21
بسم الله الرحمن الرحيماومن كان ميتاً فاحييناه و جعلنا له نوراً يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها(236)على (عليه السلام) رعايت حقوق را مىفرمايد
روز بيست و يكم ماه رمضان و روز شهادت على (عليه السلام) است دوستان و اهل محبت از راههاى دور در خانه خدا جمع شدهاند امروز سالگرد شهادت على است موقع جوش آمدن مهرهاى اهل محبت است.مرحوم نراقى در دارالسلام نقل كرده است (مختصر مىگويم محل شاهد را) راجع به شيعهاى كه در ورود به عراق، شرطه بغداد خيلى اذيتش كرد به طورى كه بالاخره گفت: مىروم نجف شكايتت را به على (عليه السلام) مىكنم. در نجف اشرف بالاى قبر على (عليه السلام) متحصن شد حاجتش فقط اين بود كه اين ظالم هلاك بشود. نفرين كرد. شب در عالم رويا اسدالله الغالب على بن ابى طالب (عليه السلام) را ديد. حضرت فرمود او را به من ببخش رهايش كن، گفت آقا رهايش نمىكنم تا شما تلافى نكنيد من دوست شما هستم در راه دوستى شما اينطور به سرم آورده، فرمود: او را به من ببخش من تلافى مىكنم چون اين شخص حقى بر من دارد گفتم: آقا اين شخص چه حقى به شما دارد؟ فرمود: وقتى همراه قشونش از صحراى نجف مىگذشت نظرش به گنبد قبر من افتاد پياده شد ادب و خضوع كرد بعد سوار شد و رفت آن ادب پيش ما محفوظ است، در عوض آن ادبى كه كرده من عفوش را از تو مىخواهم.بعد از اينكه بر مىگردد آن رئيس شرطه به او مىرسد مىگويد رفتى چكار كردى؟ گفت چه بگويم از فتوت على (عليه السلام) كارى كرده بودى كه على (عليه السلام) ملاحظه آن كارت را كرد و جريان را برايش گفت مبهوت شد گريه كرد توبه و انابه كرد كارهايش را اصلاح كرد بعد هم رفت نجف سر قبر على (عليه السلام) گفت اى آقائى كه شما كوچكترين عملى را فراموش نمىكنى خاك بر سر ما اگر به غير از شما سر و كار داشته باشيم.حفظ از شرور به بركت ولايت اهل بيت
در كتاب آثارالحجة مكاشفه علامه بزرگوار حكيم اسلامى فيلسوف بزرگ مرحوم مغفور حاج ميرزا مهدى آشتيانى را نقل كرده است اين عالم بزرگ برايش مكاشفهاى رخ داد كه واقعاً شنيدنى است آدمى بايد عبرت بگيرد. ايشان فرمود من مبتلا به مرض يرقان بودم وقتى مشرف شدم براى زيارت مشهد رضا (عليه السلام) به قصد اينكه از على بن موسى الرضا (عليه السلام) سه حاجت بطلبم يك حاجتم اينكه اين مرضم خوب شود، حاجت دومم حاجت مخصوصى بود كه ذكر نمىكنم، حاجت سومم نجات ايران از فتنه كمونيست بود موقع فتنه تودهاىها و گرفتن شمال ايران بود كه همان فتنه پيشهورى باشد كه در سى سال قبل واقع شد ايران در خطر بزرگى قرار گرفته بود. ايشان مىفرمايد: خيلى ناراحت بودم حركت كردم براى مشهد مقدس در اثناى راه حالم به هم خورد بى هوش شدم همراهانم هم از سفر باز ماندند در آن حال اغماء مكاشفهاى به من دست داد يك وقت ديدم از آسمان متصل نور به زمين مىآيد متوجه شدم كه صحراى عرفات است ديدم نورهائى كه مىآيد در يك قسمت است كه همه خلق هم متوجه آن قسمت هستند آن قسمت را نگاه كردم ديدم چهارده خيمه نورانى است كه نور، از آسمان به اين چهارده خيمه متصل در اياب و ذهاب مىباشد. پرسيدم چه خبر است گفتند:آنكه از همه بزرگتر است خيمه خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) تا آخرى آنها خيمه مهدى آل محمد امام ثانى عشر صلوات الله عليهم اجمعين. دويدم خودم را رساندم به رسول الله مقابل رسول خدا عرض ادب و سلام كردم گفتم يا رسول الله! سه حاجت دارم رسول خدا فرمود كه چون تو در راه زيارت فرزندم رضا (عليه السلام) هستى مىخواهى به روى سر قبر حضرت رضا (عليه السلام) اين حاجتهايت را هم از آقا بگير از خيمه بيرون آمدم رفتم خيمه امام هشتم و اذن گرفتم وارد شدم سلام كردم خيلى به من رأفت و مهربانى كرد، گفتم يا مولا سه حاجت دارم آمدهام سر قبر شما براى اين سه حاجت. يكى يكى سه حاجتم را گفتم اول خوب شدنم، دوم آن حاجت مخصوص، سوم رفع شر تودهايها از ايران.امام فرمود: اما حاجت اولت موضوع بيمارى يرقان صلاح تو اين است تو بايد تا آخر عمر بيمار باشى، قبول كردم (گاه مىشود خدا براى مؤمن مقامى تدارك كرده كه به آن مقام نمىرسد مگر به يك نوع گرفتارى در دنيا) حاجت دوم را فرمود: رواست و اما حاجت سوم كه شاهد ما است به پيشهورى و تودهاىها و فسادها كه هست فرمود راحتباش به اين زودى تمامشان را رد مىكنيم. رفع شر تمامشان خواهد شد و اين جمله را هم فرمود: كه تمام عرايضم مقدمه اين جمله بود فرمود شما ايرانيان مادامى كه با قبور ما اهل بيت سر و كار و پناهندگى داريد و به مجالس مصيبت ما علاقمنديد از هر شرى در امانيد. واقعاً همين است.خواستم بگويم كه هر چه بروز ارادتى كه داديد اينها فراموش شدنى نيست.