در كتاب روح و ريحان ذكر كرده است كه در زمان ناصر الدين شاه قاجار، قبر شريف على بن بابويه قمى كه در رى است نياز به تعمير پيدا كرد چون در اثر آمدن سيل منهدم شده بود به شاه خبر دادند مبلغى معين گرديد براى بناء و تعمير، وقتى مىخواستند شالوده بريزند قبرى آشكار شد بدن ابن بابويه قمى پس از هزار سال تازه بود حتى ناخنهاى شيخ كه حنا بسته بود، رنگ حناى ناخن هم از بين نرفته بود است كه مىنويسند بعد هم خبر به شاه دادند گفته بود خودم مايلم بيايم اين منظره را ببينم، مىآيد و بعد بناء را تعمير مىكنند كه همين تعمير هم هنوز باقى است، مثل شيخ صدوق، كه نظائرش زياد است قوت روح است ماده محكوم روح است.جناب احمد بن موسى (شاه چراغ) نوشتهاند كه پيدايش قبر شريفش در اثر انگشترى بوده كه در دست مباركش بوده است كه بر آن نوشته بود: احمد بن موسى الكاظم (عليه السلام) كه شناخته گرديد آقا پسر موسى بن جعفر (عليه السلام) است جسد پس از مدتها تر و تازه بود.سعى كنيد در اين ماه رمضان خوراكهاى روحانى نصيبتان گردد، يك ماه از كارهاى حيوانى فاصله مىگيريد پس بيائيد در عوضش به كارهاى روحانى بچسبيد و آن علم است(339) دوش به دوش ملك شويم، صاحبان علم شويم حالا كه به بركت ماه رمضان معدهها خالى است خوب ميتوانيد چيز بفهميد و علم ياد بگيريد پس من هم مضايقه نكنم در علومى كه بايد بدانيد.
صنايع بدن خودشناسى كم فايده است
اولين دانشى كه بايد بشر نصيبش گردد، خودشناسى است(340) كه ديروز اشارهاى شد بشر امروزه كه در امور مادى بسيار ترقى پيدا كرده چون از خودشناسى بىخبر است فايده حقيقى ندارد تمام اختراعها غير از وبال و نكبت چيز ديگر ندارد بشر امروز خودش را نشناخته است هنوز خيالش حيوان است و به مرگ نيست مىشود عالم ديگرى ندارد! بشر امروزه نفهميده كه غير از حيوان است، حيوان مقدمه و براى خلفت انسان است(341) براى شما آفريده شدهاند و شما هم براى خدا(342)، شناخت، خود، شؤونى دارد از آن جمله: هر عاقلى در مدت عمرش صدها بار برايش پيش آمده دو اقتضاء ضد در وجودش هست در هستيش دو اقتضاء است مثلاً هر كارى كه مىخواهد بكند يكى مىگويد بكن، ديگرى مىگويد نكن و اكثراً مىشود حالت تحير و دو دلى پيدا مىكند چه خوب و چه بد.فرض كنيد مىخواهد در راه خدا خرج كند، درونش يكى صدا مىزند بده، خدا عوضش مىدهد، ديگرى مىگويد اى بابا پيرى، كورى در پيش است، هميشه دو اقتضاء متضاد در تمام شؤون هست يكى مىگويد بكن، ديگرى مىگويد نكن، هر فردى در هستى خودش اين معنى را ادراك مىكند كه امر به ضدين يا نقيضين دارد.
كشمكش روحانيت و حيوانيت در آدمى
بشر دو جنبه دارد، جنبه حيوانيت و روحانيت خصوصيت آدمى در بين موجودات همين است، هر موجودى مقامى دارد(343) مگر آدمى كه بين دو جنبه گرفتار است نفس و هوى و شهوات حيوانيه از آن طرف عقلش، روحش دعوتش مىكند به عالم باقى كه به ابرار و اخيار ملحق گردد، اين كشمكش در وجود آدمى است بشر سر دو راهى عجيبى است هر قدمى كه بردارد بين الامرين است اينجا آدمى مختار است خواسته نفس را بشنود يا روح را، اگر تابع نفس شد عاقبة الامر حيوانى از حيوانات عالم آخرت مىگردد كه براى او ملكى است، شخص گنهكار بعد از مرگ مالك دارد مالك جهنم، مالك حيوانهاى دو پا، در برزخ است هر كس ذليل نفس و هوى شد فردا بايد ذليل مالك جهنم باشد تا مىخواهد صدايشان بيرون آيد همه را تو سرى مىزند(344) صدايتان بگيرد، در دنيا چقدر به شما التماس كردند بيائيد آدم شويد راه حيوانات را طى نكنيد اگر بشرى شد حر، ذليل نفس و هوى نشد، آن نداى رحمانى را ادامه داد كه دعوت به باقى مىكند بشارت براى چنين افراد است(345) آن جوان قوى كه تا زن اجنبهاى جلويش رد مىشود روح لطيفش مىگويد نگاه نكن، به وسوسه نفس هيچ اعتنائى ندارد آيا مساوى است با آن جوانى كه تا چشمش مىافتد چنان ذليل مىشود تا جائى كه دنبالش ميافتد، بدانيد در پيروى از فرمان خدا عزت و خلاصى از اسارت است و در پيروى از نفس و هوى ذليل شد و توسرى خوردن از نفس و هوى است.اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد اگر سلطنت هفت اقليم را به من بدهند كه در برابرش پر كاهى از دهن مورى به ستم بگرم نخواهم پذيرفت(346) على (عليه السلام) عزيز است اقتضائات نفس و هوى هيچ اثرى در او نمىگذارد، قياس كن با آن بدبختهائى كه براى مقام رياستشان چه ظلمها مىكنند، اين ذلت است.