خشوع براى منعم حقيقى و منحصر - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خشوع براى منعم حقيقى و منحصر

بايد تنها براى خداى خودت خاضع باشى، در دعاى ابو حمزه مى‏خوانيد: سيدى انا القليل الدى كثرته انا الضعيف الذى قويته خداى من، من همان بچه در قنداقه‏اى هستم، ضعيفى بودم كه يك پشه را نمى‏توانستم از خودم دور كنم. آدمى تا نعمت از او نگيرند قدرش را نمى‏فهمد، دست و زبان و پا، چه نعمتى است؟ حالا نمى‏فهمى اگر مى‏خواهى قدرش را بفهمى به كسى كه كور است بپرس چشم چيز خوبى است يا نه؟ آن وقت قدرش را بفهم، آقايان، خانمها نعمت خدا را منكر نشويد گناه خدا نكنيد به زبانى كه خدا داده گناه خدا نكنيد نعمت‏هاى خدا را يادآور شويد انا القليل الدى كثرته وقتى من آمدم بچه‏اى بيش نبودم، حالا چند اولاد پديد آمده خدايا تو زيادم كردى انا العارى الدى كسوته‏(140) خدايا من برهنه آمدم چطور خدا لباس براى تو تدارك كرد از پشم حيوانات از نباتات و اخيراً از نفت، تمامش از خداست.

او به بشر الهام مى‏كند بشر هم درست مى‏كند مى‏گويند نوعاً لباسهاى امروز را از نفت درست مى‏كنند نفت از كيست؟ از خدا، چه كسى به بشر الهام كرد و يادش داد كه از نفت پارچه يا غيره‏501< درست بكند؟ من همان برهنه اولى هستم كه تو مرا پوشاندى آنگاه كه آدمى خداى را بشناسد به اينكه جميع ملك از اوست اصولاً و فروعاً خودت و ديگران همه و همه ملك السموات والارض پس براى چنين خدائى چقدر بايد خاضع و خاشع باشى.

بشر كفور و نمك نشناس

بايد ترس و لرز از خلاف بندگى كسى داشته باشى كه جانت هم از اوست.

آدمى اگر شعورى داشته باشد بايد پيشانيش از خجلت عرق كند و جان بدهد من آن قدر بى حيا باشم؟ در دعاى ابو حمزه مى‏خوانيد آه چقدر من بى حيا هستم‏(141) چقدر من جاهل هستم ملاحظه حضور ربى كه له ملك السموات والارض ربى كه الى الله ترجع الامور ربى كه عليم بذات الصدور ربى كه هو الاول والاخر والظاهر والباطن است نكرده و نمى‏كنم. اين شش آيه كه همه‏اش در صفات و علم خدا و احاطه او است چقدر بايد آدمى ايمانش، خضوعش، خشوعش بستگيش به پروردگارش شديد و قوى بشود صدهزار درجه بالاتر از بستگى بچه به مادر، بچه قدر به مادر بستگى دارد چرا اينطور است؟ بچه است به خيالش اگر مادر قهر كرد ديگر همه چيزش رها شده واى از وقتى كه مادر با بچه قهر بكند، تا قهر كرد و از بچه فاصله گرفت چه بر سر اين بچه مى‏آيد؟ بزرگترين بلا براى بچه است فقط دلش مى‏خواهد مادر به رويش بخندد بداند مادرش از او راضى است چون همه چيزش را از مادر مى‏بيند.

اى عاقل صدهزار درجه بايد با خداى خودت چنين باشى، چون همه چيزت واقعاً از خداى عالم است، پس سر خجلت به زيرانداز، ملاحظه حضور بنما، لذا پس از اين چند آيه، مى‏فرمايد: آمنوا بيائيد ايمان به خداى خودتان بياوريد يعنى خاشع بشويد چسبيده به او بشويد، گروش به خداى خود داشته باشيد همه‏اش از خدا بگو از خدا بخواه، گاه مى‏شود آدمى نمك به حرام، از صبح تا شب يك لحظه به فكر نمى‏افتد كه خدا دارد با او چه مى‏كند كفور است.

تازه‏اى بگويم تا بفهميد مسلمانى يعنى چه؟ در صدر اسلام غزالى مى‏نويسد عادت داشتند مسلمانان (البته از بركت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)) به هم كه مى‏رسيدند احوالپرسى كه مى‏كردند مى‏گفتند (كيف حالك) احوال شما چطور است براى چه؟ به قصد اينكه طرف را بيندازند در شكر و بگويد الحمدلله آن وقت پرسش كننده شريك باشد در ثوابش.

ولى حالا جرأت دارى با مسلمانهاى امروزه بگو احوالت چطور است مى‏گويد بابا دست به دلم نزن چه مى‏گوئى وضعم خراب است اگر جنست به فروش نمى‏رسد زبانت كه گنگ نيست، اگر گنگ مى‏شدى چكار مى‏كردى.

/ 173