مثل بيست و ششم : بسان موجود ناتوان كه نياز به غذا و فرزند دارد
و يجعلون لما لا يعلمون نصيبا مما رزقناهم تالله لتسئلن عما كنتم تفترون . (نحل /56)(آنان براى بتهايى كه هيچ گونه آگاهى ندارند، از آنچه به ايشان روزى داده ايم سهمى قرار مى دهند. به خدا سوگند در روز رستاخيز از آن دروغ و تهمت ، بازپرسى مى شوند).و يجعلون لله البنات سبحانه و لهم ما يشتهون . (نحل /57)(آنان براى خدا دخترانى قائل مى شوند، او از داشتن فرزند منزه است ولى براى خودشان آنچه ميل دارند، قائل مى شوند).و اذا بشر اءحدهم بالانثى ظل وجهه مسودا و هو كظيم . (نحل /58)(هرگاه به يكى از آنان مژده دهند كه دخترى نصيب او شده است صورتش از ناراحتى سياه مى شود و خشم خود را فرو مى برد).يتوارى من القوم من سوء ما بشر به اءيمسكه على هون اءم يدسه فى التراب اءلا ساء ما يحكمون . (نحل /59)(او از قبيله خود به خاطر بشارت بدى كه به او داده شده است ، پنهان مى شود، و نمى داند چه كند، آيا اين ننگ را بپذيرد دختر را زنده نگه دارد يا در خاك پنهانش كند؟ چه بد داورى مى كنند).للذين لا يومنون بالاخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزيز الحكيم . (نحل /60)(براى آنان كه به سراى آخرت ايمان ندارند، صفت بد و خدا صفت برتر را دارد و او قدرتمند و حكيم است ).
صفات مشركان
مشركان عهد رسالت ، كه بتها را به عنوان رب و پروردگار جهان و انسان مى انگاشتند، و تصور مى كردند كه كارهاى خدا به آنها تفويض شده است ، آنها را با صفاتى توصيف مى كردند كه با توجه به ديگر آيات روشن مى شود.1. از آنچه كه خدا از دام و غله روزى مشركان كرده بود، بخشى از آن را از آن خدا، و بخشى ديگر را از آن بتان قرار مى دادند، چنان كه در آيات نيز به اين اشاره مى كند.و جعلوا لله مما ذرء من الحرث و الانعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائنا فما كان لشركائهم فلا يصل الى الله و ما كان الله يصل الى شركائهم ساء ما يحكمون .(177)(آنان از زراعت و دامى كه خدا آفريده بود بخشى را به خدا اختصاص مى دادند و به اعتقاد خود مى گفتند اين براى خدا و اين هم براى شريكان ما (كه همان بتها باشند)، آنچه كه براى بتها قرار مى دادند به خدا نمى رسيد ولى از آنچه كه براى خدا قرار مى دادند، به بتها داده مى شود، چه بد داورى مى كردند).و در آيه مورد بحث مى فرمايد: و يجعلون لما لا يعلمون نصيبا مما رزقناهم آنگاه يادآور مى شود، در روز قيامت از اين تقسيم بى پايه و بى اساس كه نوعى افترا است بازخواست مى شوند.2. يكى ديگر از ويژگيهاى آنان اين بود كه براى خداى پيراسته از جسم و جسمانيات ، دخترانى قائل بودند و معتقد بودند كه آنها فرزندان خدا هستند، و به اين نكته با اين جمله اشاره مى كند: (و يجعلون لله البنات )، آنگاه قرآن به نقد اين نظر با لفظ (سبحان ) مى پردازد، يعنى خدا منزه از چنين فرزنددارى است ، خواه دختر باشد، خواه پسر، و همگى در سوره توحيد در نمازها مى خوانيم : (لم يلد ولم يولد).