يقين به علم خدا آثار دارد
و هو بكل شىء عليم خدا همه چيز را مىداند، برهان آن از عملش آشكار است آيا آنكه خلقت كرده نمىداند(105) البته كه مىداند بلكه از آنچه در دلت مىگذرد آگاه است(106) هر كارى كه بخواهى بكنى هر جا بروى خدا با تو است هر كجا بروى از علم خدا بيرون نيستى مسلمان كسى است كه خداى را به احاطه علميش بشناسد بداند كه سر و صدائى كه از او خفيفترنباشد نزد خدا آشكار است اگر يقين كنى خدا عالم است مىدانى چقدر كارهايت درست مىشود.در تفسير نيشابورى داستانى نقل كرده است گويد يك نفر غلام حبشى (از حبشه افرادى را به عنوان غلامى مىگرفتند و مىآوردند و مىفروختند) پس از چندى مصاحبت با مسلمانها آمد خدمت رسول الله و مسلمان شد شهادتين را به زبان جارى كرد و بعد ان الساعة آتية لا ريب فيها اسلام همين است اقرار به شهادتين و قيامت آنگاه نزد بعضى از اصحاب مسأله دينيش را درست كرد دوباره برگشت پرسشى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كرد (واقعاً از غلام بيسوادى عجيب است) گفت يا محمد خداى ما عالم هم است يا نه؟ فرمود: يعلم السر و اخفى خداى عالم همه چيز را مىداند قدرى فكر كرد گفت: يعنى موقعى كه من گناه مىكردم گناهان مرا ميديد؟ فرمود بلى4 گناهان تو را مىديد، ناگهان گفت: وافضيحنا دل پاك نتيجهاش همين است صيحهاى زد و افتاد و از دار دنيا رفت.آفرينش آسمانها و زمين در شش دوران
هو الذى خلق السموات والارض فى ستة ايام(107) اين آيات اول سوره حديد تمام بيان اسماء و صفات حق و توحيد رب العالمين است پس از اسمائى كه ذكر فرمود مىفرمايد: خدا است آن خدائى كه اين آسمانها و اين كره خاك را آفريد به مدت شش روز، يوم تا گفته مىشود در ذهنها معنى روز مىآيد كه عبارت از دوازده ساعت يا كمتر يا بيشتر و به حسب فصلها كه از گردش زمين به دور خودش پيدا مىشود كه هميشه نيمى از كره زمين برابر آفتاب است كه روز مىباشد، ليكن بلاشك مراد به اينكه آسمان و زمين را خدا در شش روز خلق كرد نه روزهاى معمولى است چون كه هنوز كره زمين نبوده تا بگويند روزى بوده است پس مراد به يوم در اصطلاح عرب و عجم و ساير لغات گاهى روز مىگويند و از آن يك دورهاى را مىخواهند يك قسمتى از زمان را اراده مىكنند.مثلاً فرض كنيد يك روز ما بچه بوديم و در دامن پدر و مادر بوديم يك روز هم جوان بوديم دنبال شهوات، يك روز هم پير و مردنى شدهايم در حالتى كه اين سه روز هشتاد يا نود سال است - مراد از روز يعنى يك قسمت از زبان.شعرى از حكيم كاشانى در اين باره:
بد نامى حيات دو روزى نبود بيش
آن هم كليد با تو بگويم چسان گذشت
روز دگر بكندن دل زين و آن گذشت
يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن
روز دگر بكندن دل زين و آن گذشت
روز دگر بكندن دل زين و آن گذشت