آثار يك لحظه ملاحظه حضور خداوند - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آثار يك لحظه ملاحظه حضور خداوند

ابن جوزى نقل كرده است و ديگران - و در كتاب فضائل السادات آنجا كه نقل مى‏كند از كتابهاى متعدده از يكى از اخيار كه گفت: در بازار مصر رد مى‏شدم رسيدم به آهنگرى (البته آهنگريهاى سابق كه كوره داشتند) مى‏گويد ديدم اين جناب آهنگر موقعى كه مى‏خواهد آهن تفتيده را از كوره در آورد دستش را مى‏كند در كوره و آهن را بيرون مى‏آورد مى‏گذارد روى سندان آن وقت مى‏كوبدش. تا اين منظره را ديدم حيران و متحير همانجا استادم تا استاد فارغ شد. از من سوال كرد چه مى‏خواهى كه اينجا مدتى است ايستاده‏اى؟ گفتم معذرت مى‏خواهم چيز عجيبى از تو ديده‏ام. پس از اصرار زياد گفت: حقيقتش اين است در جوانيم قحطى شده بود يك زن علويه‏اى همسايه‏ام بود و آن زن عائله هم داشت، در اثر قحطى و بيچارگى پيش من آمد و مطالبه طعام كرد ديدم خيلى زيباست مطالبه عمل حرام را از آن زن بيچاره كردم آن زن نپذيرفت رفت، مرتبه ديگر گرسنگى طورى بيچاره‏اش كرد كه تسليم شد و گفت حاضرم ولى به يك شرط گفتم چه؟

گفت: به شرط اينكه چون من آبرو دارم، مرا جائى ببرى كه هيچكس خبردار نگردد من هم قبول كردم گفتم برايت جائى معين مى‏كنم كه هيچكس نباشد، وقت را معين كردم همه را بيرون كردم خانه خلوت شد هيچكس غير از من وزن محترمه (علويه صالحه) نبود زن آمد: او را به اطاق بردم تا دست به سويش دراز كردم ديدم لرزيد، وحشت كرد گفتم چيست؟

گفت: مگر قول ندادى جائى مرا ببرى كه كسى نباشد؟

گفتم نگاه بكن هيچكس نيست. زن گريه كرد گفت خدا هم نيست؟ تا زن گفت خدا هم نيست، من هم لرزيدم گفتم اى زن والله من بايد بلرزم من بايد بترسم من گنهكارم، من مقصرم تو زن پاكدامن را خواستم آلوده سازم تو چرا بترسى؟ خيلى گذشته است ملاحظه حضور رب العالمين را كردم او را با كمال احترام آوردم آنچه كه رفع احتياجش مى‏شد مجانا به او دادم گفتم برو به امان خدا - اين زن علويه صالحه دعا كرد گفت الهى چنانى كه مرا به آتش نسوزاندى خدا آتش دنيا و آخرت را بر تو حرام كند. از آن روز تا به حال آتش دنيا مرا نمى‏سوزاند ديگر نمى‏دانم آتش جهنم و آخرتم چه مى‏شود؟ ولى اميدوارم به حق جده‏اش كه آتش آخرت هم مرا نسوزاند.

غرضم ملاحظه حضور است تا گفت خدا حاضر است زود تسليم شد و قبول كرد قسمت عمده عذابهاى جهنم مال قلدرها است. لكن خدا خودش مى‏داند من و شما ملاحظه‏اى داريم و عذابهاى او را سبك نمى‏شماريم لكن زورمان به نفسمان نمى‏رسد. غم دلت را باز كن و بگو.




  • دمى با حق سخن باراز مى‏گويى
    اگر آلايش خلق گنهكار
    غم ديرينه دل باز مى‏گويى
    فرو شوئى در آن دريا به يك بار
    ولى روشن شود كار جهانى



  • الهى رحمتت درياى عام است
    نگردد تيره آن دريا زمانى
    وز آن جا قطره‏اى ما را تمام است
    ولى روشن شود كار جهانى
    ولى روشن شود كار جهانى



لا يمكن الفرار من حكومتك‏(123) از هر كس فرار كنيم از قدرت و حكومت تو فرار نمى‏توانيم بكنيم فقط خوشحالى ما اين است كه وقت مرگ تو با ما هستى، سرازيرى قبر، محشر، فريادرس ما تو هستى.

وقتى از شكم مادر متولد شدى چطور خدا مهر تو را در دل بستگانت قرار داد حالا مى‏خواهى در دل خاك فرو بروى مهربانها با تو هستند، بستگانت با تو هستند، تا كار مى‏رسد به جائى كه تو را مى‏برند به عرش، آنجا كه حسين (عليه السلام) است. امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: الان حسين نزد عرش است قرآن هم مى‏فرمايد: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى (يعنى فى آل محمد) و ادخلى جنتى‏(124) اى كسى كه يك عمر راه بندگى را طى كردى، راه تقوا را از كف ندادى فادخلى فى عبادى يعنى اميرالمؤمنين سيدالمتقين (عليه السلام) حسن (عليه السلام) حسين (عليه السلام) ايشان بندگان شايسته خدا هستند تو هم به آنها ملحق شو.

ساعت مرگ آدمى اگر با هوش باشد اين معنى را حس كند كه خدا با او است تنها نيست، به مرگ نيست نمى‏شود، خوشا به حالش.

/ 173