آرزوها پايان ندارد - معارفى از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارفى از قرآن - نسخه متنی

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آرزوها پايان ندارد

و غرتكم الامانى آمال و آرزو مشغولتان كرد واى از آدمى، هيچ حجابى بين انسان با آخرت و خدا و ايمان مثل آمال و آرزوها نيست هوسها هم كه مرز ندارد هل من مزيد مى‏كند، ديگر چه وقت به فكر مرگ مى‏افتد وقتى مرد ديگر آنجا هر چه مى‏خواهد بگويد رب ارجعون لعلى اعمل صالحاً در تفسير منهج ذيل آيه غرتكم الامانى حديث لطيفى از خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل نموده است خلاصه آن را عرض كنم.

روزى پيغمبر در مسجد با انگشت يا با چوب جلوى روى اصحاب روى زمين نقشه‏اى كشيد بعدش فرمود: نگاه كنيد، خط دراز و درشتى روى آن از اول تا آخرش كشيد فرمود: اصحاب ديديد چكار كردم؟ خطهائى كه اول كشيدم آرزوها بود كه ناگاه بانگى بر آمد خواجه رفت و اين خطى كه رويش كشيدم مرگ است، مرگ مى‏آيد تمامش را نيست مى‏كند.

مانند مور و دانه خوراك گنجشك

به تعبيرى كه يكى از دانشمندان كرده است گويد روزى در بيرون صحرا نشسته بودم مورى را ديدم كه دانه گندمى زير خار و خاشاك پيدا كرد به چه زحمت و مشقتى از زير خار و خاشاك بيرون آورد و مقدار مسافتى را پيمود هر جا كه پست و بلندى بود آن دانه گندم را به زحمت مى‏برد. من هم عقب سرش رفتم ببينم به كجا مى‏رود. مسافت زيادى پيمود تا به لانه‏اش رسيد. ديدم گنجشكى از بالا به پائين جست دانه گندم و خود مورچه را بلعيد. به فكر رفتم آدمى اين همه زحمت مى‏كشد ناگهان ملك الموت مى‏آيد او را مى‏برد. آنچه زحمت كشيده تمامش به هدر مى‏رود. مال و جاه را آورد تا سوراخ گور، اما آنجا از او گرفتند و بدنش را زير خاك كردند نه فرش و نه چراغ، نه انيس و مونسى جز ايمان و عمل صالح هيچ چيز هم ندارد غرتكم الامانى آدمى بدبخت اينجور است كه زحمت مى‏كشد براى خوشى اما بيچاره نمى‏داند غير از دردسر چيز ديگر نيست.

امام سجاد مى‏فرمايد: واكفنا طول الامل خدايا تو خودت ما را از شر آمال و آرزوها نگهدار.

حتى جاء امرالله مرگ هم آمد و گذشت و غركم بالله الغرور شيطان شما را مغرور كرد، تا مى‏گويند انفاق به فقراء بكن مى‏گويد نبايد چيزى به آنها داد چون اگر خدا مى‏خواست خودش به آنها مى‏داد اينها كفر است‏(243) .

مؤمن، ظاهر و باطنش يكى است

فاليون لا يؤخذ منكم فديد ولا من الدين كفروا ما ويكم النار فرق بين منافق و كافر كه در آيه اسم هر دو را يادآورى كرده، انسان ظاهر و باطنى دارد. ظاهرش زبان است، دست و پا و چشم و گوش است. باطن، درون و ناپيدا است كه ايمان باشد گاهى آدمى در دلش ايمان هست به ظاهرش نيز آن را آشكار مى‏كند، نماز و روزه و غيره را به جا مى‏آورد، ياد خدا و تقوا و عمل صالح دارد هم برون و هم درون است، هم باطنش از خوف خدا مى‏ترسد و ظاهر و بدنش از ترس خدا از گناه فرار مى‏كند. در دلش شوق بهشت است و راستى آرزو دارد جمال على (عليه السلام) را ببيند، آرزو دارد سر حوض كوثر باشد در ظاهرش هم آنچه هم جوارى با بزرگان است پرهيز مى‏كند يعنى از گناه فرار مى‏كند.

اگر مى‏خواهى با پيغمبر هم نشينى باشى...

ضمناً حديث لطيفى بگويم: روزى اعرابى (باديه نشين) كه كمتر موفق مى‏شدند خدمت پيغمبر برسند به مدينه خدمت خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد عرض كرد يا رسول الله من آنچه خدا واجب فرموده انجام مى‏دهم يعنى روزه مى‏گيرم فقط ماه رمضان كه روزه‏اش واجب است و نماز هم مى‏خوانم فقط نمازهاى يوميه و خمس و زكات هم كه فقير هستم ندارم بدهم حال من چطور است؟ (حاصل روايت منقوله) پيغمبر هم فرمود انك فى الجنة تو در بهشت هستى (چون واجباتت را انجام مى‏دهى) تا فرمود بهشتى هستى، آن اعرابى زرنگ گفت حالا كه بهشتى هستم معك با تو هستم؟ بودن با پيغمبر شوخى نيست. اجتماع با اولياء عادى نيست.

حضرت تاملى كرد فرمود بودن با من شرط دارد بايد خودت را از هر گناهى نگاه بدارى، چشمت را از هر حرامى نگه بدارى.

اگر مى‏خواهى با پيغمبر باشى مناسبت مى‏خواهد، با كثافت گناه نمى‏شود، بعين مثل كسى كه از چاه مستراح آمده بيرون مى‏خواهد برود پيش سلطان، در روايت دارد كه شخص مثلاً دروغى مى‏گويد و بوى گندش تا هفت آسمان بالا مى‏رود كه ملائكه‏هاى هفت آسمان لعنتش مى‏كنند.(244)

از كوزه برون همان تراود كه در اوست در دلت اگر حب على است در برونت هم از هر گناهى بايد پرهيز بكنى.

/ 173