البته مضمون اين مثل در سوره نحل ، آيه 14 نيز آمده است و بسيارى از جمل هر دو آيه يكسان مى باشد، چنان كه مى فرمايد:
و هو الذى سحر البحر لتاءكلوا منه لحما طريا و تستخر جوا منه حلية تلبسونها وترى الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون .(207)
مضمون هر دو آيه اين است كه كافر، سنگدل و بى بهره كمتر از درياى شور است كه داراى اين همه منابع زندگى است ، و مضمون اين مثل باز به گونه اى ديگر در سوره بقره آمده است . آنجا كه مى فرمايد:
ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة اءو اءشد قسوة و ان من الحجارة لما يتفجر منه الانهار و ان منها لما يشقق فيخرج منه الماء و ان منها لما يهبط من خشية الله و ما الله بغافل عما تعملون .(208)
(دلهاى شما يهوديان پس از آن ، سخت تر شد. قلوب شما بسان سنگ ، بلكه از آن هم سخت تر، زيرا از ميان سنگها نهر آب مى جوشد، برخى از آنها شكافته مى شود و آب از آن بيرون مى آيد و برخى از سنگها، خضوع و خشوع در برابر خدا سقوط مى كنند).
بنابراين سنگها، نرمتر از كافران ، و آبهاى تلخ ، بهتر از روان كافران است .
و ما يستوى الاعمى و البصير و لا الضلمات و لا النور و لا الضل و لا الحرور و ما يستوى الاحياء و لا الاموات ان الله يسمع من يشاء و ما انت بمسمع من فى القبور. (فاطر/ 19 - 22)
(هرگز نابينا و بينا، تاريكى و روشنى ، سايه و گرماى سوزنده خورشيد يكسان نيستند، چنانكه زندگان و مردگان يكسان نمى باشند. خدا هر كه را بخواهد مى شنواند - هدايت مى كند - و هرگز تو نمى توانى آنان را كه در قبرها هستند هدايت كنى ).
(حرور) شدت گرماى خورشيد است . (ظل ) سايه است . هدف از اين مثل نيز بسان مثل پيشين ، بيان منزلت و موقعيت مومن و كافر است . مومن بسان اين چهار واقعيت ياد شده در زير است :
1. بصير (بينا).
2. نور (روشنى ).
3. ظل (سايه ).
4. احياء (زندگان ).
در حالى كه كافر به خاطر نداشتن ايمان ، داراى چهار صفت مى باشد:
1. اعمى (كور) است ، زيرا نور ايمان بر دلش نتابيده و طبعا عقل او كور است .
2. ظلمات (تاريكيها)، كه نتيجه نابينايى ديده عقل است .
3. حرور (گرماى سخت ) زندگى او را فرا گرفته ، هرچند او آگاه نيست ، قرآن يادآور مى شود كه هم اكنون جهنم كافران را در برگرفته است ، چنان كه مى فرمايد: و ان جهنم لمحيطة بالكافرين .(209)
4. اموات و مردگانند.
تا اين جا با مفردات آيه آشنا شديم .
در آيه دو تشبيه وجود دارد:
الف : مومن به خاطر داشتن نور ايمان ، بسان انسان زنده و بينا و شنواست .
ب : كافر به خاطر طلب كفر بسان مرده كور و كر است .
سرنوشتى مشابه مردم انطاكيه
و اضرب لهم مثلا اءصحاب القرية اذ جاءها المرسلون .
(براى آنان سرگذشت سرزمين (انطاكيه ) را مثل بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند).
اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا اليكم مرسلون .
(هنگامى كه دو تن از رسولان را به سوى آنها فرستاديم ، اما آنان رسولان را تكذيب كردند. براى تقويت آن دو، شخص سومى را فرستاديم ، آنگاه همگان گفتند: ما فرستادگان خدا به سوى شما هستيم ).
قالوا ما اءنتم الا بشر مثلنا و ما اءنزل الرحمن من شى ء ان اتم الا تكذبون .
(آنان ، به رسولان ما گفتند: شما بشرى مثل ما هستيد و خداى رحمان چيزى را نفرستاده است . شما دروغ مى گوييد).
قالوا ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون .
(رسولان ما گفتند: پروردگار ما آگاه است كه ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستيم ).
و ما علينا الا البلاغ المبين .
(بر عهده ما جز بيان پيامهاى آشكار چيزى نيست ).
قالوا انا تطيرنا بكم لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و ليمسنكم منا عذاب اءليم .
(گفتند ما شما را به فال بد گرفتيم - و شما موجودات شومى هستيد - اگر از سخنان خود دست برنداريد شما را سنگسار مى كنيم ، و عذاب دردناكى از ما به شما مى رسد).
قالوا طائركم معكم ائن ذكرتم بل اءنتم قوم مسرفون .
(گفتند شومى شما از خودتان است ، اگر درست بينديشيد، بلكه شما گروه اسرافگرى هستيد).
و جاء من اءقصا المدينة رجل يسعى قال يا قوم اتبعوا المرسلين .
(از نقطه دور شهر، مردى با شتاب آمد، رو به مردم كرد و گفت : اى قوم من از فرستاده شدگان پيروى كنيد).
اتبعوا من لا يساءلكم اءجرا و هم مهتدون .
(از كسى پيروى كنيد كه از شما پاداشى نمى خواهد و آنان هدايت شده هستند).
و مالى لا اءعبد الذى فطرنى و اليه ترجعون .
(من چرا كسى را كه مرا آفريده است پرستش نكنم و به سوى او بازگردانده مى شويد).
ءاءتخذ من دونه الهة ان يردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم و لا ينقذون .
(آيا غير او، خدايانى را براى خود اتخاذ كنم ؟ در حالى كه اگر خداى رحمان بخواهد ضررى بر من برساند، شفاعت آنان ، سودى نمى بخشد و مرا نجات نمى دهند).
انى اذا لفى ضلال مبين .
(اگر غير او خدايى اتخاذ كنم ، در گمراهى آشكارى هستم ).
انى آمنت بربكم فاسمعون .
(رو به رسولان كرد و گفت : من به خداى شما ايمان آوردم . به سخنان من گوش دهيد).
قيل ادخل الجنة قال يا ليت قومى يعلمون .
((او را كشتند)، به او گفته شد: به بهشت وارد شود. او پيام داد: اى كاش قوم من از سرنوشت من آگاه مى شدند).
بما غفر لى ربى و جعلنى من المكرمين .
(اى كاش آگاه مى شدند خدايم مرا بخشيد و مرا گرامى داشت ).
و ما اءنزلنا على قومه من بعده من جند من السماء و ما كنا منزلين .
(ما در انتقام از قوم او پس از كشتن او لشكرى از آسمان نفرستاديم ، و هرگز چنين نمى كنيم ).
ان كانت الا صيحة واحدة ...
(تنها كارى كه كرديم يك صيحه آسمانى بود كه ناگهان همگى خاموش شدند - قالب تهى كردند ).
يا حسرة على العباد ما ياءتيهم من رسول الا كانوا هب يستهزءون . (يس / 13 - 30)
(افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى به سوى آنان نمى آيد، مگر اين كه او را استهزاء مى كنند).