واكنش جهان در مقابل اين عمل ننگين
كشتن يك فرد بى گناه آن هم به يك معنى خويشاوند، در مقابل در برابر دعوت به توحيد، بسيار ناجوانمردانه بود، مسلما جهان در مقابل مظلوميت اين فرد ستمگرى مردم انطاكيه ساكت نخواهد نشست .نخستين عكس العمل اين شد كه به اين فرد گفته شد كه وارد بهشت شود چنانكه مى فرمايد:مثل
(قيل ادخل الجنة ): (به او گفته شد: وارد بهشت شو).او پس از ورود به بهشت به قوم خود چنين پيام داد:يا ليت قومى يعلمون بما غفرلى ربى و جعلنى من المكرمين .(اى كاش كسانى كه به كشتن من دست زدند، مى دانستند كه خدايم مرا بخشيد و گرامى داشت ).اين بود عكس العمل جهان در برابر اين مومن فداكار.و اما عكس العمل جهان درباره ستمگران - كه در حقيقت سنت خداست ، اين بود كه به آنان مهلت نداد و به يك صيحه و صداى جانكاه همگان را خاموش كرد. نه ارتشى از آسمان فرستاد و نه كارى ديگر انجام داد، بلكه از همين سنتهاى طبيعى بهره گرفت ، چنانكه مى فرمايد:و ما اءنزلنا على قومه من بعده من جند من السماء و ما كنا منزلين ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم خامدون .(ما بر اين قوم ستمگر پس از قتل آن فرد، لشكرى از آسمان نفرستاديم ، و هرگز چنين نمى كنيم ، جز يك صداى مهيب كه شايد نتيجه انفجار نقطه اى در انطاكيه بوده ، به حيات آنا خاموشى بخشيديم ).در پايان ، وحى الهى تاءسف خود را بر اين انسانهاى سنگدل و لجوج اظهار مى كند و مى گويد:يا حسرة على العباد ما ياءتيهم من رسول الا كانوا به يستهزءون .(افسوس بر اين مردم هر پيامبرى كه به سوى آنان مى آيد، او را مسخره مى كنند).تا اينجا ما به بيان مشبه به پرداختيم و اما مشبه ، كليه اقوامى است كه به تكذيب حق و وحى الهى و رسولان مى پردازند، آنان بايد بدانند كه چنين سرنوشتى در انتظار آنهاست ، ممكن است آنها را نه از طريق صيحه ، و يا عوامل ديگر، نابود كند.
نكاتى در آيات
1. دو رسول نخست ، و همچنين پيام رسان سوم ، در حالى كه از جانب خدا اعزام نشده بودند، بلكه از جانب حضرت مسيح به ماءموريت رفته بودندمع الوصف - قرآن آنها را رسولان خدا مى داند و مى فرمايد: (اذ اءرسلنا اليهم اثنين ). نكته آن اين است كه حضرت مسيح به امر الهى آنان را اعزام كرده بود، در اين صورت فعل او فعل خدا نيز شمرده مى شود.2. آنان در رد پيام رسولان ، بشر بودن آنها را به رخ آنان كشيده و گفتند شماها مانند ما بشر هستيد چنانكه مى فرمايد:(ما اءنتم الا بشر مثلنا).در اين جمله دو احتمال است :الف : مقصود آنان از اين اعتراض اين بود: اصولا نبى و پيام آور از جانب خدا، نبايد بشر باشد بلكه بايد ملك و فرشته به اين ماءموريت گماشته گردد.ب : شما بشرى مانند ما هستيد و هيچ مزيتى بر ما نداريد و شايد اين احتمال به ظاهر آيه نزديك تر است ، زيرا اگر مقصود اولى بود، لازم بود بگويند (ما اءنتم الا بشر) ديگر لزومى نداشت لفظى مانند (مثلنا، را به دنبال آن بياورند.3. تهديد رسولان به رجم و سنگسار، نشانه آن است كه منطق افراد لجوج ، در برابر مصلحان همان تهديد و ارعاب و احيانا انجام آن است .4. تطير به رسولان ، و شوم شمردن آنها گواه بر اين است كه يكى از سلاح اهل عناد، همين است و بس .5. قريه در اصطلاح متاءخران ، در مورد ده به كار مى رود ولى در اصطلاح قرآن ، در مورد آبادى بزرگ مانند مصر نيز به كار رفته است چنان كه برادران يوسف گفتند: و اسئل القرية التى كنا فيها...(210) از شهرى كه ما در آنجا بوديم (مصر) بپرس و از اين كه ، فرد چهارم ، از نقطه دور شهر، سراغ رسولان آمد، گواه بر اين است كه انطاكيه آن روز، شهر بزرگى بوده است .6. از اين كه از اين فرد چهارم به لفظ (رجل ) تعبير مى كند، حاكى از آن است كه كوچكترين رابطه اى ميان رسولان سه گانه و اين فرد در كار نبوده است .7. منطق رسولان در منحصر كردن پرستش به خدا، اين بود: جز آن كس را كه ما را آفريده است (خدا) نبايد فرد ديگر را سجده كنيم ، و اين گواه بر اين است كه پرستش از شئون خالقيت است ، و خالق و آفريدگار شايسته آفرينش مى باشند.8. بهشتى كه آن فرد چهارم وارد آن شد، بهشت برزخى بود، نه بهشت روز رستاخيز كه انسان ها پس از برپايى رستاخيز وارد آن مى شوند.9. از اين كه فرد چهارم از آن جهان پيام فرستاد و گفت : (يا ليت قومى يعلمون ) حاكى است كه رابطه ميان اين جهان ، و عالم برزخ برقرار است و آنان سخنان ما را مى شنوند.10. اين سرگذشت درس عبرت بر مستكبران است كه پيوسته سد راه حق بوده و رسول و پيام رسانان الهى را مسخره و تهديد مى كنند.
سرانجام (مشبه ) مستكبرانى است كه پيوسته به تكذيب پيامبران برخاسته ، و (مشبه به ) سرگذشت قوم (انطاكيه) است .