ابوذر با شتر لاغر خودش را مىرساند
در همين جنگ تبوك يك تكه تاريخى بگويم از كسانى كه بسختى خودش را رساند بعضىها بودند مركب گيرشان نمىآمد از اين نمونه ابوذر است يك شتر لاغر به دستش رسيد اولاً چيزى برايش پيدا نشد تا سه روز عقب ماند و به زحمت فوق العاده خودش را به لشكر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رسانيد.در اثناى راه، شتر ابوذر از رفتن باز ماند، ابوذر هر چه كوشيد نتوانست شتر را به راه بيندازد ناچار پياده بارها را به دوش گرفته به راه افتاد. آفتاب گرم به شدت بر سر ابوذر مىتابيد از تشنگى به زحمت افتاده بود ولى هدفى جز رسيدن به پيغمبر نداشت. همان طورى كه مىرفت در گوشهاى از آسمان ابرى مشاهده كرد چنين پنداشت كه در آن سمت باران آمده است راهش را كج نمود به سنگى برخورد كه مقدار كمى آب در آنجا جمع شده بود. اندكى از آن چشيد به خاطرش گذشت بهتر است آب را با خود ببرد شايد پيغمبر و يارانش تشنه باشند و آبشان تمام شده باشد.آبها را در مشكى كه همراه داشت ريخت و با ساير بارهائى كه داشت به دوش كشيد و با جگرى سوزان طى راه مىنمود تا به هر زحمتى بود خودش را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رسانيد. مردى فرياد كرد به خدا ابوذر است كه مىآيد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند ابوذر را بيامرزد. تنها زندگى مىكند تنها مىميرد تنها محشور مىشود(144) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به استقبالش شتافت، بارها را از پشتش به زمين نهاد و ابوذر از خستگى و تشنگى بى حال به زمين افتاد. پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آب حاضر كنيد و به ابوذر بدهيد. ابوذر گفت آب با من است از او پرسيدند آب همراه داشتى و نياشاميدى؟ گفت پدر و مادرم به قربانت به سنگى برخوردم ديدم آب سرد و گوارائى است اندكى چشيدم با خود گفتم از آن نمىآشامم تا حبيبم پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از آن بياشامد.
14
بسم الله الرحمن الرحيمآمنوا بالله و رسوله و انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه فالذين آمنوا منكم و انفقوا لهم اجر كبير و مالكم لا تومنون بالله والرسول يدعوكم لتومنوا بربكم و قد اخذ ميثاقكم ان كنتم مومنين(145) .لازمه ايمان، آسانى انفاق است
آمنوا بالله و رسوله پس از آنكه از اول سوره مباركه الحدود شش آيه راجع به قدرت، علم و حكمت خدا را ذكر فرمود خودش را معرفى كرد اول خدا، آخر خدا، ظاهر و باطن، خالق آسمان و زمين خدا، آن كسى كه روز و شب را درهم مىكند خدا، آن كسى كه مىميراند و زنده مىكند خدا، عالم خدا، حالا كه چنين است آمنوا ايمان به خدا بياوريد يعنى دل متوجه بشود به خدائى كه همه چيزت از اوست، ايمان به خدائى كه همه كارهايت از اوست، ايمان به آن خدائى كه الان اوصافش ذكر شد كه از آن جمله است مالكيت مطلقه، خودت را بنده بدانى، زنده شدن و مردن و نفس كشيدن و اولاد و مال و تمام چيزها را از خدا بدانى.ايمانها معمولاً سطحى است مرتبه نازله از ايمان است. آدمى بايد در هر حدى است يك قدم جلوتر برود در آيات بعد مراتب ايمان را ذكر مىفرمايد.آمنوا بالله ايمان به خدا بياوريد، و رسوله محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) شناس شويد، محمد دوست شويد، ببينيد او چه كسى بوده؟ آن كسى است كه خداى تعالى با وحى خود او را برگزيد و اختيار كرد او را معلم و هادى بشر قرار داد تا قيام قيامت، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى است كه نه استاد ديده و نه مكتب رفته، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى است كه علوم اولين و آخرين از اوست، آمنوا برسوله حرفش را بشنويد بدانيد قرآن از خداست.
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد
به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد
به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد
از لوازم قطعى شناخت خدا، خود را به بنده بودن، خداى را به مولائى شناختن، سهولت انفاق است وقتى كه بشر فهميده خودش بنده و ملك خداست همه چيزش هم از خداست اگر بنا شود خودش را و همه چيزش را ملك خدا بداند ديگر چرا انفاق كرده برايش سخت باشد. خودت مىگوئى مال ديگرى است انفاق كردن به مال ديگرى به دستور خودش آيا سخت است؟!