مثل بيست و نهم : بسان زنى كه رشته ها را، وا مى تابد - مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مثل بيست و نهم : بسان زنى كه رشته ها را، وا مى تابد

و اءوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ان الله يعلم ما تفعلون .

(هنگامى كه با خدا پيمان بستيد به عهد او وفا كنيد و سوگندهاى خود را پس از تاكيد نشكنيد، در حالى خدا را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار داده ايد. خداوند از آنچه كه انجام مى دهيد آگاه است ).

و لا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة اءنكاثا تتخذون اءيمانكم دخلا بينكم اءن تكون اءمة هى اءربى من اءمة انما يبلوكم الله به و ليبينن لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون . (نحل /91 - 92)

(مانند آن زن بى فكر نباشيد كه ريسيده هاى خود را پس از استحكام ، وامى تابيد (و به اصطلاح رشته ها را پنبه مى كرد) در حالى كه سوگندهاى خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى دهيد، به خاطر اين كه گروهى از گروه ديگر فزونتر و نيرومندتر هستند، خدا مى خواهد شما را به اين وسيله آزمايش ‍ كند، در روز قيامت آنچه را كه در آن اختلاف مى كرديد، براى شما روشن مى سازد).

توضيح مفردات آيه

(نقض ) در لغت عرب به معنى شكستن است و در موردى به كار مى رود كه متعلق آن از استحكام خاصى برخوردار باشد، خواه استحكام آن ، حسى و جسمانى باشد، مانند پنبه رشته شده ، يا وجدانى و اخلاقى مانند پيمان كه از نظر وجدان و عرف عقلا از استحكام خاصى برخوردار است و نشانه شرف و مردانگى انسان است .

(كفيل ) در لغت عرب به معنى ضامن است ، تو گويى انسانى كه به خدا سوگند مى خورد خصوصا در برابر مردم خدا را ضامن خود معرفى مى كند.

(دخل ) به آن چيز بيگانه مى گويند كه در چيزى نفوذ مى كند و آن را فاسد مى سازد و احيانا در (خدعه ) به كار مى رود. ابو عبيده مى گويد: هر چيزى كه صحيح نباشد (دخل ) است . تا اينجا از معنى مفردات آيه آگاه شديم .

شاءن نزول آيه

مفسران مى گويند در زمان نزول قرآن زن بى مغزى از قريش كار او و كنيزانش ‍ اين بود كه از آغاز روز به تابيدن پنبه و پشم مى پرداختند، آنگاه به هنگام ظهر به آنان دستور مى داد آنچه را تابيده اند، واتابند.

پايبندى به پيمان

از آنجا كه لزوم عمل به ميثاق ، جنبه فطرى دارد و در سرتاسر جهان ، عمل به پيمان يك عمل نيك و شكستن پيمان ، عمل زشت تلقى مى شود، قرآن نيز بر لزوم وفا به پيمان ، تاكيد مى كند و شكستن پيمان را بسان كار آن زن تهى مغز زشت مى داند كه انسان رشته هاى خود را واتابد و لذا در بسيارى از آيات بر عمل به پيمان تاكيد شده است كه برخى را يادآور مى شويم :

... اءوفوا بالعهد ان العهد كان مسوولا.(183)

(به عهد و پيمان وفادار باشيد، زيرا از پيمان سوال مى شود).

در آيه ديگر:

و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون .(184)

(آنان كه به امانتدارى و عهد و پيمان خويش پايبندند).

و در آيه مورد بحث ، عهد با خدا را مورد بحث قرار مى دهد و مى فرمايد: (و اءوفوا بعهد الله اذا عاهدتم )، طبعا مقصود پيمانى است كه انسان با خدا و پيامبر خدا و امام مى بندد.
با توجه به مجموع آيات روشن مى شود پيمان بر امر مشروع خواه طرف پيمان خدا باشد يا غير خدا، لازم العمل است و شكستن آن حرام . چيزى كه هست آيات نخست ، مطلق پيمان را مطرح مى كرد ولى اين آيه پيمان با خدا و نمايندگان خدا را.

پايبندى به سوگند

همان طورى كه عمل به پيمان و حفظ بيعت با خدا و رسول و يا انسانهاى ديگر از احترام بالايى برخوردار است ، همچنين سوگند به خدا خواه اين سوگند، در برابر خدا باشد يا در برابر مردم ، اما هر سوگندى را مطرح نمى كند، بلكه سوگندى را كه مورد تاكيد قرار گيرد. اكنون بايد ديد تفاوت اين دو نوع سوگند چيست . تفاوت آن دو اين است كه برخى از سوگندها ناخواسته بر زبان انسان جارى مى شود و افراد بدون توجه (والله ) و (بالله ) مى گويند. اين همان سوگند لغو است كه چندان اثرى ندارد.

ولى برخى از سوگندها، با توجه و عزم و عقد قلب انجام مى گيرد. اين همان سوگند موكد است كه آيه يادآور مى شود و مى فرمايد: و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها. و در آيه ديگر به اين نوع از سوگند نيز اشاره مى كند و مى گويد:

لا يواخذكم الله باللغو فى اءيمانكم ولكن يواخذكم بما عقدتم الايمان ...(185)

(خدا شما را با سوگندها لغو مواخذه نمى كند، بلكه با سوگندى كه آن را با عزم و عقد قلب ياد كرده ايد).

آنگاه آيه ، علت تحريم سوگند شكنى را يادآور مى شود و آن اين كه : آن كس ‍ كه در برابر مردم به خدا سوگند ياد مى كند گويا براى قانع كردن مردم ، خدا را كفيل و ضامن قرار مى دهد كه اگر دروغگو باشد خدا او را كيفر دهد، بنابراين سوگندشكنى اهانت به خداست ، چنان كه مى فرمايد:

وقد جعلتم الله عليها كفيلا.

(خدا را بر آنچه سوگند خورده ايد ضامن قرار داده ايد).

مثلا انسانى كه به برادر دينى خود مى گويد: به خدا سوگند من اين كار را مى كنم يا نمى كنم او هم گول سوگند به لفظ جلاله را خورده سخن او را مى پذيرد، هرگاه كسى سوگند شكنى كند، تو گويى اهانت به مقام ربوبى كرده است .

تا اينجا با مفاهيم آيه نخست آشنا شديم ، اكنون به تفسير آيه دوم مى پردازيم كه جايگاه مثل است . قرآن مى فرمايد: افراد پيمان شكن بسان آن زنى هستند كه تابيده هاى خود را وامى تابيد)، چنان كه مى فرمايد:

لا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة اءنكاثا.

اكنون سوال مى شود چرا اين افراد به پيمان و سوگند خود پاى بند نيستند؟

آيه دوم نكته را تذكر مى دهد:

1. اين افراد، پيمان و سوگند خود را پوششى براى خدعه و حيله قرار داده و با آراست ظاهر مى خواهند طرف خود را فريب دهند و سرانجام از در حيله و خدعه وارد مى شوند و آيه چنين اشاره مى كند: تتخذون اءيمانكم دخلا بينكم .

2. چه بسا اين افراد، با خدا و پيامبر كه از جمعيت كمى برخوردار بوده اند پيمان مى بندند، آنگاه مخالفان پيامبر را گروه فزونتر مى بينند و به خاطر عظمت دشمن ، پيمان و سوگند خود را مى شكنند و هم اكنون بسيارى از دولت هاى كوچك ، پيمانى را با ديگر دولت ها بسته اند، به خاطر ترس از دولت هاى بزرگ مى شكنند و آيه به اين مطلب چنين اشاره مى كند: اءن تكون اءمة هى اءربى من اءمة .

ولى در پايان قرآن هشدار مى دهد كه اين افراد، از آزمايشهاى الهى غافلند.

سوگندهاى الهى وسيله آزمايش و امتحان است ، چنانكه مى فرمايد: (انما يبلوكم الله به ).

و سرانجام ، روز قيامت به كيفر اعمال خود مى رسند و خدا حقايق را براى مردم آشكار مى سازد، چنانكه مى فرمايد: و ليبينن لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون .

/ 78