معارفى از قرآن

مولف: سید عبدالحسین دستغیب

نسخه متنی -صفحه : 173/ 48
نمايش فراداده

معيت حق، قيام هر موجودى به او است

و هو معكم اينما كنتم يعنى خدا با شماست هر كجا كه باشيد در مسجد، در بازار يا در خانه‏(121) اگر سه نفر هستيد چهارمى شما خداست پنج نفر باشيد، خدا ششمى شماست خلاصه همه جا حاضر و ناظر است و از بندگانش جدا نيست، با آفريده‏اش هست يا من كل شى‏ء قائم به هستى هر مخلوقى وابسته به يد قدرت اوست يا من بيده ناصيتى جان من در قبضه قدرت خدا است نه قدرت خودم يك خواب و بيدارى دست آدمى نيست گاه مى‏شود دلش مى‏خواهد زود خوابش ببرد نمى‏برد، گاهى دلش مى‏خواهد خوابش نبرد يك مرتبه قهراً سرش پائين مى‏آيد خوابش مى‏برد.

بيخود آدمى را غرور گرفته است چه چيزت دست خودت است همه‏اش خدا، خدا، خداست كه همه چيزت را او مى‏داند، هر كارى را او مى‏تواند بكند قيام هر موجودى به اوست كل شى‏ء قائم به هيچ موجودى روى پاى خودش نايستاده يعنى هستيش مال خودش نيست.

التفات به دو اسم يا حاضر يا ناظر

سهل شوشترى كه خيلى در تذكره‏ها در جلالت قدرش نوشته شده است، كرامات بسيارى از او نقل شده از آن بزرگوار پرسيدند ابتداء سلوك و انقلاب تو چه بوده؟ گفت من در سن هفت سالگى نزد دائيم بودم شبى خوابيده بودم وقت سحر بولم گرفت، از رختخواب بلند شدم رفتم بول كردم خواستم بخوابم ديدم دائيم رو به قبله نشسته عبائى به دوش كشيده عمامه‏اى پيچيده و نشسته من خوشم آمد پهلويش نشستم تا ايشان نمازش تمام شد گفت: پسر چرا نشسته‏اى؟ گفتم: خوشم آمده مى‏خواهم پهلوى تو بنشينم گفت نه برو بخواب، رفتم خوابيدم تا شب دوم باز همان موقع بلند شدم رفتم بول كردم ديدم دائيم دارد نماز مى‏خواند باز رفتم پهلويش نشستم گفت برو بخواب گفتم دوست دارم هر چه تو مى‏گوئى من هم بگويم مرا نشاند رو به قبله گفت يك مرتبه بگو يا حاضر يا ناظر من گفتم، گفت برو بخواب.

شب سوم بلند شدم باز رفتم پهلويش نشستم گفت: امشب دو مرتبه بگو3 يا حاضر يا ناظر بالاخره هر شبى سه تا، يا چهار تا به آن اضافه مى‏كرد من هم خيلى خوشم مى‏آمد تا كم كم مرا واداشت به وضوء گرفتن (خوشا به حال كسانى كه در خانه هايشان پيرى است كه جوانها را به ياد آخرت بيندازد) شب ديگر هم وضوء گرفتم گفت امشب هفت بار بگو يا حاضر يا ناظر اين مرد بزرگ چه دعائى به اين بچه ياد داده يا حاضر يا ناظر اى خدائى كه همه جا هستى، اى خدائى كه همه را مى‏بينى، واجب است عقيده داشته باشى يقين كنى هر جا بروى خدا با توست.


  • هر آن كو غافل از حق يك زمان است در آندم كافر است اما نهان است

  • در آندم كافر است اما نهان است در آندم كافر است اما نهان است

نه كفر به معناى حقيقى كه انكار حق است كفر به معناى ستر و پوشش است همين كه آدمى حق را پوشيد كافر شده كسى كه خداى را نديد خودش و مخلوق را مى‏بيند.


  • اگر آن كافرى پيوسته بودى در اسلام بروى بسته بودى

  • در اسلام بروى بسته بودى در اسلام بروى بسته بودى

شكر خداى را كه در نعمت را بر ما نسبت، اين همه كفر و دروغ... يك وقت بگوشت مى‏رسد حى على الصلوة مى‏دوى، مى‏آئى براى نماز، استغفار، باز مى‏روى بيرون در خانه كفر، در كوچه و بازار كفر، باز مى‏آئى مسجد، ظهر كه شد خدا را مى‏شناسى، مى‏فرمايد: نماز به منزله نهر آبى است كه از در خانه رد مى‏شود، شبانه روزى پنج مرتبه اگر كسى برود در آب و بيرون بيايد هر چه كثافت هست پاك مى‏شود غفلتها ان شاء الله پاك مى‏شود اگر مثلاً نماز نمى‏آمد كفر شخص استمرار پيدا مى‏كرد.

اگر آن كافرى پيوسته بودى يعنى اگر به ياد خدا به بركت نماز نمى‏افتادى در اسلام بروى بسته بودى اگر به بركت نماز غفلتهاى از صبح تا ظهر و از ظهر تا شب پاك نمى‏شد كجا مسلمانى باقى مى‏ماند.

خلاصه، گفت دائيم شبى دو تا يا سه تا اضافه مى‏كرد تا كار رسيد به اينجا كه ديگر من خودم بدون اينكه بروم پهلوى دائيم مقدارى كه پيش از اذان باقى مانده است بلند مى‏شدم، از همان بچگى كيف مى‏كردم تسبيح دست مى‏گرفتم و مى‏شمردم يا حاضر يا ناظر. كلمه يا حاضر را خواستم برايتان عرض كنم براى فرزندانتان هم اين معنى را روشن كنيد بگو پسر جان هر جا بروى خدا با تو است برهان نمى‏خواهد فطرتش كافى است‏(122) فقط تذكر مى‏خواهد.

اكتفا مى‏كنم به ذكر داستانى كه در آن عبرتى باشد براى تشويق هر كس كه ملاحظه حضور حق كند.