شكم معاويه و هاويه جهنم - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شكم معاويه و هاويه جهنم

درباره چند نفر نوشته‏اند كه سير نمى‏شدند يكى از آنها معاويه است بدبخت معاويه در اثر نفرينى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به او كرد براى نوشتن نامه دنبالش فرستاد گفت: خوراك مى‏خورم، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خدا شكمش را سير نكند(367) . به اين كلمه پيغمبر، تا آخر عمر معاويه در سفره‏اش فراوان خوراك مى‏گذاشتند، خود مردك آن قدر مى‏خورد كه آه مى‏كشيد و مى‏گفت: خسته شدم و سير نشدم، هيچ وقت سير نمى‏شد هميشه گرسنه بود، عرض مى‏كنم اگر خداى نخواهد خوراك مؤثر نيست.

بدتر از او سليمان بن عبدالملك است مى‏گويند كه به مكه آمده بود براى نهار خاص خليفه چندين مرغ بريان مى‏كردند، زهر مار مى‏كرد آخرش هم مى‏گفت آه سير نشدم، روزى هنگام صبح از حمام آمده بود ناشتا كرده بود، گرسنگى به او فشار مى‏آورد به آشپز گفت خوراكى چه داريد؟ گفت براى ظهرتان سه گوسفند آماده است! گفت: تا ظهر اگر نخورم مى‏ميرم، فكرى براى حالا بكن، آشپز رفت و دل و قلوه و روده گوسفندها را به سيخ كشيد، روى آتش گذاشت، خودش بلند شد و داد كشيد بياوريد كه مردم، نپخته و داغ، نوشته‏اند كه اين بدبخت يكجا فشار گرسنگى و يك جا هم داغ بودن خوراك تا دست مى‏گذاشت دستش مى‏سوخت آستين جبه سلطنتى را پائين مى‏كشيد با آستين گوشت را مى‏كند كه دستش نسوزد، مى‏گويند بعد از آنكه بنى اميه نابود شدند در زمان هارون روزى براى تماشا به خزينه اموى آمد جبه‏اى ديد كه آستين چرب است به اين نشانه فهميد كه جبه سلطنتى سليمان بن عبدالملك مروان است، نظائر اينها در تاريخ بى شمار است.

بايد يقين كنى سيرى و سيرآبى هم از خداست، يعنى تشنه‏اى آب كه مى‏خورى يقين بدان اگر خدا خواست آب رفع عطش مى‏كند اگر خدا نخواست نه يك ليوان، صدها ليوان هم بخورى رفع عطش نمى‏شود، همچنين گرسنگى، خيال نكن خوراك سير كننده است اگر خدا بخواهد از گلو پائين برود، در شكم هضم بشود بدل ما يتحلل بشود، رفع گرسنگى خواهد شد والا اگر خدا نخواهد نمى‏شود چنانكه مثالهائى زده شد(368) .

تا مى‏توانيد با دقت قرآن بخوانيد كه در آن تمام توحيد است شناساندن خدا به خلق ست، تا بشر خداشناس گردد، مشرك نشود كه اگر مشرك شد نكبت دنيا و آخرت براى او است هر كس مشرك شد بداند هم در دنيا و هم در آخرت محروم است، مشرك ابواب رحمت به روى او باز نمى‏گردد(369) همين كه مشرك نباشد چيزهاى ديگر قابل مغفرت است‏(370) خداوند غافر الذنب است، شرك اگر در كار آمد بطور كلى اصل كار خراب مى‏شود ان الشرك لظلم عظيم.

توحيد توبه از شرك است

هيچ چيز شرك را پاك نمى‏كند مگر توحيد، يعنى هر گناهى آدمى مى‏كند اگر استغفار كند آمرزيده مى‏شود ولى شرك گناهى است كه هيچ چيز پاكش نمى‏كند مگر توحيد، ظلماتى است كه نور توحيد آن را پاك مى‏نمايد، تا كارش برسد به جائى كه فهميده همه شؤونش از خدا است آنگاه خوف و رجائش هم يكى مى‏شود اميد در خوف و رجاء لازمه توحيد افعالى خدا است وقتى كه اهل توحيد يقين كرد تمام كارها به دست خدا است، ديگر اميد به غير خدا پيدا نخواهد كرد، هر كس به غير خدا اميد دارد براى اين است كه كار را از خدا نمى‏بيند. در مورد خوف هم اگر كسى يقين كرد هر چيزى به اذن خدا است مى‏ترسد نكند خدا به خودم من را واگذار كند. نكند خدا جلوى فلان بلا را نگيرد. تمام از خدا مى‏ترسد، از غير خدا از هيچ‏چيز نمى‏ترسد.

تنها اميد به رحمت خدا و ترس از گناه

على (عليه السلام) مى‏فرمايد: شش كلمه است كه اگر شما سفرها برويد كه مركب زير پايتان از بين برود، براى دانستن اين حكمتها سزاوار است: تنها اول و دومش را بگويم لا يرجون احد منكم الا ربه و لا يخافن الا ذنبه‏(371) موحد، اهل توحيد، كسى است كه غير از خدا از كسى نترسد(372) نه از فقر و نه از بلا، نه از صاحب قدرت نه از صاحب مقامى ... خوفى نداشته باشند كارش برسد به جائى كه عوض شود، اميدش ز غير خدا بريده شود كسى كه مدح ظالم كند مشرك است، اهل توحيد نيست، كسى كه طمع به مخلوق دارد از خدا بريده براى اينكه ظالم پولش بدهد، مدحش كند، مشرك شده است. بايد طمع و تملق فقط از خدا باشد كه نشانه توحيد است اگر كسى اهل توحيد شد، خوف و ترسش فقط مختص به خدا مى‏گردد، نمى‏ترسد و باك ندارد مگر از گناه، لرزان نمى‏شود مگر از گناهش اميد و طمعى ندارد مگر به پروردگارش، به غير خدا به احدى اميد ندارد و از غير خدا هم هيچ توقعى ندارد. اين نشانه توحيد است.

/ 173