قرآن مجيد راجع به اينكه آدمى غير از حيوانات است چند تعبير دارد، بيان و لقد كرمنا بنى آدم است، هر آينه آدميزاد را گرامى داشتيم، آى آدم! تو چيز زيادترى دارى تو تاج ديگرى بر سرت گذاشتهاند(5) بر و بحر را مسخر تو قرار دادهاند، فضيلت ديگرى دارى مزيت زائدهاى به حسب خلقت به تو داده شده است.آيه شريفه ديگر، تعبير از آدمى روى خاك به خليفه الله كرده(6) آيه شريفه ديگر، آدمى را خزينهدار خداى عالم معرفى كرده است، نگاه به كوچكى بدنت نكن روحانسان بقدرى عظيم است در عالم خلقت خزينهدار رب العالمين است، انسان حامل امانت خدا است(7) ، امانت الهى كه رسيدن به مقام عبوديت است، ولايت كلىالهى كه هيچ موجودى به اين حد از كمال نمىرسد مال آدمى است، خدا براى قرب خودش تو را آفريده و همه چيز را براى تو. دو جنبه دارى بدنى و روحى، هر چند به حسب بدنت با حيوانات شريكى، خور و خواب لازمه بدنت است خوردن، خوابيدن، پوشيدن، مسكن، نكاح براى بقاى نسل لازم است، اما جهت ديگرى هم دارى غير از حيوانات و آن روح تو است آنكه به مرگ نيست نمىشود، مرگ حيوانى بدن سبب نيستى نفس نمىگردد بلكه لباس عوض مىكند، لباس چرك ماده بيرون مىرود، لباس لطيف عالم برزخ و مثال را مىپوشد، بدن ملكوتى پيدا مىكند، روح تو است كه مورد خطاب خداى عالم است، به حيوان كه نمىشود خطاب كرد ولى به آدم يا ايها الناس اتقوا ربكم(8) يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام(9) مىفرمايد.به قول يكى از بزرگان، آدمى بايد از شوق در پوست خود نگنجد، كار من رسيده به جائى كه رب العالمين من را مورد خطاب قرار داده به من فرمان مىدهد. شوخى نيست! سلطان عالم وجود، ملك الملوك، رب الارباب، تو را فرمان بدهد: آى بنده! يك ماه روزه بگير، همين شوق خطاب بس است.بايد آدمى روزه را شرف خودش بداند، خطاب تشريفى است، شرف تو است، آى آدم! وقتى كه شكمت خالى باشد، نور علم و حكمت در نفس جا بگيرد، آنقدر به خداى خودت نزديك هستى كه در آن حال، حجابها تا حدى عقب رفته، نفس كشيدنت هم ثواب دارد انفاسكم فيه تسبيح(10) ، غرضم روزه تشريف الهى است، براىجهت آدميت.
بيمارى حيوانات كمتر و آسانتر است
وجدان گواه هست كه آدمى دو جور بيمارى دارد، ولى حيوانات يكجور، ممكن است بدنشان مريض گردد، انحراف پيدا كند، آدمى ممكن است هم انحراف بدن پيدا كند، هم23< انحراف روح، لذا بار آدمى سنگينتر است از هر دو جهتش سنگينتر است، واقعاً خدا بايد يارى كند، در جهت اول حيوانات كمتر مريض مىشوند، در هر حيوانى، دو يا سه نوع بيمارى است كه آن هم دوايش را خداى تعالى به الهام به او فهمانده است. گربه گاهى دلش درد مىگيرد، دوايش گياهى است كه بيشتر پشت بامها سبز مىشود خودش آن را مىشناسد، مىرود آن علف را مىخورد، يا مثلاً درباره افعى، مىنويسند هزار سال از عمرش كه مىگذرد چشمش كور مىشود ديگر احتياج به دكتر ندارد گياهى است به نام رازيانج و عجيب اين است كه به بو مىفهمد، هرگاه كور شد در بيابانها مىگردد تا خودش را به درخت رازيانج برساند چشمش را به آن مىمالد خوب مىشود، اين ميل زدن طبيعى و الهى است، اما آدمى بدبخت كه چشمش آب بياورد چقدر رنج دارد.در مرض بدن هم، آدمى واقعاً گرفتار است، بلكه در طب قديم نوشتهاند چهار هزار نوع بيمارى براى بشر است، ولى براى حيوان دو يا سه تا بيمارى است.