و هو معكم اينما كنتم يعنى خدا با شماست هر كجا كه باشيد در مسجد، در بازار يا در خانه(121) اگر سه نفر هستيد چهارمى شما خداست پنج نفر باشيد، خدا ششمى شماست خلاصه همه جا حاضر و ناظر است و از بندگانش جدا نيست، با آفريدهاش هست يا من كل شىء قائم به هستى هر مخلوقى وابسته به يد قدرت اوست يا من بيده ناصيتى جان من در قبضه قدرت خدا است نه قدرت خودم يك خواب و بيدارى دست آدمى نيست گاه مىشود دلش مىخواهد زود خوابش ببرد نمىبرد، گاهى دلش مىخواهد خوابش نبرد يك مرتبه قهراً سرش پائين مىآيد خوابش مىبرد.
بيخود آدمى را غرور گرفته است چه چيزت دست خودت است همهاش خدا، خدا، خداست كه همه چيزت را او مىداند، هر كارى را او مىتواند بكند قيام هر موجودى به اوست كل شىء قائم به هيچ موجودى روى پاى خودش نايستاده يعنى هستيش مال خودش نيست.
سهل شوشترى كه خيلى در تذكرهها در جلالت قدرش نوشته شده است، كرامات بسيارى از او نقل شده از آن بزرگوار پرسيدند ابتداء سلوك و انقلاب تو چه بوده؟ گفت من در سن هفت سالگى نزد دائيم بودم شبى خوابيده بودم وقت سحر بولم گرفت، از رختخواب بلند شدم رفتم بول كردم خواستم بخوابم ديدم دائيم رو به قبله نشسته عبائى به دوش كشيده عمامهاى پيچيده و نشسته من خوشم آمد پهلويش نشستم تا ايشان نمازش تمام شد گفت: پسر چرا نشستهاى؟ گفتم: خوشم آمده مىخواهم پهلوى تو بنشينم گفت نه برو بخواب، رفتم خوابيدم تا شب دوم باز همان موقع بلند شدم رفتم بول كردم ديدم دائيم دارد نماز مىخواند باز رفتم پهلويش نشستم گفت برو بخواب گفتم دوست دارم هر چه تو مىگوئى من هم بگويم مرا نشاند رو به قبله گفت يك مرتبه بگو يا حاضر يا ناظر من گفتم، گفت برو بخواب.
شب سوم بلند شدم باز رفتم پهلويش نشستم گفت: امشب دو مرتبه بگو3 يا حاضر يا ناظر بالاخره هر شبى سه تا، يا چهار تا به آن اضافه مىكرد من هم خيلى خوشم مىآمد تا كم كم مرا واداشت به وضوء گرفتن (خوشا به حال كسانى كه در خانه هايشان پيرى است كه جوانها را به ياد آخرت بيندازد) شب ديگر هم وضوء گرفتم گفت امشب هفت بار بگو يا حاضر يا ناظر اين مرد بزرگ چه دعائى به اين بچه ياد داده يا حاضر يا ناظر اى خدائى كه همه جا هستى، اى خدائى كه همه را مىبينى، واجب است عقيده داشته باشى يقين كنى هر جا بروى خدا با توست.
نه كفر به معناى حقيقى كه انكار حق است كفر به معناى ستر و پوشش است همين كه آدمى حق را پوشيد كافر شده كسى كه خداى را نديد خودش و مخلوق را مىبيند.
شكر خداى را كه در نعمت را بر ما نسبت، اين همه كفر و دروغ... يك وقت بگوشت مىرسد حى على الصلوة مىدوى، مىآئى براى نماز، استغفار، باز مىروى بيرون در خانه كفر، در كوچه و بازار كفر، باز مىآئى مسجد، ظهر كه شد خدا را مىشناسى، مىفرمايد: نماز به منزله نهر آبى است كه از در خانه رد مىشود، شبانه روزى پنج مرتبه اگر كسى برود در آب و بيرون بيايد هر چه كثافت هست پاك مىشود غفلتها ان شاء الله پاك مىشود اگر مثلاً نماز نمىآمد كفر شخص استمرار پيدا مىكرد.
اگر آن كافرى پيوسته بودى يعنى اگر به ياد خدا به بركت نماز نمىافتادى در اسلام بروى بسته بودى اگر به بركت نماز غفلتهاى از صبح تا ظهر و از ظهر تا شب پاك نمىشد كجا مسلمانى باقى مىماند.
خلاصه، گفت دائيم شبى دو تا يا سه تا اضافه مىكرد تا كار رسيد به اينجا كه ديگر من خودم بدون اينكه بروم پهلوى دائيم مقدارى كه پيش از اذان باقى مانده است بلند مىشدم، از همان بچگى كيف مىكردم تسبيح دست مىگرفتم و مىشمردم يا حاضر يا ناظر. كلمه يا حاضر را خواستم برايتان عرض كنم براى فرزندانتان هم اين معنى را روشن كنيد بگو پسر جان هر جا بروى خدا با تو است برهان نمىخواهد فطرتش كافى است(122) فقط تذكر مىخواهد.
اكتفا مىكنم به ذكر داستانى كه در آن عبرتى باشد براى تشويق هر كس كه ملاحظه حضور حق كند.