آمنوا بالله ايمان به خداى خودتان بياوريد با خداى خود سازش كنيد و رسوله و به رسول خدا ايمان بياوريد رسولى كه شما را با خالق خود آشنايتان كرد بايد طورى شوى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را از اولادت هم بيشتر دوست بدارى بلكه از خودت هم بيشتر دوستش بدارى چون محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى است كه تو را با محبوبت آشنائى داده محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى است كه پيغامآور از نزد الله جل جلاله است.
و انفقوا به خيالتان تا گفتيد لا اله الا الله محمد رسول الله اين اسلام و ايمان و دين تمام است؟ ايمانى پيدا كن كه از آن ايمان پى ببرى به رب الارباب كه خودت را و هر چه دارى ملك خدا بدانى مالى كه در دستت است آن را عاريه بدانى مستخلفين فيه خانه، باغ فرش همه را از خدا بدانى نگو اينقدر زحمت كشيدم تا يك خانه درست كردم پس پولهاى در بانك از كيست؟ مىگويد پدرمان مرد يك مشت پولى گيرمان آمد آنهم از پدرم است پس همهاش خودت! خودت از كجا؟ الان پدرت خجالت مىكشد كه مىگفت يك عمر پول من چطور شد؟ من رفتم يك طرف، پولها هم رفت يك طرف، پس معلوم مىشود چند روزى به عاريت با ماست.
اگر مالى كه در دستت است عاريه و مال خدا ديدى خرج كردنش در راه خدا برايت آسان مىشود آن وقت بدان ايمانى پيدا كردهاى. و انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه ولى مادامى كه پول خرج كردن در راه خدا برايت سخت است، بدان هنوز ايمان به پول است نه خدا. چطور اگر پاى هواى نفس باشد مىگويند اگر آقاى فلان، يك پاساژى فلان جا بسازى روزى ده هزار تومان مثلاً مال الاجاره دارى زير سنگ پول باشد پيدا مىكنى چرا؟ چون اگر اين پاساژ را ساخت روزى فلان قدر مال الاجاره دارد اما به او بگو آقاى ميليونر اگر اين مدرسه علميه را درست بكنى، اميد است خدا چند برابر به تو عوض بدهد چون اسم خدا رويش است مسامحه مىكند پس خوب معلوم مىشود كه ايمان ضعيف است.
در شأن نزول همين آيات شريفه گويند براى غزوه تبوك بوده است رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اعلان بسيج داد تا قشون همه جمع گردد آيه شريفه هم نازل شد كه انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه(142) اى پول دارهاى مدينه بايد شما جور قشون را بكشيد. مسلمانان صدر اسلام اين طور بودند هر كس هر چه داشت آورد تا عثمان كه چند وقيه نقره، هر چه داشت آورد چون جهاد راه خداست. امروز جهاد راه خدا رشتهها دارد، عالم درست كردن، كتابهاى دينى را نشر دادن، دعوت كردن خلق رو به خدا، جهاد است.
سه نفر يا هفت نفر آمدند در حالى كه گريه مىكردند كه خدا در قرآن تعريفشان مىكند گفتند: يا رسول الله ما هم آرزو داريم بيائيم در ركاب تو كشته شويم ولى - وااسفا - نه نفقه داريم نه مركب هيچ چيز نداريم. رسول خدا هم فرمود من هم ندارم كه نفقه راه شما را بدهم. اينها دل شكسته گريه كردند و رفتند كه آيه شريفه نازل شد(143) مومن به خدا بايد وضعش چنين باشد فقيرش اينجور، آن جور غنى هر چه دارد مىآورد، فقيرش آه مىكشد مىگويد آه كه نفقه ندارم تا بيايم جانم را فدا كنم. چون مىخواستند بروند غزوه تبوك صد و چند فرسخ راه، هوا در نهايت گرمى خرما هم رسيده كارها هم زياد بايد مشغول خرما چيدن بشوند؟ خرما و زندگانيت را رها كن بلند شو بيا جانت را فداى دينت كن در اين گرما اين چه امتحانى است؟ اگر من و تو بوديم چكار مىكرديم؟!
من نمىدانم اگر امام زمان (عليه السلام) بيايد چه بر سرمان مىآيد دستورى بدهد اين شيعهها چه خواهند كرد!!