين جناب اصفهانى به صد هزار دلار فروخت و تصويب شد و اين سند را گرفت و امضاى پاپ را هم گرفت اعلانى به ديوارها چسبانيد ايها الناس آقايان مسيحيها از اين به بعد جهنم ملك مطلق من است، من هيچ كدامتان را راه نمىدهم و نمىگذارم هيچ گناهكارى پا توى جهنم بگذارد بالاخره كم كم دكان جناب پاپ بسته شد فهميد كه اين اصفهانى چه كلاهى سرش گذاشته است هر چه فرستاد كه بيايد و سند را فسخ كند حاضر نگرديد تا اين روسياهى باشد تا روز قيامت.