و غرتكم الامانى آمال و آرزو مشغولتان كرد واى از آدمى، هيچ حجابى بين انسان با آخرت و خدا و ايمان مثل آمال و آرزوها نيست هوسها هم كه مرز ندارد هل من مزيد مىكند، ديگر چه وقت به فكر مرگ مىافتد وقتى مرد ديگر آنجا هر چه مىخواهد بگويد رب ارجعون لعلى اعمل صالحاً در تفسير منهج ذيل آيه غرتكم الامانى حديث لطيفى از خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل نموده است خلاصه آن را عرض كنم.روزى پيغمبر در مسجد با انگشت يا با چوب جلوى روى اصحاب روى زمين نقشهاى كشيد بعدش فرمود: نگاه كنيد، خط دراز و درشتى روى آن از اول تا آخرش كشيد فرمود: اصحاب ديديد چكار كردم؟ خطهائى كه اول كشيدم آرزوها بود كه ناگاه بانگى بر آمد خواجه رفت و اين خطى كه رويش كشيدم مرگ است، مرگ مىآيد تمامش را نيست مىكند.
مانند مور و دانه خوراك گنجشك
به تعبيرى كه يكى از دانشمندان كرده است گويد روزى در بيرون صحرا نشسته بودم مورى را ديدم كه دانه گندمى زير خار و خاشاك پيدا كرد به چه زحمت و مشقتى از زير خار و خاشاك بيرون آورد و مقدار مسافتى را پيمود هر جا كه پست و بلندى بود آن دانه گندم را به زحمت مىبرد. من هم عقب سرش رفتم ببينم به كجا مىرود. مسافت زيادى پيمود تا به لانهاش رسيد. ديدم گنجشكى از بالا به پائين جست دانه گندم و خود مورچه را بلعيد. به فكر رفتم آدمى اين همه زحمت مىكشد ناگهان ملك الموت مىآيد او را مىبرد. آنچه زحمت كشيده تمامش به هدر مىرود. مال و جاه را آورد تا سوراخ گور، اما آنجا از او گرفتند و بدنش را زير خاك كردند نه فرش و نه چراغ، نه انيس و مونسى جز ايمان و عمل صالح هيچ چيز هم ندارد غرتكم الامانى آدمى بدبخت اينجور است كه زحمت مىكشد براى خوشى اما بيچاره نمىداند غير از دردسر چيز ديگر نيست.امام سجاد مىفرمايد: واكفنا طول الامل خدايا تو خودت ما را از شر آمال و آرزوها نگهدار.حتى جاء امرالله مرگ هم آمد و گذشت و غركم بالله الغرور شيطان شما را مغرور كرد، تا مىگويند انفاق به فقراء بكن مىگويد نبايد چيزى به آنها داد چون اگر خدا مىخواست خودش به آنها مىداد اينها كفر است(243) .
مؤمن، ظاهر و باطنش يكى است
فاليون لا يؤخذ منكم فديد ولا من الدين كفروا ما ويكم النار فرق بين منافق و كافر كه در آيه اسم هر دو را يادآورى كرده، انسان ظاهر و باطنى دارد. ظاهرش زبان است، دست و پا و چشم و گوش است. باطن، درون و ناپيدا است كه ايمان باشد گاهى آدمى در دلش ايمان هست به ظاهرش نيز آن را آشكار مىكند، نماز و روزه و غيره را به جا مىآورد، ياد خدا و تقوا و عمل صالح دارد هم برون و هم درون است، هم باطنش از خوف خدا مىترسد و ظاهر و بدنش از ترس خدا از گناه فرار مىكند. در دلش شوق بهشت است و راستى آرزو دارد جمال على (عليه السلام) را ببيند، آرزو دارد سر حوض كوثر باشد در ظاهرش هم آنچه هم جوارى با بزرگان است پرهيز مىكند يعنى از گناه فرار مىكند.
اگر مىخواهى با پيغمبر هم نشينى باشى...
ضمناً حديث لطيفى بگويم: روزى اعرابى (باديه نشين) كه كمتر موفق مىشدند خدمت پيغمبر برسند به مدينه خدمت خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد عرض كرد يا رسول الله من آنچه خدا واجب فرموده انجام مىدهم يعنى روزه مىگيرم فقط ماه رمضان كه روزهاش واجب است و نماز هم مىخوانم فقط نمازهاى يوميه و خمس و زكات هم كه فقير هستم ندارم بدهم حال من چطور است؟ (حاصل روايت منقوله) پيغمبر هم فرمود انك فى الجنة تو در بهشت هستى (چون واجباتت را انجام مىدهى) تا فرمود بهشتى هستى، آن اعرابى زرنگ گفت حالا كه بهشتى هستم معك با تو هستم؟ بودن با پيغمبر شوخى نيست. اجتماع با اولياء عادى نيست.حضرت تاملى كرد فرمود بودن با من شرط دارد بايد خودت را از هر گناهى نگاه بدارى، چشمت را از هر حرامى نگه بدارى.اگر مىخواهى با پيغمبر باشى مناسبت مىخواهد، با كثافت گناه نمىشود، بعين مثل كسى كه از چاه مستراح آمده بيرون مىخواهد برود پيش سلطان، در روايت دارد كه شخص مثلاً دروغى مىگويد و بوى گندش تا هفت آسمان بالا مىرود كه ملائكههاى هفت آسمان لعنتش مىكنند.(244)از كوزه برون همان تراود كه در اوست در دلت اگر حب على است در برونت هم از هر گناهى بايد پرهيز بكنى.