مثل چهل و دوم :سرگذشت قوم انطاكيه - مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفسير لغات آيه

(عززنا) از ريشه تعزيز به معنى تقويت و كمك كردن با كمال اهتمام به كار مى رود.

(تطيرنا) از ريشه تطير به معنى فال بد زدن و شوم پنداشتن است . در اين صورت معنى (انا تطيرنا بكم ): (ما شما را به فال بد گرفتيم و خود شما را شوم مى شماريم ) است .

(طائر) فال بد است ، و مايه شومى را مى گويند. در اين صورت (طائركم معكم ) يعنى شومى در وجود شما است ، نه ما، زيرا از حق روى گردانيدند و به باطل روى آورديد و خود اين مايه شومى و باعث گرفتاريهاست .

(لنرجمنكم ) از ماده (رجم ) به معنى سنگسار كردن آمده است .

(صيحة ) صداى بلند.

(خامدون ) از خمود به معنى خاموشى است .

مثل چهل و دوم :سرگذشت قوم انطاكيه

انطاكيه ، شهرى مرزى است بين سوريه و تركيه كنونى كه امروزه آن منطقه را اسكندرون مى نامند و مورد كشمكش هر دو دولت است و هر دو مدعى مالكيت آن مى باشند، و به هنگام تقسيم سرزمين هاى عربى ، فرانسويها اين سرزمين را به تركيه بخشيدند كه پيوسته ماده نزاعى بين دو دولت باشد تا هيچكدام به وحدت نرسند و به اصطلاح استخوان لاى زخم بماند.

حضرت مسيح ، رسولانى را به اطراف فرستاد تا پيام الهى را به گوش مردم برسانند و آنها را از بت پرستى باز دارند. وى دو نفر از حواريهاى خود را به نام (شمعون ) و (يوحنا) به اين سرزمين اعزام كرد تا مردم را از بت پرستى باز داشته و به يكتاپرستى دعوت كنند.
رسولان مسيح كه به يك معنى رسولان خدا نيز بودند، وارد انطاكيه شده ، آنان را دعوت به آيين توحيد كردند ولى ناگهان با تكذيب مردم و بدگويى آنان روبرو شدند.

حضرت مسيح براى تقويت اين دو نفر، پيام رسان سومى را فرستاده كه درباره نام او در تاريخ اختلاف است . او نيز با رسولان ، به تبليغ آيين توحيد پرداخت ، و همگى با مخالفت سرسخت مردم روبرو شدند.

اكنون ببينيم منطق مردم انطاكيه در برابر دعوت رسولان چه بود؟

آنان در مقابل اين دعوت ، سه ايراد گرفتند:

1. (ما اءنتم الا بشر مثلنا): (شما انسانهايى مانند ما هستيد و هيچ مزيتى بر ما نداريد). بنابراين ادعاى رسالت از جانب مسيح و به يك معنى از جانب خدا ادعاى بى اساسى است .

پاسخ رسولان مسيح جز اين نبود كه بگويند:

ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون .

(خداى ما مى داند كه پيام رسانان او هستيم ).

و ما علينا الا البلاغ المبين .

(ما جز ابلاغ پيام وظيفه ديگرى نداريم ).

2. (انا تطيرنا بكم ): (ما وجود شما را به فال بد مى گيريم و اساسا شما مردم شومى هستيد).

3. لنرجمنكم و ليمسنكم من عذاب اءليم : (اگر از دعوت خود، دست برنداريد، شما را سنگسار مى كنيم و با عذاب سخت روبرو مى شويد).

پاسخ رسولان در برابر آنان اين بود كه (طائركم معكم ) يعنى (شومى در وجود شماست اگر بينديشيد). افزون بر اين ، شماها انسانهاى اسراف كار هستيد، و نشانه اسراف آنان ، اين بود كه نعمتهاى خدا را در غير مورد آن بكار مى بردند، به جاى پرستش خدا، بتها را مى پرستيدند.

در اين گير و دار كه سه نفر از رسولان با مردم درگير بوده و پيوسته به جدال و چالش مى پرداختند، ناگهان از نقطه دور شهر، فرد چهارمى آمد، و به قوم خود خطاب كرد: از اين رسولان پيروى كنيد! چرا با آنها به نزاع مى پردازيد.

اينها خير خواه شما بوده و صلاح شما را مى خواهند.

منطق فرد چهارم

قرآن با ذكر اين مطلب كه : اين فرد چهارم از نقطه دور شهر آمده ، مى خواهد به اين نكته اشاره كند كه هيچ توطئه اى ميان او، و رسولان نبوده است ، بلكه تصادف او را به آن نقطه آورده بود. او با منطق بسيار استوار با قوم خود سخن مى گويد.

1. او فرياد زد: (اتبعوا المرسلين )، اتبعوا من لا يساءلكم اءجرا و هم مهتدون : (از رسولان پيروى كنيد، از كسانى پيروى كنيد كه از شما مزد و پاداشى نمى خواهند). و اين نشانه آن است كه اين افراد جز اخلاص ‍ انگيزه ديگرى ندارند. و براى خدا رنج سفر را بر خود تحميل كرده و بدون چشمداشت تبليغ مى كنند، تو گويى اين آيه ، نكته اى در قلمرو تبليغ متذكر مى شود و آن اينكه تاءثير قول مبلغ در گرو پيراستگى او از علاقه به مال و ثروت و چشمداشت مادى است .

2. او فرياد زد: و مالى لا اءعبد الذى فطرنى و اليه ترجعون : (اى مردم ! چرا خدايى را كه مرا آفريده است ، عبادت نكنيم و شما نيز چرا او را عبادت نكنيد - در حالى كه بازگشت همه به سوى اوست ).

در اين گفتار منطق محكم و استوارى است و آن اين كه عبادت از آن موجودى است كه انسان را آفريده و به او نعمت وجود و هستى بخشيده است و چون به اعتراف همگان حتى قوم او جز خدا آفريدگارى نيست ، چرا غير او را بپرستد؟

3. ءاءتخذ من دونه آلهة ان يردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم شيئا و لا ينقذون .

(چگونه من غير خدا، كسانى را بپرستم كه اگر خداى رحمان ضررى بر من رساند، كارى از آنان ساخته نيست و شفاعت آنان پذيرفته نمى شود و مرا نجات نمى دهند؟).

سپس با دو جمله كوبنده به منطق خود پايان بخشيد).

(انى اذا ضلال مبين ): (اگر من غير خدا را بپرستم - كنايه از قوم - در گمراهى آشكارى خواهم بود).

يعنى شما در گمراهى آشكارى هستيد.

2. انى آمنت بربكم فاسمعون : (من به خداى شما ايمان آوردم ، بشنويد (شاهد باشيد)).

در اين اثناء كه سايه سكوت مرگبار بر آن جمعيت حاكم بود زيرا در مقابل منطق رسولان و فردى از قوم خود، سرافكنده و شرمنده بودند، بسان جاهلان كه هرگاه محكوم مى شوند، از منطق زور بهره مى گيرند، ناگهان بر سر فرد چهارم ريختند و او را كشتند؛ و از اين طريق رسولان فهماندند كه اگر آنان نيز به تبليغ خود ادامه دهند، سرنوشت آنان ، با سرنوشت اين فرد، يكسان خواهد بود.

/ 78