حقيقت ذات بر همه پنهان است
الباطن، اگر كسى خواست از ذات خدا سر در بياورد كه خداوند چيست؟ حقيقتش كدام است؟ اين فكر حرام است آتشت مىزند چون حدت نيست مخلوق نمىشود محيط به خالقش بشود مخلوق محال است فوق خالق بشود. تو چكارت به ذات خدا، عظمت حق آتشت مىزند غيرت حق هلاكت مىكند، تفكر در ذات خدا حرام است.امام مىفرمايد: مسلمانان تا مىتوانيد فكر در نعمت بكنيد، فكر در دليل و شواهد و آيات كن مبادا در ذات خدا بيائى چون حدت نيست محال است كه آدمى بتواند ذات خداى عالم را بفهمد(91) .در روايت دارد در زمان امام صادق (عليه السلام) از همين مرشدهاى صوفيه مدعى شده بود كه من خدا را در عرش مىبينم. خبر به امام صادق (عليهالسلام) دادند كه اين مردك مدعى مشاهده رب العالمين است. امام (عليه السلام) فرمود برويد به او بگوئيد نگاه به نور آفتاب بكن، تا چند دقيقه مىتوانى در آفتاب نگاه بكنى؟ اگر توانستى در حالتى كه اين نور آفتاب يك جزء از هفتاد هزار جزء از نور كرسى است و نور كرسى هم يك جزء از هفتاد هزار جزء نور عرش خداست احمق تو طاقت يك جزء از نور آفتاب را ندارى آن وقت چه ادعاها مىكنى.(92)خدا آفتابها خلق كرده كه نور و حرارتش چندين برابر نور اين شمس است در هيأت جديد گفتهاند اين كهكشانها ميليونها آفتاب كه نور و حرارتش هزاران برابر كره آفتاب است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود اين نور آفتاب يك هفتاد هزارم نور كرسى و عرش است آن وقت مىتوانى خدا را ببينى استغفرالله العظيم خدائى كه خالق اين نورهاست نورها همه آفريده شده اوست. خداست الباطن هيچ كس حق ندارد در ذات حق، خيال و فكرى بكند.مثل مسيحىها كه مىگويند: خدا و مسيح و روح القدس متحد شدند آيا علت و معلول و خالق و مخلوق در رديف هم هستند؟اگر همه جمع گردند نتوانند نعمتهايش را بشمارند، نتوانند سر از وصف او در آورند چه رسد به اينكه ذات بى زوال او را بشناسند. اول مطلق خدا، آخر مطلق خدا، ظاهر حقيقى خدا، باطن حقيقى خدا.و به تعبير دقيق اهل معرفت، آيه شريفه بيان احاطه كلى الهى است يعنى از اول تا آخر از ظاهر تا باطن همه جا احاطه خداست، دو جمله لازم است در اين آيه بگويم كه قدرى رفع اشتباه بشود.اول اضافى در مخلوقات
هوالاول خدا اول است، اول حقيقى داريم و اول اضافى يعنى حقيقتاً اول است يا نسبت به فلان چيز اول است اول مطلق به طور كلى خداست لكن اول اضافى، چند چيز است كه در روايات است اول مخلوق مىفرمايد: آب است(93) و در روايت ديگر اول چيزى كه خلق كرد عقل است(94) و در روايت ديگر اول چيزى كه خلق كرد نور محمد و آل محمد است. اينها همهاش درست است زيرا اوليت اضافى است يعنى نسبت به اجسام مثلاً اولين جسمى كه آفريده شد، آب است از آب هم حيات رسيد به نباتات و حيوانات و انسان.اول ما خلق الله العقل نسبت به مجردات است اول مجردات كه آفريده شد عقل كلى است عالم انوار اولين روح كلى الهى كه صادر اول است روح مطهر محمد و آل محمد است باز براى اينكه بفهميد اوليت اضافى چيست در چند روايت است كه نسبت به على بن ابى طالب است. اول على آخر على ظاهر على باطن على روايات دارد در خطبه البيان نيز دارد خودش فرموده، از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم دارد.اين روايت يعنى چه؟ اين نه اولى است كه در آيه گفتيم براى خداست اين اوليت و آخريت نسبى اضافى است و براى شرح، حديث شريفى در تفسير برهان نقل كرده از كشاف حقايق جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام) كه يك روز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از عصر خسته بود سر گذاشت در دامن اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بيرون شهر مدينه در جائى كه هم اكنون مسجد فضيخ و ردالشمس است بسيار مسجد روحانى و عظيمى است. اينجا جائى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سر مباركش را گذاشت در دامن على (عليه السلام) و خوابيد. مقدارى خواب رسول خدا طول كشيد كه به حسب پارهاى از روايات وقت فضيلت عصر گذشت نه اينكه آفتاب غروب كرد8 اميرالمؤمنين (عليه السلام) مبتلا شد بين دو كار يك جا، نماز نخوانده وقت فضيلت مىگذرد يك جا استراحت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) هست اين هم مهم است لذا ملاحظه رسول خدا را كرد هيچ حركت نكرد تا رسول خدا خواب راحتى كرد. از خواب كه بلند شد على (عليه السلام) عرض كرد يا رسول الله من نماز عصر را نخواندهام.تا اين را گفت فرمود: يا على برخيز رو به آفتاب، اول سلام كن بعد از او طلب كلام كن با تو سخن مىگويد بعد از او بخواه كه برگردد به اذن خدا تا تو نمازت را به وقت فضيلت بخوانى رسول خدا هم سلام يادش داد و گفت: بگو السلام عليك يا خلق الله عجب اين است كه بعضى از سنيها هم مسأله ردالشمس را قبول دارند تا سلام كرد ناگاه بلسان فصيح از آفتاب صدا بلند شد فقالت عليك السلام يا اول يا آخر يا ظاهر يا باطن من ينجى محبيه و يوبق مبغضيه و اين دو بشارت را نيز داد على جان خداى عالم دوست تو را نجات مىدهد و دشمن تو را هلاك مىكند.توجيه ديگرى كه براى ظاهر و باطن بودن اميرالمؤمنين (عليه السلام) شده الظاهر على اعدائك و انت الباطن فى العلم ظاهر و پيروز هستى بر دشمنانت و در علم پنهانى - يعنى به قدرى فضيلت تو آشكار شده كه دشمنانت نيز انكارش را نمىتوانند بكنند و در عين حال كسى به كنه و ذات دانشت پى نخواهد برد.در حديث ديگر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه فرمود: ظهر علمى كله له پس يا ظاهر يعنى اى كسى كه تمام علم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) براى او آشكار گرديد و بطن سرى كله له على باطن محمد است يعنى حامل اسرار اوست، سر محمد در على پنهان است.و از روايات ديگر دانسته مىشود كه ظاهر است به حسب آيات بينات و پنهان است به حسب مقامات و نورانيت(95) .71) انى وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض.سوره انعام، آيه 79.72) سوره حديد، آيه 2.73) هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام المومن المهيمن العزيز الجبار المتكبر .سوره حشر، آيه 23.74) ولا يمكن الفرار من حكومتكمفاتيح، ص 63، دعاى كميل.75) سوره آل عمران، آيه 26.76) انشأ ناه خلقا آخر.سوره مومنون، آيه 14.77) الله يتوفى الانفس حين مويها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى.سوره زمر، آيه 42.78) انالله و انا اليه راجعون .سوره بقره، آيه 151.79) لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً ولا موتاً ولا حيوة ولا نشوراً .كتاب مفاتيح الجنان (تعقيبات نماز عصر، ص 17.)80) من ذا الذى يفرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيرة.سوره بقره، آيه 24.81) اومن كان ميتا فاحييناه وجعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها .سوره انعام، آيه 122.82) سوره حديد، آيه 3.83) حارالانوار، ج 96، ص 126، حديث 39.84) فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعينسوره زخرف، آيه 71.85) انا لله و انا اليه راجعونسوره بقره، آيه 151.86) اليه يرجع الامر كلهسوره هود، آيه 123.87) والسحاب المسخر بين السماء والارض .سوره بقره، آيه 164.88) فسقناه الى بلد ميتسورهاطر، آيه 9.89) فى ظلمات ثلاث سوره زمر، آيه 6. 90) يهب لمن يشاء اناثاً و يهب لمن يشاء الذكور .سوره شورى، آيه 49.91) اصول كافى، ج 1، ص 73، باب النهى عن الكلام فى الكيفية:92) اصول كافى، ج 1، ص 76، حديث 6، باب فى ابطال الروية.93) اول ما خلق الله الماء .بحار، ج 57، ص 204، ح 152 و ص 208، ح 170.94) اول ما خلق الله العقل.بحار، ج 1، ص 97، ح 8.95) بحار، ج 41، ص 181، حديث 18، و تفسير برهان، ج 4، ص 287.