پيدايش رهبانيت در نصارا
گفتيم كه نبوت و رهبرى در سلسله جليله انبياء و اوصياى آنها از اول خلقت آدم تا كنون متصل بوده است هيچ وقت زمين خالى از رهبر الهى نبايد باشد اگر روى كره زمين دو نفر آدم بيشتر نباشد يقيناً يكى امام و ديگرى مأموم است.ثم ارسلنا رسلنا تترى پشت سر يكديگر، پيغمبر پشت سر پيغمبر تا زمان عيسى بن مريم كه گذشت نصارا يعنى پيروان مسيح مبتلا شدند به سلطان يهود كه يهود هم تصميم گرفت نسل مسيحيت را منقطع كند هر چه مسيحى است از بين ببرد و بكشد، مخالفت كرد با مسيحيين، آنها هم آماده جنگ شدند و جنگيدند وعده زيادى كشته شدند مرتبه دوم باز جنگ شد مرتبه سوم كثيرى از نصارا كشته شدند و قليلى باقى ماندند كه به يكديگر گفتند: اگر ما بمانيم و باز جنگ پيش بيايد ما هم كشته مىشويم و يك نفر مسيحى پيدا نمىشود بهتر آن است كه ما هر كداممان در گوشهاى از صحرا زندگى كنيم و صومعهاى درست نمائيم مشغول عبادت شويم تا وقتى كه آن پيغمبرى كه عيسى بن مريم به ما خبر داد بيايد(459) در صومعهها مىمانيم تا احمد بيايد و براى همه ما فرج گردد و كثيرى از سوريه و لبنان و عراق آمدند مدينه و انتظار احمد را مىكشيدند.و رهبانته ابتدعوها ما كتبناها عليهم ما برايشان واجب نكرده بوديم كه رهبانيت اختيار كنيد چنين كردند الا ابيغاء رضوان الله نسبت بما كتبناها عليهم استثناى منقطع است معنايش چنين مىشود ابتدعوها ابتغاء رضوان الله اينها براى اين است كه رضاى خدا كسب كنند، دينشان محفوظ بماند آثار مسيح از بين نرود، رفتند صومعه نشين گرديدند، رفتند رهبانيت اختيار كردند، از خلق كناره گرفتند يعنى ابتداء كه رفتند براى صومعه نشينى براى طلب رضاى خدا بود براى حفظ دينشان بود و بنابر اينكه استثناء متصل باشد كه ما كتبنا عليهم الا ابتغاء رضوان الله يعنى مگر اينكه طلب كنند رضوان خدا را يعنى امر وجوبى ما به اينها نكرديم مگر وابتغاء رضوان الله جز به دست آوردن خشنودى خدا كه كناره گرفتند و صومعه نشينى كردند ولى فمارعوها حق رعايتها .اين صومعه نشينى و مشغول عبادت شدن خيلى مقام است، مقام انقطاع الى الله هست يعنى بشر از همه بريده، از شهوات، از خوشيها، زندگى در شهر، از همه قطع اميد كردن حتى زن و بچه، بايد خيلى رعايت اين مقام كرد.ولى فمارعوها حق رعايتها آقايان مسيحيها رفتند راهب شدند، صومعه نشينى كردند مقام شامخى را به دست آوردند ولى وااسفا خيانت كردند به اين مقام، خيانتهايشان را قرآن به طور ادب ذكر مىكند لكن ببينيم اينها چكار كردند، خدا مىفرمايد خلاف صومعه نشينى بود.چرا به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ايمان نياورديد؟
اول: اينها مگر نرفتند از شهر كنار بگيرند كه دينشان درست بشود تا وقتى كه احمد بيايد؟ يك دفعه به فاصله ششصد سال (فاصله بين مسيح و رسول الله) پس از ششصد سال كه بعضى از رهبانها دوم و سوم بودند شايد از درجه اول هم باقى مانده بودند كه ناگاه آقايان صومعه نشينها پيغمبر كه آشكار شد آنچه را كه به اينها گفتند اوصاف پيغمبرى كه در انجيل است همين است، عده زيادى از مسيحيها گفتند خير هنوز نيامده، اين احمد نه آن احمد است، چرا منكر شدند؟زيرا مقامشان بريده مىشد چون هر مسيحى بود به اينها توجه مىكردند، هدايا و تحف مىآوردند، احترام و اكرام مىكردند اينها راهب مسيحى هستند آن وقت بگويند پيغمبرتان آمده تمام برويد مدينه چنين چيزى نمىشود، زيرا آدم رياستطلبى خيلى سخت است دست از رياست بردارد.انجام وظيفه نكرد كثير منهم فاسقون فاسق شدند، حب دنيا، حب رياست، آنها را به آتش كشانيد، اى كاش موافقت نكرده بودند بلكه آماده جنگ با رسول خدا شدند.