تكاثر، پول روى هم انباشتن - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • نشاط عمر باشد تا چهل سال
    چو شصت آمد نشست آمد پديدار
    بصر كندى پذيرد پاى سستى
    چه هفتاد آمد آلت افتد از كار



  • پس از پنجه نباشد تندرستى
    چهل رفته فرو ريزد پر و بال
    چه هفتاد آمد آلت افتد از كار
    چه هفتاد آمد آلت افتد از كار



ثم يكون حطاماً - خشك مى‏شوى، نگاه به پيرها بكن چطور شده‏اند تو هم همينطور خواهى شد! زينت كجا؟ هر گاه سر قبر من و تو را بردارند، مى‏بينند جز مشتى استخوان پوسيده چيز ديگرى نيست. اين بود زندگى دنيا اول تا آخرش همه لهو و لعب و زينت و تفاخر و تكاثر بود آخرش هم حطام است. اولش مصفر بود بعد حطام گرديد.

اگر كسى بگويد بنابراين خداى تعالى چرا آدمى را خلق كرد؟

پس اين خوشيها را براى چه كسى خلق كرده؟

خدا تو را آفريد كه حيات آدمى داشته باشى نه حيات مادى گفتم منهاى اين، حيات توحش است و فى الاخره عذاب شديد ولى اگر حيات تو، اى انسان، حيات عقلائى شد، روحانى، دينى، آسمانى شد، هم اينجا خوب و هم آنجا و مغفره من الله و رضوان دست خودت است حركت حيوان از روى خيال و هوس مادى است تمام دنبال نتيجه زود گذر است. صبح كه از طويله بيرون مى‏آيد تا غروب دنبال چيزى مى‏گردد كه داخل شكمش بكند. تو اى آدم، اگر چنين شدى كه دنبال پيدا كردن پول و خوراك رفتى و بعد هم از آن طرف خالى كنى، چه فرقى با حيوان كردى؟ حركت عقلائى آن است كه امر باقى تو را بجنباند و آن هم خداست آقاى كاسب حياتى نصيب شود كه صبح از خانه كه بيرون مى‏آئى براى اين باشد كه خداى من امر فرموده است فانتشروا فى الارض وابتغوا من فضل الله برويد عقب كسب، خدا امر كرده است. زن بگويد خدا بچه را به من سپرده است، امر خداست، قدم به قدم چنين اشخاصى باقى است، بهترين عبادتها است. كى كه مشقت بكشد براى معيشت عيالش، مانند مجاهد در راه خدا است‏(400) در حالات خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) نوشته‏اند هنگامى كه در خانه وارد مى‏شد تا وقتى كه در خانه بود، در امر خانه دارى با زنها كمك مى‏فرمود، خانه را جاروب مى‏كرد و از گوسفند به دست خودش شير مى‏دوشيد(401).

اگر لهو و لعب و زينت، جنبه الهى پيدا كند، مثلاً لعب، با همسر شرعى هر نوع ملاعيه مطلوب است. با اولادش خصوص دختر كه مستحب است كه هر گاه انسان وارد خانه مى‏شود، اولاً دست خالى نرود و بعد دخترش را ترجيح بر پرسش دهد اولادش را ببوسد چون اينها همه امانت خدا است.

تكاثر، پول روى هم انباشتن

و اما تكاثرش، پول جمع كردن دو قسم است، يك وقت كسى مى‏خواهد پول بيايد روى پول بماند، خود پول را دوست مى‏دارد، خاك بر سر چنين افرادى، يك وقت كسى پول دوست مى‏دارد براى اينكه تا اعلام كردند براى مدرسه علميه چند مى‏دهى؟ فوراً چك بكشد.

پول جمع كردن اگر چنانچه به فرض رحمانى شد بسيار خوب است كه آدمى پول به دست بياورد كه خرج كند نه روى هم بگذارد. معناى تكاثر، پول جمع كردن و خرج نكردن است، بخل كردن است. بلاشك بعضى از تكاثر، حرام است مثال بزنم: اول - كسى كه پول جمع بكند خمس واجبش را ندهد، دوم - كسى كه پول جمع بكند و دراثناى سال در بين بستگانش يك نفر پيدا شود كه احتياج به قرض و كمك داشته باشد و اين شخص قطع رحم كند و ندهد، حرام است، سوم - در جائى كه انفاق واجب مى‏گردد قطع نظر از حقوق واجبه آن وقت تكاثر، حرام مى‏گردد. اگر غير از رحم، آدمى احتياج به پول داشت مثلاً آدمى چشم لازم دارد كه هيچ پول ندارد و بى پول هم نمى‏شود ولى تو ميليون‏ها مال دارى، بر تو واجب است كه كمكش كنى.

در لئالى الاخبار مروى است كه وقتى خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسافرت با اصحاب بودند رسيدند به گله گوسفندى كه زياد بود فرستادند نزد صاحب گله كه مقدارى شير بخرند براى خود پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و چند نفر اصحاب كه تشنه و گرسنه بودند رفتند به آن بدبخت گفتند. صاحب گله نداد عذر آورد. به رسول خدا گفتند، رسول خدا نفرينش كرد گفت خدايا مالش را زياد كن. رفتند بعد رسيدند به خيمه‏اى، زنى بود و گوسفندى در خيمه‏اش بود. تا گفتند رسول خدا هست شير مى‏خواهد، زد توى سرش و رفت: گوسفندى كه شير زياد داشت آورد رسول خدا هم شاد شد آن وقت گفت خدايا به مقدار كفاف به او عنايت كن (بقدرى كه محتاج به مخلوق نشود) گفتند: يا رسول الله آنكه نداد گفتى زيادش كن آنكه داد گفتى خدايا به قدر كفايت. فرمود: (مضمون روايت) مال زياد، بلا هم مى‏شود كسانى كه مال را، ذخيره مى‏كنند، روى هم مى‏گذارند و انفاق هم نمى‏كنند بشارتشان بده به عذاب دردناك‏(402) مال را در آتش جهنم سرخ مى‏كنند و پيشانى، پشت و پهلوهايشان را مى‏سوزانند(403).




  • ديدى كه چه كرد اشرف خر
    او مظلمه برد و ديگرى زر



  • او مظلمه برد و ديگرى زر
    او مظلمه برد و ديگرى زر



در كتاب زينه المجالس نقل شده است: سلطان محمود غزنوى مرد فاتحى بوده است چند مرتبه به هند لشكر كشيد و فتح نمود، عاشق جواهر بود، نوشته‏اند از كشورى كه فتح كرده بود چيزى برنمى‏داشت مگر خزينه جواهراتيش را.

هر كس به هر چه دلبسته باشد ساعت مرگش جلويش ظاهر مى‏شود اين بدبختى كه يك عمر جواهر دوست بود، جواهر جمع كن بود الان مى‏خواهد بميرد گفت: برويد جعبه جواهراتم را بياوريد، جعبه‏هاى جواهر را مى‏آوردند باز مى‏كردند جلوى چشمش، نگاه مى‏كرد اشك مى‏ريخت كه صاحب كتاب مى‏گويد: من در تعجبم واقعاً از عاقبت به شرى اين مردك، مى‏بيند مى‏خواهد بميرد و اين جواهرات هم ديگر به دردش نمى‏خورد، اما دستور انفاق آن را به فقراء نمى‏دهد.

/ 173