3. تمثيل طبيعى
مقصود از تمثيل طبيعى تشبيه غير محسوس به محسوس است مشروط بر اين كه مشبه به از امور آفرينشى باشد، چنانكه مى فرمايد:انما مثل الحياة الدنيا كماء اءنزلنا من السماء فاختلط به نبات الارض مما ياءكل الناس و الانعام حتى اذا اءخذت الارض زخرفها و ازينت و ظن اهلها اءنهم قادرون عليها اءتاها اءمرنا ليلا اءو نهارا فجعلناها حصيدا كان لم تغن بالامس كذلك نفصل الايات لقوم يتفكرون .(26)(در حقيقت ، مثل زندگى دنيا، بسان آبى است كه آن را از آسمان فرو ريختيم پس گياه زمين از آنچه مردم و دامها مى خورند با آن درآميخت ، تا آنگاه كه زمين پيرايه خود را برگرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند، شبى يا روزى فرمان (ويرانى ) ما آمد و آن را چنان درو شده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است . اين گونه نشانه هاى خود را براى مردمى كه انديشه مى كنند به روشنى بيان مى كنيم )خلاصه سخن اينكه مثل هاى قرآنى يا از مقوله تمثيل قصصى است يا تمثيل طبيعى است و هرگز در قرآن تمثيل رمزى كه تاءويل گران به آن گرايش دارند وجود ندارد.مثل هاى قرآنى در احاديث
ائمه اهل بيت عليه السلام به تدبر در مثل هاى قرآنى اهميت داده و در سخنان و ادعيه خود به آن اشاره نموده اند كه نقل همگى براى ما مقدور نيست و فقط نمونه هايى را متذكر مى شويم :1. امير مومنان على عليه السلام مى فرمايد:كتاب ربكم فيكم مبينا حلاله و حرامه ، و فرائضه و فضائله ، و ناسخه و منسوخه ، و رخصه و عزائمه ، و خاصه و عامه ، و عبره و اءمثاله .(27 )(كتاب پروردگارتان در ميان شماست ، بيانگر حلال و حرام ، واجب و مستحب ، ناسخ و منسوخ ، جايز و واجب ، خاص و عام ، عبرت ها و مثال هاى آن است ).باز امير مومنان عليه السلام مى فرمايد:نزل القرآن اءربع اءرباعا، ربع فينا و ربع فى عدونا، و ربع سنن و اءمثال ، و ربع فرائض و اءحكام .(28)(قرآن در چهار بخش فرو فرستاده شده است . يك چهارم آن در حق ما، و يك چهارم ديگر در مورد دشمنان ما، و يك چهارم آن سنت هاى الهى و مثل هاى آن است و يك چهارم آن فرايض و احكام مى باشد).در اين مورد روايات بيش از آن است كه در اينجا نقل شود.4: مثل صريح و كامن يا آشكار و پنهان
مثل هاى قرآنى به (صريح ) و (كامن ) كه معادل فارسى آن (آشكار) و (پنهان ) است ، تقسيم مى شود.نخستين كسى كه اين تقسيم را يادآور شده بدرالدين زركشى (متوفاى 794) مولف (البرهان فى علوم القرآن ) است ، وى پس از تقسيم مثل هاى قرآن به اين دو، مثل (كامن ) را آن مى داند كه با لفظ مثل همراه نباشد، اما به جاى مثل به كار رود.(29)جلال الدين سيوطى (متوفاى 911) پس از نقل اين تقسيم از زركشى ، به تفسير آن پرداخته مثل صريح را آن مى داند كه در آن لفظ مثل وارد شده باشد، مثل :مثلهم كمثل الذى اسوقد نارا...(30)(حال منافقان بسان كسى است كه آتشى را برافروخته و...).و مثل (كامن ) را آن مى داند كه در پاسخ حسين بن فضيل در جواب سوال مردى وارد شده است .س : مردى از حسين بن فضيل پرسيد، تو مثل هاى عرب و عجم را از قرآن استخراج مى كنى ، بفرماييد مضمون مثل معروف (خير الامور اءوسطها) در كدام آيه وارد شده است .ج : در چند آيه وارد شده است به عنوان نمونه :و الذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما.(31)(يكى از نشانه هاى بندگان خدا اين است كه وقت انفاق اسراف و يا سخت گيرى نمى كنند، بلكه راه ميانه اى را ميان اين دو، در پيش مى گيرند).س : مضمون مثل معروف (من جهل شيئا عاداه ):(هر كس چيزى را نداند آن را دشمن مى شمارد) در كدام آيه وارد شده است ؟ج : در آيه بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ...(32)(چيزى را كه بر آن آگاهى ندارند تكذيب كردند).سپس سوال كننده مثل هاى ديگرى نيز مطرح مى كند و حسين بن فضيل آياتى را كه متضمن معانى اين مثل ها هست يادآور مى شود.
جلال الدين سيوطى معتقد است كه مقصود از مثل هاى كامن اين نوع از مثل ها است كه لفظ آن در قرآن وارد نشده اما مضمون آن وارد شده است .يك چنين تفسير از (مثل كامن ) كاملا بى پايه است ، و در گفت و گوى آن دو نفر اشاره اى بر چنين تسميه اى نشده است . و نتيجه پرسش و پاسخ آن دو، جزء اين نيست كه برخى از مثل ها به لفظ در قرآن وارد نشده بلكه مفاد آن وارد شده است ، و اما اين نوع از آيات مثل كامن ناميده مى شوند در اين گفت و گو حتى به آن ، اشاره نشده است .