خودت را حساب كن آى بشر، ببين مالك تو كيست؟ بگو همان كسى است كه از شكم مادر تا اينجا مرا آورده است آن خداى بزرگ كه اراده او در من حكمرواست نه خودم. من دلم مىخواهد مثلاً هميشه موى سر و صورتم سياه باشد، اما موها سفيد و دندانها ريخته و قوا ضعيف مىگردد. سلطان بر من آن كسى است كه بدون ميل من، بدون دلخواه من آنچه بخواهد انجام مىدهد، پادشاه من كسى است كه بر من حكم مىكند بدون اراده من و من نتوانم تخلف كنم.
بشرى را شما پيدا بكنيد در كره خاك كه توانسته باشد از حكومت خدا فرار كرده باشد(74) اگر كره زمين قشونش شود آيا از حكم خدا مىتواند فرار بكند؟ اينها شاهد صدق است كه همه مملوك و مقهورند، مالكى نيست مگر خدا و بس، قفل اللهم مالك الملك(75) مالكيت حقيقيه براى خداست و بس. گاهى شده گندم بكارى ذرت بدهد؟ درخت زرد آلو بكارى انار بدهد؟ مىبينى هر چه براى چيز معينى آفريده شده است تخلفپذير نيست، نمىتواند تخلف نمايد هر عضوى از اعضاء بدنت براى هر چه آفريده شده است در همان اندازه و همان حد از او آشكار مىشود.
زندگى و مرگ از شؤون ملك خداست
له ملك السموات والارض قطعاً به تحقيق براى خداست و بس ملك آسمانها و زمين يكى از حكومتها و ملكها و دارائيش حيات است. داد و ستد، حيات و موت كه در آيه متذكر شده يكى از ملكهاى اوست چون مهم بود خصوصاً ذكر نمود يحيى و يميت حيات و موت به دست او است، اين هم يكى از شؤون ملك است اينجا ذكر خاص بعد از عام است، اول به طور عموم فرمود: له ملك السموات والارض بعد به طور خصوص مىفرمايد: يحيى و يميت اصل حيات از خداست به جميع مراحلش حيات نباتى، حيوانى، انسانى، حيات دنيوى و اخروى، همهاش محيى خداست مميت خداست، واجب است مسلمانان باورشان باشد.نطفه كه جان ندارد، تخم كه حيات ندارد، رشد و نمو ندارد چطور شد وقتى در خاك كاشته شد و آب مناسب هم به آن رسيد پوسيده كه شد جان به آن داده مىشود چطور جانى؟! نصفش مىرود پائين كه بشود ريشه، نصفش مىآيد بالا چه درختهائى، چه برگها و شاخه هائى بعد چه ميوه هائى.همچنين حيات حيوانى، نطفه نخست در شكم مادر حركتى ندارد كم كم حركت نباتى، رشد و نمو، اول يك قطره آب است بعد كم كم خون مىشود، بعد مثل گوشت جويده شده مىشود، استخوان در آن پيدا مىگردد تا چهار ماه كه تمام شد آنگاه روح حيوانى و انسانى در او پيدا مىگردد(76) وقتى به دنيا مىآيد جان دار است وقتى خواست او را به عالم ديگر ببرد همان كه در شكم مادر جان داد، همان هم جان مىگيرد(77) خدا است آن خدائى كه جانها را وقت مرگش مىگيرد(78) . رجوع موقوف به ابتدا است از خدا آمدى به خدا بر مىگردى از خزينه الهى آمدى به خزينه الهى هم بر مىگردى.