تعليم قرآن، راحتى دنيا و آخرت
نتيجه اين خبر، لكيلا تاسوا تا تأسف نخوريد بر آنچه از دست داديد، دين به نفع دنيا و آخرت هر فردى است هم دنيايت و هم آخرتت تأمين خواهد شد، خبرت داديم و فهميدى كه مقدراتى دارى و مقدرات واقع مىگردد نسبت به آنچه ناراحت كننده است غصه كش نمىشوى حسرت نمىخورى زيرا مىگوئى: خدا فرموده قبلاً مقدر شده بود لابد خير است. ديروز مثالش را گفتم معنى تأسوا كه از اسى است اين نيست كه اصلاً غصه نمىخورى ممكن است غصه بخورد ولى غصه كش نمىشود اعتراض پيدا نمىكند، ديگر آنكه اگر به عكسش نعمتى به تو رسيد معاملهاى كردى يك ميليون استفاده كردى يا پسرى خدا به تو داد طغيان نمىكنى زيرا طغيان و غرور از كفر است فرح شديد به نعمت كفر به منعم است، فعاليت خودت را مىبينى زرنگى خودت، اقبال خودت، بخت خودت، تمام نقل شخص خود است، اين كفر مىشود. اما اگر چنانچه مسلمان شدى از اين معاملهاى كه استفاده بردهاى فى كتاب خدا در كتابش برايت مقدر فرموده بود اين پولى كه به دست آمد مقدر خدا خواهد بود آن وقت مىگوئى الهى شكر. نمىگوئى من، غرور پيدا نمىكنى اگر فرح شديد آمد فخر مىكند و مبغوض خدا مىگردد و تمام اينها كفر و نكبت و حسرت و بدبختى است.چه اشخاصى كه مال زياد نصيبشان شد و بعد كه از كفشان رفت غصه كش شدند و مردند، سراغ هم دارم، مال آمدنش چه بود كه رفتنش چه باشد، آمدنش با فخر هلاكت است و رفتنش هم هلاكت است شهيد راه پول و مال دنيا گشته، اگر از اول مىدانست پول مال خداست، عطاى خدا است، خيلى دلبندش نمىشد حياتش رابسته به او نمىديد. مال را رب خودش قرار نمىداد و لذا اگر وقتى صبح كرد و گفتند تمام مالت از بين رفت مىگويد رفت كه رفت.بيابانى، ولى دل روشن
در تفسير مقتنيات گويد: در مسافرتم در وادى نجل به صحراى وسيعى رسيدم از اول صحرا كه وارد شدم مرده شترها را ديدم، در آن نزديكى عربى روى تلى نشسته، به دستش پشم مىريسيد نزديك رفتم سلام كرده احوال پرسيدم گفتم: اين شترها مال چه كسى بوده؟ گفت مال بنده بوده و تمامش از بين رفته گفتم عجب! مثل اينكه ناراحت نيستى گفت من آن وقتى كه داشتم دل به آن نبسته بودم حالا كه ندارم هم غم از آن ندارم.اگر آدمى خدا را فراموش كرد، به مال و نعمت و ملك مغرور شد، فخر كرد، تكبر كرد وقتى كه از كفش مىرود سخت ناراحت و آخرش غصه كش مىشود لكيلا تأسوا على مافاتكم .مرده پسرش را مىپيچد ولى خودش...
از خيرات حسان زنان نمونه عالم اسلام ام طلحه است اين مجلله پسرى داشت يگانه و پدر هم كمال علاقه را به پسر يگانه داشت پس از چندى اين پسر مريض شد پدر خيلى ناراحت بود مرتب احوالش را مىپرسيد، در غياب پدر، پسر مرد. اين مجلله مؤمنه تا ديد پسرش مرد بدون هول و هراس پسرش را پيچيد و لحافى رويش كشيد به عنوانى كه خوابيده است و رفت خودش را زينت كرد و آنچه دلربائى اثر داشت انجام داد، منتظر است كه پدر طلحه بيايد تا از در وارد شد و در همان دروازه در رهايش نكرد و با او انس گرفت پيش از آنكه اسم طلحه را بياورد، ايمان مادر داغديده چه مىكند؟ بالاخره مرد را به بستر كشانيد پرسيد طلحه چطور است؟ گفت طلحه خواب است بعد گفت چطور است كه طلحه بيدار نمىشود؟كم كم مشكل است كه بگويد خواب است بايد حقيقت را بگويد يك دفعه هم نگفت چقدر لطيف گفت صدا زد: ابوطلحه يك نفر امانتى داده است به دست همسايه ما چندى هم نزدش بوده و از آن بهره مىبرده حالا صاحبش آمده است امانتش را برده است صاحبخانه مىگويد چرا امانتت را بردى؟ ابوطلحه گفت غلط مىكند مال خودش بود و برد حق اعتراض ندارد، زن مجلله گفت نكند نقل من و تو باشد، در دو سال قبل خدا به ما پسرى امانت داد پيش از تشريف آوردنتان در خانه جناب عزرائيل را فرستاد، امانتش را برد جرأت دارى اعتراض بكنى؟تتمه حديث چنين است كه فردا صبح ابوطلحه پيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بشارتش مىدهد كه شب گذشته خدا به بركت اين زن تو را هم آمرزيد و به بركت صبر اين زن خدا همان ديشب بركتى داد در نسل تو كه الان در نظرم نيست، همان پسر كه همان شب نطفهاش بسته گرديد يكى از بزرگان عالم اسلام گرديد تمام به بركت صبرى كه ام طلحه كرد صبرش هم به بركت ايمان بود، ايمان به اينكه تمام كارها به دست خدا است(424).مرورى است از مولى الموالى اسد الله الغالب على بن ابى طالب (عليه السلام) مىفرمايد كه خداى تعالى زهد را روزگار است ليكلا تا سوا على ما فاتكم صحبت امروز من سرمشقى براى يك عمر است اى جوانان عزيز اين آيه امروز را فراموش نكنيد.