31 - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

31

بسم الله الرحمن الرحيم

وجود مدركات دليل بر تجرد روح

هر چه به اعضاء و جوارح درك مى‏شود، در نفس باقى است، آنچه گفته‏اى در حافظه‏ات هست، اگر كسى بخواهد بشمارد عدد كلماتى كه از اول عمرش تا حالا شنيده به حساب نمى‏آيد. يك ساعت كه اعضاء در حركت است تمام در ذات منعكس مى‏شود اگر بخواهند روى كاغذ بياورند نمى‏شود. اجمالاً لوحه مادى براى همه ادراكات در عالم ممكن نيست. اگر يك لوحى باشد از مشرق تا مغرب بخواهند در آن لوح آنچه را كه شما ديديد و شنيديد، گفتيد و خورديد، حس كرديد در اين لوح ثبت كنند باز هم جايش نمى‏شود ولى روح چيست؟ كه تمام اين نقوش در آن هست بدون تزاحم. آيا اين مطلب برهان نمى‏شود بر اينكه آدمى ذاتش ماده نيست بلكه حقيقت آدمى كه نفس ناطقه باشد و اين همه مدركات در آن جاى گرفته مجرد است. دو داستان براى شناخت روح و قدرت روح و فهميدن اينكه روح حاكم بر بدن است ذكر مى‏شود:

معالجه خوارزمشاه به كمك قوه روح

خوارزمشاه مبتلا به فلج شده بود. اطبائى كه در دسترس بودند معاينه كردند گفتند: فايده‏اى ندارد، متخصص در آن زمان استاد كل در طب محمد بن زكرياى رازى بوده، خوارزمشاه احضارش مى‏كند بعد از اينكه معاينه‏اش مى‏كند، متوجه مى‏شود كه اين درد به دواهاى عادى علاج شدنى نيست مگر اينكه از قوه روح استمداد بشود. خواست مداواى روحى كند رو كرد به سلطان گفت قول بده آنچه را كه در مداواى تو عمل كنم در امان باشم. بعد امر كرد حمام را گرم كنند و درجه حرارتش در اختيار طبيب باشد و سلطان را برهنه كنند، وسط حمام يك قطعه سنگ باشد و سلطان را روى سنگ داغ بنشانند و داخل حمام هيچ كس نباشد تا وقتى كه من خودم بروم براى مداوايش.

محمد بن زكريا گفت آتش حمام را زياد كنيد (تا بخار زياد شود و مفاصلش را نرم كند) هنگامى كه عرق كرده مفصل‏ها همه رطوبتش زياد شده آن وقت شمشير برهنه‏اى به دست گرفت ( هيكلش هم قدرى موحش بوده است) در حمام را كه بسته بودند يكدفعه در را محكم زد و چند فحش به شاه داد شمشير كشيده رو به مريض آمد شاه هم از ترسش خودش را در خزينه انداخت. بالأخره بلند شد طبيب چنان مرعوبش كرد كه روح به ميدان آمد قوه واهمه بكار افتاد و بدن را بلند كرد خلاصه وقتى كه شاه خودش برخاست و به خزينه رفت محمد بن زكريا هم برگشت و لباسش را پوشيد، اسبش را سوار شد و فرار كرد سلطان متوجه شده صدا زد لباسم را بياوريد و آن وقت گفت محمد بن زكريا را بياوريد تا خلعتش بدهم، غرضم مسأله قدرت روح است.

واهمه محكوم به اعدام او را مى‏كشد

نظير آن دو نفر مقصر كه محكوم به اعدام بودند چشم يكى را مى‏بندند در مقابل ديگرى كه چشمش باز بوده، رگش را مى‏زنند خونش را مى‏گيرند، آنقدر خون مى‏آيد كه مى‏افتد و مى‏ميرد، دومى را مى‏آورند چشمش را مى‏بندند، اما رگش را نمى‏زنند، تنها اشاره‏اى به بدنش مى‏كنند چون چشمش بسته بود به خيالش رگش را زده‏اند از وضع رفيقش دقيقه شمارى مى‏كرد اجمالاً همان موعدى كه آن رفيقش افتاده بود او هم افتاد و مرد الى غير ذلك.

اطباى جديد هم گفته‏اند تلقين مؤثر است اگر كسى تلقين مرض به خودش كند بالأخره از پاى مى‏افتد چنانچه تلقين اسلامى نيز مؤثر است حتى گفته شده مار گزيده، تا نفهميده مار او را گزيده است اميد خوب شدنش هست ولى تا فهميد كار مشكل است سرش اين است كه در اثر هول و هراس جريان سريعتر و زود سم به قلب مى‏رسد و از كار مى‏افتد.

كارى روان را از كار ديگر باز نمى‏دارد.

مى‏خواهم به برهان و داستان بفهمانم كه شما اين بدن نيستيد اين بدن مركب شماست اگر گفتى نشانم بده مى‏پرسم مى‏شود عقلت را نشان من بدهى موجود غير مادى ديدنى نيست بلكه آثارش را مى‏توان ديد آثار روحت جنبش بدن است كارهاى روح در اين بدنت نظير قوه حافظه كه عرض شد اى برهان‏هاى روح لا يشغله شأن عن شأن لقمه گذاشته در دهنش ذائقه درك مى‏كند شيرين است، در همان آن زبان مشغول حرف زدن است دندان هم مى‏جود و زبان هم حرف مى‏زند و در همان حال چشمش هم مى‏بيند، گوشش هم مى‏شنود در عين حالى كه حافظه‏اش كار مى‏كند، سراسر بدنش در كار است حتى دست و پا هم در همان آن در حركت است بدون اينكه دستگاهى مزاحم دستگاه ديگرى بشود قواى باطنيش در كار است در عين حال نفس هم مى‏كشد. خداوند براى نفس كشيدن آدمى مجراى ديگرى جز دهان قرار داده است و آن بينى است يكى از اسراسش آن است كه وقتى دهنت را پر كردى از لقمه، نفس راهى ندارد، دو سوراخ دماغ يدكى است كه اگر دهنت لقمه داخلش هست، از راه بينى نفس بكشى و دو تا سوراخ براى اين است كه اگر يكى بود خطر داشت ممكن است بند بيايد. اجمالاً لا يشغله شأن عن شأن‏(352) تا بشر خداى را بشناسد.

/ 173