محمد صلى الله عليه و آله شما را از تاريكى به نور مى‏برد - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محمد صلى الله عليه و آله شما را از تاريكى به نور مى‏برد

هو الذى ينزل على عبده آيات بينات ليخرجكم من الظلمات الى النور و ان الله بكم لروف رحيم‏(170) خداست آن خدائى كه بر اين پيغمبر مكرمش آيات‏9 قرآن مجيد را كه فرستاد بينات است، آشكار كننده حقائق و معارف و مبين حلال و حرام و راه سعادت است محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) برايتان بيان كرد يكى از مصاديق ظلمت و نور، بخل و انفاق است كه بعد هم مى‏فرمايد: و ما لكم الا تنفقوا فى سبيل الله محمدى كه شما را روشن كرد به اين قر آن مجيد آشنايتان كرد چرا انفاق نمى‏كنيد؟!

چرا داد و دهش را رها كرده‏ايد؟ اگر ايمان است و خودت را بنده مى‏شناسى چرا خودت را مالك مى‏دانى؟ ايمان با بخل جمع نخواهد شد، هر بخيلى بى ايمان است يقين بدانيد هر مومنى سخى است بخل و ايمان با هم تضاد دارد. مال، مال خداست، حواله به تو مى‏دهد كه پنج يك آن را بده، آيا مى‏توانى بخل بكنى؟ حكايت سيد بن طاووس را بگويم.

جناب سيد بن طاووس مزرعه‏اى در حله، داشت موقع خرمن و زكات دادن كه مى‏شد مى‏فرمود عشرش براى خودم، نه تايش را در راه خدا مى‏دهم، اين شوق است اگر كسى مومن باشد، بايد شكر بكند دست سيد را ببوسد، با التماس خمس بدهد نه اينكه او التماسش بكند.

نمونه هائى از انفاق امامان

نسبت به حضرت سجاد و حضرت باقر دارد كه وقتى سائلى آمد اظهار ناراحتى كرد آقا هر چه داشت به او داد تا گرفت در دستش فرمود بده به من و گرفت و بوسيدش روى چشمش گذاشت دو مرتبه داد. پرسيد چرا چنين كرديد؟ فرمود خدا در قرآن مى‏فرمايد: يأخذ الصدقات خدا صدقات را مى‏گيرد.(171)

روايت ديگرى دارد كه گاهى دست سائل را مى‏بوسيد در روز عيد عرفه بود حضرت رضا (عليه السلام) در مشهد، آقا در خانه را باز كرد آنچه بود انفاق كرد به طورى كه فضل بن ربيع وقتى آمد آن وضع را ديد گفت: يابن رسول الله ان هذا الغرم خيلى غرامت است فرمود هو الغنيمة سود كرده‏ام‏(172).

زهرى، عالم مدينه و از مخلصين زين العابدين (عليه السلام) بود گويد: در تاريكى شب در كوچه‏هاى مدينه حركت مى‏كردم چشمم به آقا امام سجاد افتاد ديدم آقا بارى همراهش است ظاهراً بدوش كشيده بود سلام كردم گفتم: يابن رسول الله كجا تشريف مى‏بريد؟ فرمود: زهرى ما خيال سفرى داريم و اين آذوقه راه است محل امنى در نظر گرفته‏ام مى‏خواهم اين را آنجا بگذارم براى وقتى كه مسافرت كنم.

زهرى گويد پس از چندى يك روز زين العابدين (عليه السلام) را ديدم گفتم مگر شما مسافر نبوديد فرمود چرا حالا هم مسافر هستم پرسيدم كجا؟ فرمود سفر آخرت.(173)

بهتر اين است كه امروز دو سه جمله از امام حسن مجتبى (عليه السلام) عرض كنم كه روز نيمه ماه رمضان و ولادت ايشان است حتى سنيها از آنجمله خواجه ابو نعيم نقل كرده‏اند: در كتاب حلية الاولياء و در صحيح ترمذى هم نقل كرده است و كان حسن (عليه السلام) قاسم ربه ثلاث مرات حتى النعل بالنعل حسن مجتبى (عليه السلام) كه عين ايمان و ايمان حقيقى بود، ايمان او را واداشت كه در عمرش سه مرتبه هر چه داشت مقاسمه كند بالمناصفة تا برسد به نعلينش، يعنى نصف دارائيش را در راه خدا داد. اين سه مرتبه به طور مسلم و غير سه مرتبه هم مواقع ديگر هر چه داشت مى‏داد.(174)

عربى، خدمت آقا آمد خيلى گرفتار بود عرض كرد آقا من دشمن سختى دارم كه ملاحظه پيرى من نمى‏كند فرمود كيست؟ عرض كرد فقر است، امام فرمود الان علاجش مى‏كنم. فرمود هر چه هست بياوريد پنجاه هزار درهم و پانصد دينار به آن فقير عطا كرد و براى بردن اين پولها حمال مى‏خواست حمال آوردند، حمال هم كرايه مى‏خواهد حتى آقا كرايه حمال هم نداشت چون عطا از امام است، پول حمال هم بايد امام بدهد و پولى هم برايش نمانده بود عبايش را برداشت داد به حمال گفت اين هم اجرت حمل تو.(175)

فقير ديگر مى‏آيد پيش از اينكه گرفتاريش را بگويد امام فرمود هر چه هست بياوريد. آن دفعه بيست هزار درهم بيشتر نبود كه آقا عذرخواهى فرمود.
در سفرى كه خود امام حسن مجتبى و آقا حسين عليهما السلام و عبدالله بن جعفر اين سه بزرگوار از اسخياى روزگار در بيرون مدينه از قافله باز ماندند هر سه نفر تشنه و گرسنه و خسته و بازمانده از دور خيمه‏اى ديدند آمدند نزديك، ديدند در خيمه پير زنى است و بزغاله‏اى دارد. فرمودند ما از اعيان قريش هستيم و تشنه و گرسنه هستيم آيا چيزى يافت مى‏شود؟ گفت: بز را بدوشيد، دوشيدند قدرى شيرش را خوردند فرمودند گرسنه هستيم. پير زن گفت من بيش از يك بز را ندارم شما او را ذبح كنيد برايتان كباب مى‏كنم. خوراك هم خوردند و خوابيدند. فردايش امام حسن (عليه السلام) فرمود اى زن اگر وقتى سر و كارت به مدينه افتاد ما جبران خواهيم كرد و رفتند. شوهرش كه آمد سوال بز را گرفت، گفت سه نفر از اشراف قريش آمدند چيزى نبود آن را كشتيم و آنها هم ميل كردند.

گذشت تا وقتى كه خيلى به اين دو نفر فشار آمد، به مدينه آمدند در مدينه امام حسن (عليه السلام) پير زن را ديد صدايش زد فرمود مرا مى‏شناسى گفت نه، فرمود: من همان مهمان آن روز هستم. حضرت او را به منزل برد حواله داد هزار گوسفند و هزار دينار به او عطا كردند و فرمود او را ببريد پيش برادرم حسين (عليه السلام) هزار گوسفند و هزار درهم هم حسين (عليه السلام) عطا فرمود و عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زينب عليهما السلام عطا فرمود و عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زينب عليها السلام هم همچنين عطا كرد.) عطا در راه بزرگان نتيجه‏اش همين است.(176)

اينهائى كه به اسم حسين (عليه السلام) سفره مى‏دهند روز قيامت حسين (عليه السلام) با آنها چه مى‏كند؟

چيزى كه هست تو فانى مى‏دهى اما حسين (عليه السلام) به باقى تو را پاداش مى‏دهد، تو را از آب كوثر ان شاء الله سيراب مى‏كند آبى كه يكصد هزار مزه دارد.

/ 173