مثل سى و يكم : ميانه روى در انفاق - مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جايگاه اين آبادى با اين اوصاف كجا بوده است ؟

گاهى گفته مى شود جايگاه اين آبادى مكه معظمه بوده كه مردم آنجا در پرتو نعمتهايى كه از هر طرف به آنجا سرازير مى شد، بهره مند بودند، اما به تكذيب پيامبر الهى برخاستند و خدا گرسنگى را هفت سال بر آنان مسلط كرد و براى ادامه حيات به خوردن ميته و استخوان پناه بردند.
و اما خوف آنان از اين طريق بود كه گروه اعزامى از جانب پيامبر گاه و بى گاه به حمله ايذائى دست مى زدند و امنيت آنان برهم مى خورد.

ولى اين تفسير نه با ظاهر آيه تطبيق مى كند و نه با تاريخ ، زيرا قرآن در اين آيه با مردم مكه سخن مى گويد و طبعا مثلى را كه مى زند، از غير آنها بايد باشد، زيرا اين سوره ، مكى است و فقط قسمت ناچيزى از آن مدنى مى باشد، مانند آيه هاى 14 و 101 كه در آنها از مهاجرت در راه خدا سخن به ميان آمده است و همچنين آيه 126 كه در آن ، از مجازات مساوى سخن گفته شده است .

بنابراين ، چون مخاطب در اين آيات قريش مكه است ، بايد مثل مورد نظر كه بايد مايه عبرت آنها گردد، غير خود آنها بايد باشد، و مويد اين نظر اين است كه قرآن ، اين حادثه را با فعل ماضى بيان مى كند و مى فرمايد:

1. (ضرب الله مثلا).

2. (كانت آمنة ).

3. (كفرت باءنعم الله ).

4. (و لقد جاءهم رسول منهم ).

اين بيان ايجاب مى كند كه اين حادثه در عصرى قبل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ميان امم ديگر رخ داده باشد است و لذا در روايات ما نقل شده است كه مربوط به گروهى از بنى اسرائيل است .

بيان تشبيه

همان طور كه يادآور شديم ، هر مثلى از سه چيز تركيب مى يابد: مشبه و مشبه به و وجه شبه .

1. مشبه ، در اقوامى هستند كه پس از نزول قرآن زندگى مى كنند و در رفاه و امن و امان به سر مى برند و از نعمتهاى مادى برخوردارند، اما به تكذيب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برمى خيزند.

2. مشبه به ، همان اءقوام نابود شده اى هستند كه با آن ويژگيهاى چهارگانه ، گرسنگى ، و ناامنى آنان را فرا گرفت .

از اين بيان وجه شبه نيز روشن مى شود يعنى سرنوشت گروه نخست با سرنوشت گروه دوم گره خورده است ، چون هر دو گروه در كفران نعمت مادى و معنوى شريك و يكسانند.

مثل سى و يكم : ميانه روى در انفاق

و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا.

(هرگز دست خود را بسته بر گردن خويش مساز و آن را به يك باره باز مگشا كه مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرو مانى ).

ان ربك يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر انه كان بعباده خبيرا بصيرا. (اسراء /29 - 30)

(پروردگارت براى هر كس كه بخواهد روزى او را گسترش مى دهد يا تنگ مى سازد، او به بندگان خود آگاه و بيناست ).

لغات آيات

(غل ) به زنجيرى مى گويند كه با آن اعضاى بدن را مى بندند و مقصود از جمله (مغلولة الى عنقك ) اين است كه دستت را آنچنان مبند كه امكان باز شدن براى آن نباشد. تو گويى دستت را با زنجير به گردنت بسته اند، و اين جمله كنايه از آن است كه آنچنان به ... و بخل ميل كن كه چيزى از تو به ديگران نرسد.

(محسورا) به معنى فرو مانده از كار است . طبرسى در مجمع البيان مى گويد: المحسوز: المنقطع به لذهاب ما فى يده و انحساره عنه و نيز مى گويد: يقال : حسرت الرجل بالمسالة اذا اءفنيت جميع ما عنده .(187)

تفسير آيات

مساله انفاق و همكارى با جامعه يكى از اصول دين مبين اسلام است ، ولى اين پديده اخلاقى ، بسان ديگر پديده ها بايد در چارچوب اعتدال قرار گيرد، نه مانند افراد بخيل و خودخواه همه چيز را براى خود بخواهد و درهم و دينارى را به ديگرى ندهد، و به اصطلاح امروزى دست دهنده نداشته باشد، بسان آدمى كه دست او را به گردنش ببندند و توانايى كارى نداشته باشد، و نه مانند افراد مسرف كه حتى در انفاق ، اسراف كند و چيزى براى خود و فرزندانش نگذارد و همه را به اين و آن بدهد، و سرانجام مورد سرزنش بستگان و فرزندان و خانواده مى گردد - حتى دستمايه اى نيز براى خود نگه ندارد تا بتواند به كار و كسب خود ادامه دهد و سرانجام از زندگى بريده شود.

بلكه بايد راه سومى را برگزيند بين بخل و اسراف و آن حد وسط است ، در عين انفاق ، خود و زيردستان خود را نيز در نظر بگيرد، و در آيه ديگر اين حقيقت به اين گونه منعكس است :

و الذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا و كان بين ذلك قواما.(188)

(بندگان خدا كسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اسراف مى ورزند و نه سخت گيرى مى كنند بلكه حد وسطى را انتخاب مى كنند).

كلينى از عبدالملك بن عمرو نقل مى كند: امام صادق عليه السلام آيه (و الذين اذا اءنفقوا) را تلاوت كرد، آنگاه معنى آيه را با عمل خاصى در نظر ما مجسم كرد. دست برد و مشتى ريگ را برداشت و دست خود را محكم فشرد، به گونه اى كه چيزى از آن نريخت ، فرمود اين همان (تقتير) است كه خدا در كتاب خود گفته است .

سپس آن را ريخت و مشت ديگرى از سنگ ريزه ها را برداشت ، سپس همه را رها كرد و چيزى در كفش باقى نماند و فرمود اين همان (اسراف ) است .

آنگاه مشت ديگرى را گرفت ، كمى دستش را باز كرد، قسمتى از آن ريخت و بخشى در دستش باقى ماند، فرمود: اين همان (قوام ) و (اقتصاد) و اعتدال است .(189)

/ 78