5 - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5

بسم الله الرحمن الرحيم

سبح لله ما فى السموات والارض و هو العزيز الحكيم‏(55)

ملك محسوس و ملكوت غير محسوس مى‏باشد

آنچه كه هست شده و محسوس به حواس است يعنى آدمى آن را به حواس خمسه ادراك مى‏كند ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش را عالم ملك مى‏گويند باطنش را ملكوت مى‏نامند، هر چيزى از ذره، كرم خاكى - باطنى دارد آنچه كه ديدنى نيست مكرر گفته شده است هر چه آدمى به اين چشم نمى‏بيند حق ندارد منكرش شود مثلاً شعور، به كسى بگويند بى شعور، بر مى‏گردد دشنام مى‏دهد. بگو تو را به خدا شعورت كجاست؟ كف دست، كف پا، دماغ در چه چيزت است. جواب مى‏گويد شعور دارم اما جايش را نمى‏دانم كجاست، حالا هر چيزى را كه آدمى نمى‏بيند نمى‏تواند بگويد نيست و همچنين عقل، به كسى بگو بى عقل دادش بالا مى‏رود اى عاقل روزگار، عقلت كجاست؟ مى‏گويد جايش را نپرس كه نمى‏دانم ولى يقيناً من عاقلم.

خواستم بگويم ايها الناس آنچه را كه به چشمتان نمى‏بينيد، هر چه را كه به گوشتان نمى‏شنويد نگوئيد كه نيست، اين گوش حيوانى نمى‏تواند همه اصوات را ادراك بكند ارتعاشات صدا در هوا در حد مقررى اگر واقع شد ممكن است اين گوش بشنود و اگر كمتر از حد مقرر شد گوش نمى‏تواند بشنود. اين مقدمه بود براى بحث ملك و ملكوت.

ملك يعنى ظاهر، ملكوت يعنى آنچه ديده نمى‏شود باطن و حقيقت اشيا، تمام مراتب هستى داراى مرتبه‏اى از شعور است منتهى در بعضى شعور ملكى و در برخى ملكوتى، شعور ملكى در عالم ملك و ماده است با كم و زياد حتى درخت، مى‏گويند شعور دارد درخت كدو وقتى لاله مى‏كشد نزديك ديوار كه مى‏رسد كج مى‏كند يا شاخه‏هاى درخت، اگر حس كند آفتاب سمت ديگر است رو به سمت آفتاب شاخه كج مى‏كند. عجيب‏تر نخل است كه مى‏گويند نر و ماده دارد، دو درخت نخل يكى نر و ديگرى ماده حالت معاشقه بينشان پيدا مى‏شود در حيوان بيشتر از نبات شعور ظاهر مى‏شود، البته در خود حيوانات نيز شعور مراتب دارد.

زنبور عسل نمونه‏اى از حيوان با شعور

قرآن مجيد بهترين شاهد است راجع به شعورى كه خدا به زنبور عسل داده است‏(56) خدا وحى تكوينى كرد به زنبور عسل كه چگونه خانه بسازد، تمام جثه زنبور7 بقدر يك بند انگشت است، مهندسين روزگار حتى در زمان حال محال است خانه‏اى مثل زنبور عسل بسازند يعنى بدون آلت، ماده اين خانه شل و سنگ و گل آن از گياهان است مواد موميائى مى‏آورد خانه مى‏سازد حالا بايد چه شكلى بسازد؟ شش گوشه بدون پرگار، بدون اينكه زاويه‏ها فرقى بكند با تساوى تمام زوايا، آيا مى‏توانى با انگشت بكشى؟ هيچ مهندسى نمى‏تواند بزرگان افتخار مى‏كنند كه ما فهميده‏ايم چرا زنبور عسل شكل مسدس مى‏كشد چون شكلهاى ديگر زاويه‏هاى حاده زياد شده، مقدارى از فضا را مى‏گرفت و نيز زنبور عسل مستدير و گرد است، اگر خانه‏اى كه مى‏سازد گوشه‏هاى حاده داشته باشد، رفتنش در چنين حجره‏اى سخت است.

نسبت به عسل دادنش مى‏داند بايد روى گياههاى معطر بنشيند و آن وقت بخورد و برگردد به خانه‏اش مسافتى را طى كرده، خانه‏اش را گم نمى‏كند. حالا كه برگشته صدهزار خانه است هر زنبورى خانه خودش را مى‏داند، آنگاه موقعى كه مى‏خواهد عسل بگذارد هنوز بشر سر از كار اينها در نياورده كه عسل را چطور مى‏گذارد دو قولست يك قول گفته‏اند كه روى گياه كه مى‏نشيند به مقدارى كه سير شود مى‏خورد بعد مقدارى هم در دهنش نگه مى‏دارد در لانه‏اش مى‏ريزد و به تدريج عسل مى‏شود. بعضى گفته‏اند مى‏خورد كه سير مى‏شود آن وقت به لانه‏اش مى‏آيد مقدارى از آن را قى مى‏كند.

گويند ارسطو گفت: بايد ما بفهميم اين زنبور عسل چطور عسل مى‏دهد وقتى در حجره تنگ و تاريكش مى‏رود هيچكس نمى‏تواند ببيند به اسكندر گفت كه آينه بزرگى جلو خانه‏هاى زنبور نصب بكنيد عكسشان مى‏افتد در آينه آن وقت تماشا مى‏كنيم. به چه زحمتى آينه و وسايل را تدارك كردند، جلوى لانه‏شان نصب كردند فردا آمدند براى تماشا ديدند عجيب است از زرنگى زنبورهاى عسل، دست و پايشان را گلى كرده و آينه را كثيف كرده‏اند كه عكسشان نيفتد كه ديگرى سر در آورد. بشر نبايد سر از كار او در آورد.

برخى از حيوانات مانند همين زنبور عسل، تشكيلات حكومتى دارند براى سلطانشان، كاملا مطيع و منقاد هستند، مير غضب باشى دارند. هر زنبورى در مراجعت، متعفن و بدبو باشد نمى‏گذارد وارد لانه شود، در لانه نصفش مى‏كند تا عبرت شود.

جنگشان با دشمن هم تماشائى است اگر چنانچه دشمنى بيايد تعاون مى‏كنند تا دشمن را بكشند رهايش نمى‏كنند، آن وقت كشته‏اش را اگر زورشان رسيد از لانه بيرون مى‏برند اگر زورشان نرسيد (خدا خواسته كه اينها عسل پاكيزه به بشر بدهند) بدنش را موميائى مى‏كنند كه ديگر بو ندهد.

گويند مصريها و يونانيها كه از چند هزار سال قبل بدنهاى سلاطينشان را موميائى مى‏كردند، از زنبور عسل ياد گرفته بودند، اين حد از شعور و ادراك معلوم است از بشر خيلى كمى ندارد اگر چه فرقى دارد. بشر فرقش با حيوانات ديگر آن است كه اگر چيزى را بداند علم تركيبى است اما آنها علم بسيط دارند. زنبور عسل اين كمال را دارد اما نمى‏داند كه كمال دارد. آدمى اگر كمالى داشته باشد، علم به كمال هم دارد دوم آنكه بشر در مسير ترقى و زيادتى است.

شعور ملكوتى يعنى باطنى، ملكوت تمام موجودات نطق دارد و ذكر و حمد و ثنا دارد يعنى هر درخت و هر حيوانى همه مى‏گويند سبحان الله نه صداى ملكى سر و صداهائى كه در ملكوت است. هر جا روكنى ذكر خدا مى‏بينى، حمد خداست اگر كسى سر از ملكوت در آورد، آن وقت آن سر و صداها را مى‏تواند ادراك بنمايد ولى تا در ملك است نمى‏شود.

/ 173