جسد تازه هزار ساله ابن بابويه - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جسد تازه هزار ساله ابن بابويه

در كتاب روح و ريحان ذكر كرده است كه در زمان ناصر الدين شاه قاجار، قبر شريف على بن بابويه قمى كه در رى است نياز به تعمير پيدا كرد چون در اثر آمدن سيل منهدم شده بود به شاه خبر دادند مبلغى معين گرديد براى بناء و تعمير، وقتى مى‏خواستند شالوده بريزند قبرى آشكار شد بدن ابن بابويه قمى پس از هزار سال تازه بود حتى ناخنهاى شيخ كه حنا بسته بود، رنگ حناى ناخن هم از بين نرفته بود است كه مى‏نويسند بعد هم خبر به شاه دادند گفته بود خودم مايلم بيايم اين منظره را ببينم، مى‏آيد و بعد بناء را تعمير مى‏كنند كه همين تعمير هم هنوز باقى است، مثل شيخ صدوق، كه نظائرش زياد است قوت روح است ماده محكوم روح است.

جناب احمد بن موسى (شاه چراغ) نوشته‏اند كه پيدايش قبر شريفش در اثر انگشترى بوده كه در دست مباركش بوده است كه بر آن نوشته بود: احمد بن موسى الكاظم (عليه السلام) كه شناخته گرديد آقا پسر موسى بن جعفر (عليه السلام) است جسد پس از مدتها تر و تازه بود.

سعى كنيد در اين ماه رمضان خوراكهاى روحانى نصيبتان گردد، يك ماه از كارهاى حيوانى فاصله مى‏گيريد پس بيائيد در عوضش به كارهاى روحانى بچسبيد و آن علم است‏(339) دوش به دوش ملك شويم، صاحبان علم شو

يم حالا كه به بركت ماه رمضان معده‏ها خالى است خوب ميتوانيد چيز بفهميد و علم ياد بگيريد پس من هم مضايقه نكنم در علومى كه بايد بدانيد.

صنايع بدن خودشناسى كم فايده است

اولين دانشى كه بايد بشر نصيبش گردد، خودشناسى است‏(340) كه ديروز اشاره‏اى شد بشر امروزه كه در امور مادى بسيار ترقى پيدا كرده چون از خودشناسى بى‏خبر است فايده حقيقى ندارد تمام اختراعها غير از وبال و نكبت چيز ديگر ندارد بشر امروز خودش را نشناخته است هنوز خيالش حيوان است و به مرگ نيست مى‏شود عالم ديگرى ندارد! بشر امروزه نفهميده كه غير از حيوان است، حيوان مقدمه و براى خلفت انسان است‏(341) براى شما آفريده شده‏اند و شما هم براى خدا(342)، شناخت، خود، شؤونى دارد از آن جمله: هر عاقلى در مدت عمرش صدها بار برايش پيش آمده دو اقتضاء ضد در وجودش هست در هستيش دو اقتضاء است مثلاً هر كارى كه مى‏خواهد بكند يكى مى‏گويد بكن، ديگرى مى‏گويد نكن و اكثراً مى‏شود حالت تحير و دو دلى پيدا مى‏كند چه خوب و چه بد.

فرض كنيد مى‏خواهد در راه خدا خرج كند، درونش يكى صدا مى‏زند بده، خدا عوضش مى‏دهد، ديگرى مى‏گويد اى بابا پيرى، كورى در پيش است، هميشه دو اقتضاء متضاد در تمام شؤون هست يكى مى‏گويد بكن، ديگرى مى‏گويد نكن، هر فردى در هستى خودش اين معنى را ادراك مى‏كند كه امر به ضدين يا نقيضين دارد.

كشمكش روحانيت و حيوانيت در آدمى

بشر دو جنبه دارد، جنبه حيوانيت و روحانيت خصوصيت آدمى در بين موجودات همين است، هر موجودى مقامى دارد(343) مگر آدمى كه بين دو جنبه گرفتار است نفس و هوى و شهوات حيوانيه از آن طرف عقلش، روحش دعوتش مى‏كند به عالم باقى كه به ابرار و اخيار ملحق گردد، اين كشمكش در وجود آدمى است بشر سر دو راهى عجيبى است هر قدمى كه بردارد بين الامرين است اينجا آدمى مختار است خواسته نفس را بشنود يا روح را، اگر تابع نفس شد عاقبة الامر حيوانى از حيوانات عالم آخرت مى‏گردد كه براى او ملكى است، شخص گنهكار بعد از مرگ مالك دارد مالك جهنم، مالك حيوانهاى دو پا، در برزخ است هر كس ذليل نفس و هوى شد فردا بايد ذليل مالك جهنم باشد تا مى‏خواهد صدايشان بيرون آيد همه را تو سرى مى‏زند(344) صدايتان بگيرد، در دنيا چقدر به شما التماس كردند بيائيد آدم شويد راه حيوانات را طى نكنيد اگر بشرى شد حر، ذليل نفس و هوى نشد، آن نداى رحمانى را ادامه داد كه دعوت به باقى مى‏كند بشارت براى چنين افراد است‏(345) آن جوان قوى كه تا زن اجنبه‏اى جلويش رد مى‏شود روح لطيفش مى‏گويد نگاه نكن، به وسوسه نفس هيچ اعتنائى ندارد آيا مساوى است با آن جوانى كه تا چشمش مى‏افتد چنان ذليل مى‏شود تا جائى كه دنبالش ميافتد، بدانيد در پيروى از فرمان خدا عزت و خلاصى از اسارت است و در پيروى از نفس و هوى ذليل شد و توسرى خوردن از نفس و هوى است.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد اگر سلطنت هفت اقليم را به من بدهند كه در برابرش پر كاهى از دهن مورى به ستم بگرم نخواهم پذيرفت‏(346) على (عليه السلام) عزيز است اقتضائات نفس و هوى هيچ اثرى در او نمى‏گذارد، قياس كن با آن بدبختهائى كه براى مقام رياستشان چه ظلمها مى‏كنند، اين ذلت است.

/ 173