كشته شدن متوكل به دست پسرش
مىگويند متوكل عباسى خيلى بى حيا بود و از دشمنان سخت فاطمه عليهاالسلام و على (عليه السلام) در مجلسش از بس بدزبان و رذل بود بيشتر وزراء هم با او دشمن بودند از جمله كسانى كه دشمن او شد پسرش بود بالاخره به پسرش فحش مىدهد، پسرش تصميم به كشتنش مىگيرد به قاضى وقت گفت: اگر كسى به فاطمه زهرا سلام الله عليها جسارت كند حكمش چيست؟ گفت: فاطمه زهرا سلام الله عليها كسى است كه خدا در قرآن گواهى به عصمت او داده اگر كسى جسارت به ساحت قدس فاطمه كند مثل اين است كه قرآن را منكر شده كافر است و كشتنش جايز است. گفت به فتواى خود شما من امشب مىخواهم پدرم را بكشم زيرا كه خودم بگوش خودم شنيدم كه اين ملعون به صديقه طاهره سلام الله عليها جسارت كرده است.غرضم جواب قاضى است، قاضى گفت: بلاشك درست است كشتنش حلال است اگر هم بكشى در كشتنش ثواب است اما با همه اينهائى كه گفتم اگر پدرت را كشتى عمرت كوتاه مىشود بالاخره پدر ملعونش را تكه تكه كرد خودش هم نشست به تخت سلطنت، شش ماه هم بيشتر طول نكشيد كه خودش هم كشته شد اجمالاً خواستم بگويم هر چند قتلش به جا بود اين اثر وضعى است مكافات است معنى مكافات غير از مجازات است جزاى عمل آن آخرت است ولكن بعضى اعمال است آثارى هم خواهى نخواهى در دنيا دارد هر چند به حق باشد اين اثر وضعى را دارد يا مثلاً فرض كنيد كسى قسم دروغ بخورد قطعاً يكى از آثارش كوتاهى عمر است مگر كارهاى نيكى بكند كه اثر وضعى آن برداشته شود اينها مكافات است پس اين هم از خداست.سر بريدن به جاى سيلى خوردن
داستان عجيبى است واقعاً شيرين، نسبت به ابن مسعود و ابوجهل، در مكه معظمه كه عدد مسلمين كم بودند سوره الرحمن نازل شد پيغمبر اكرم رو كرد به آن چند نفر مسلمان فرمود: كدامتان حاضريد برويد اين سوره را بر مشركين بخوانيد اميرالمؤمنين نبود. ابن مسعود گفت: من حاضرم و عبدالله بن مسعود از مسلمانهاى پاكدامن بلكه قبول ولايت كننده و شيعه على است. بنده خدا كوچك و ضعيف الجثه بود مسخرهاش مىكردند. رسول خدا مىدانست كه بالاخره ابن مسعود طاقت ندارد فرمود بنشين. كدامتان هستيد اين سوره الرحمن را ببريد و بر مشركين بخوانيد؟باز ابن مسعود گفت من. مرتبه سوم رسول خدا قبول كرد. ابن مسعود آمد در مسجد، ابوجهل و ديگران هم0 نشستهاند. با رشادت شروع به خواندن كرد(131) ابوجهل معطلش نكرد فقط يك سيلى به اين بيچاره زد صورت و گوشش زخم شد و خون جارى گرديد و به سختى به زمين افتاد بعد از ساعتى كه به حال آمد بلندش كردند و با اين منظره رقت بار پيش رسول خدا آوردند. فرمود: چطور شده گفت: ابوجهل يك سيلى زد اينطور سرم آمد.
رسول خدا فرمود من گفتم تو نرو چون طاقت ندارى ولى بالاخره اينجا جبرئيل تبسمى كرد و سرش را نفرمود تا آخر كار الى الله تصيرالامور و الى الله عاقبة الامور آخرش چه وقت بود؟ ظاهراً در سنه دو هجرى يا كمتر، در مدينه منوره در وقتى كه لشكر ابوسفيان و ابوجهل حمله كردند و در بدر با مسلمين جنگيدند و فتح با مسلمين شد، مسلمين عدهاى از آنها را كشتند و هفتاد نفر را اسير كردند در اين جبهه جنگ از كسانى هم كه كشته شد ابوجهل بود. پيغمبر خدا ديد ابن مسعود نشسته نمىتواند برود جبهه جنگ چون كوچك و ضعيف بود، فرمود ابن مسعود كارى مىگويم بكن، خيلى كار شيرينى، رسول خدا يادش داد فرمود: شمشيرى بردار برو در ميدان جنگ هر كافرى را كه ديدى افتاده زخم كارى خورده مردنى است سرش را ببر. ابن مسعود هم اطاعت كرد شمشير را برداشت آمد در جبهه جنگ همينطور تماشا مىكرد ببيند كجا كافرى افتاده برود سرش را ببرد كه زحمتى هم نداشته باشد يك دفعه چشمش به ابوجهل افتاد ديد همان ابوجهل كذائى افتاده، زخم كارى هم خورده لكن له خوار خر و پفى مىكند. ابن مسعود از صدايش ترسيد كه اگر برود سرش را ببرد شايد حركتى بكند و ابن مسعود را از بين ببرد از همان دورها نيزهاى كه دستش بود دراز كرد سرنيزه را گذاشت در گلويش فشار داد ديد نمىتواند تكان بخورد كاملاً مناسب سر بريدنش است نزديك آمد ديد كارش خلاص است فقط منتظر است كه ابن مسعود با كمال آسانى سرش را ببرد ابن مسعود چقدر كوچك بوده و چقدر ابوجهل بزرگ بوده كه مىگويند:
به سختى رفت بالاى روى سينهاش نشست مردك يك مرتبه چشمش را باز كرد زبانش را بيرون آورد گفت: اى بچه چوپان (اين مردك نفس آخرش هم دارد چه كبرى به خرج مىدهد) از جاى سختى بالا رفتى. جناب ابن مسعود هم فرمود آمدهام براى اينكه خلاصت كنم گفت حالا كه مرا كشتى و رفتى به صاحبت بگو، اى محمد! من حالا كه مىخواهم بميرم از تو كسى نزد من بدتر نيست من دشمنترين خلق با تو هستم بعد وقتى كه به رسول ا گفت، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: او بدتر از فرعون است. فرعون وقتى خواست غرق بشود گفت ايمان آوردم(132) ولى اين بدبخت مرگ را مىبيند كفرش بيشتر مىشود بعد ابوجهل نگاه كرد ديد اين كارد گاوكشى كه دست ابن مسعود است هم كاردش كند است و زورى هم ندارد كله گنده اين مردك را ببرد. فهميد كه با شكنجه سرش بريده مىشود گفت ابن مسعود كاردت مناسب سر من نيست بينداز دور با شمشير خودم سر من را بايد ببرى، ابن مسعود هم شمشير خودش را برداشت كه هم تيز و هم زود اين سر را خلاص مىكند اجمالاً سر را بريد از سينهاش پائين آمد. حالا فتح كرده مىخواهد سر ابوجهل را ببرد زورش نمىرسد ناچار شد رفت كارد گاوكشى خودش را آورد و گوشش را سوراخ كرد بندى پيدا كرد در گوشش كشيد آن وقت طناب را گرفته و كشيد تا آورد جلوى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى آورد رسول خدا تبسمى كرد فرمود(133) :يادت مىآيد آن روزى كه همين ابوجهل سيلى به تو زد گوشت را خون آلود كرد، حالا تو هم امروز خوب گوشش را زخم كردى اينها نه اينكه جزاى ابوجهل است گفتم مكافات است لذا كليت هم ندارد بلى گاهگاهى براى ناظرين عبرت شود و تقويت ايمانها گردد تا بشر بداند كره خاك صاحب دارد، مثل كرههاى ديگر مالك دارد اگر انتقام نكشد خودش ظالم است چنان كه در روايت دارد(134) . در محضر خود او اين جنايتها مىشود در ملكش واى بر تو اى آدم ظالم، هر كه باشى و هر نوع ظلمى باشد و هر چند پر كاهى نسبت به حيوانى باشد كه به ظلم از او بگيرى.زين العابدين (عليه السلام) در سفر حج بر شتر سوار است شتر را آزاد رها كرده از جاده كمى كج شد سر كرد در خارها و سرگرم خوردن شد، مقدارى معطل كرد امام ديد از قافله باز مىماند تازيانه را بلند كرد كه بزند يك دفعه خودش را گرفت فرمود: لولا القصاص اگر نبود ترس از تلافى! بالاخره نزد(135) .لعنت خدا بر تو اى ظالمى كه مظلومى را سيلى بزنى، به قدرى سيلى اثرش زياد است كه ديهاش نسبت به اعضاء ديگر دو برابر است يعنى اگر كسى پاى كسى را زخم كند مجروح كند ديهاش يك مثقال و نيم طلاست يا اگر بزند كه جايش سياه شود واجب است سه مثقال طلا ديه بدهد اين حكم نسبت به صورت دو برابر مىباشد سيلى به طور كلى حرام است هر چند طرف، خائن هم باشد هيچ كس حق سيلى زدن ندارد.وقتى كه به امر پروردگار حاكم عادل امامان و پيغمبران ميزانهاى عدل را برپا مىدارند(136) .نمىدانيم وقتى كه ما را در آن محكمه حاضر مىكنند چه كنيم؟
واى از زبان هر كدام از ما كه چقدر تهمت زدهايم و يادمان هم نيست اينها همه حساب دارد تو يادت رفته خدا كه يادش است، تو بى خبرى، اما در نامه عملت كه ضبط و ثبت است.چارهاى نيست جز آنكه به خودش پناهنده شويم در اين شبها با زين العابدين (عليه السلام) هم ناله كرديم و من ايدى الخصماء غداً من يخلصنى چه كسى از دست صاحبان حقوق و مدعيان مرا مىرهاند؟ (جز تو پروردگارا.)