مثل چهارم : دلهاى سخت تر از سنگ - مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5. ساختمان پشه

در حالى كه پشه در آيه مورد بحث ما از نظر جامعه ما نشانه حقارت و پستى است ولى از نظر ديگر ساختمان وجودى او سراسر اعجاب انگيز است .
پشه داراى خرطومى بسان فيل است كه خون انسان را بسان سرنگ به صورت مغناطيسى مى مكد و پس از اندى آن را هضم و سرانجام دفع مى كند، او داراى دو بال است كه با آن به پرواز در مى آيد تا غذاى خود را تامين كند.

او جانور بسيار حساسى است كه با كوچكترين احساس خطر، جايگاه خود را ترك مى كند و هر موقع انسان دست خود را به حركت در آورد او جايگاه خود را ترك كرده و از تيررس بيرون مى رود.

پشه ماده ، هر بار قريب 150 تخم مى ريزد، بر سطح آب راكد مانند حوض يا آبى كه در يك چاله جمع شود و حتى آب يك قوطى حلبى تخم مى گذارد، تخم ها به هم چسبيده اند و توده يك پارچه ، تشكيل مى دهند، نوزاد به زودى از تخم بيرون مى آيد، هر نوزاد لوله تنفسى دارد كه به سطح آب مربوط است و نوزادان به آن آويزان باقى مى مانند، چند روز بعد نوزاد به شفيره تبديل مى شود. شفيره كه ظاهرا بى حركت است ، درون پوسته اى كه به دور خود دارد، تغيير فراوان مى كند، پس از چند روز پشه بالغ از پوسته خارج مى شود و پرواز مى كند.

پشه بقيه عمر خود را در هوا زندگى مى كند. اگر پشه نر باشد از شيره گياهى و عصاره ميوه ها تغذيه مى كند ولى پشه ماده بيشتر خون مى مكد. وقتى كه پشه اى به كسى نيش مى زند در جست و جوى خوراك است .

همه پشه ها حشراتى كوچكند كه تنها دو بال دارند، داستان زندگى بسيارى از پشه ها بسيار شبيه يكديگر است .

پشه معمولى جانورى است مزاحم ولى آزار بسيار به انسان نمى رساند، بعضى از خويشاوندان آن ناقل بيمارى خطرناكند، يكى از آنها ناقل مالاريا است ، پشه ديگرى ناقل تب زرد است .(91)

امير مومنان عليه السلام در آفرينش پشه بيانى دارد كه متن آن را در پاورقى و ترجمه آن را در متن مى آوريم :(92)

اگر همه موجودات زنده جهان ، اعم از پرندگان ، چهارپايان ، و آن گروه از آنها كه شبانگاه خود برمى گردند، و همانها كه در بيابان مشغول چرا هستند، و تمام انواع گوناگون آنها، هم آنها كه كم هوشند و هم آنها كه زيركند، اگر همه آنها گرد آيند، هرگز در ايجاد پشه اى در عدم توانايى ندارند، و هيچگاه طريق ايجاد آن را نتوانند شناخت ، خردهاى آنها در آگاهى به اسرار آفرينش ‍ متحير مى ماند، و نيروهاى آنها ناتوان و خسته مى شود، و پايان مى پذيرد و سرانجام پس از تلاش شكست خورده و ناتوان بازگردند و اعتراف نمايند كه در برابر آفرينش پشه اى درمانده شده اند و به عجز از ايجاد آن اقرار نمايند و حتى به ناتوانى خويش از نابود ساختن آن اذعان كنند.

مثل چهارم : دلهاى سخت تر از سنگ

ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما يتفجر منه الانهار و ان منها لما يشقق فيخرج منه الماء و ان منها لما يهبط من خشية الله و ما الله بغافل عما تعملون . (بقره /74).

(سپس دلهاى شما پس از اين جريان (ذبح بقره براى شناخت قاتل ) سخت شد، آنها مانند سنگ اند يا سخت تر از آن زيرا برخى از سنگها است كه از آن آب فوران مى كند، برخى از آنها از ترس خدا، فرو مى افتد خداوند از آنچه كه انجام مى دهيد بى خبر نيست ).

پيش از تفسير اين (مثل ) نكاتى را يادآور مى شويم :

1. داستان بقره بنى اسرائيل

از آنجا كه قرآن اين (تمثيل ) را پس از داستان بقره (بنى اسرائيل ) مطرح كرده است لازم است به صورت فشرده به داستان آن اشاره شود، تا ارتباط آيه با ما قبل خود، روشن گردد.

يك نفر از (بنى اسرائيل ) به دست كسى كشته مى گردد، ولى قاتل آن شناسايى نمى شود، تمام قبايل خود را تبرئه كرده ، و مى رفت كه خون مقتول لوث شود، و در نتيجه ، درگيرى بزرگى در ميان اسباط رخ دهد، سرانجام خصومت نزد موسى عليه السلام بده شد تا گره كور اين حادثه پيچيده را بگشايد، جريان از طريق موازين عادى ، قابل حل نبوده ، بايد از غيب استمدادى برسد.
وحى الهى فرود آمد، و دستور داد كه گاوى را سر ببرند، و برخى از اعضاى مقتول را به گاو بزنند، او زنده مى گردد، و قاتل خود را معرفى مى نمايد.

آنان سخن موسى عليه السلام را شوخى و يا استهزاء تلقى كردند و با تحاشى حضرت موسى كه فرمود: اعوذ بالله ان اءكون من الجاهلين (به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم ) روبرو شدند و فهميدند كه كار جدى است و شوخى در كار نيست .

ولى چون فرمان خدا را از صميم دل نپذيرفته بودند در صدد برآمدند كه به گونه اى از آن شانه خالى كنند.

از اين رو يك رشته سوال ها كه همگى نوعى بهانه جويى براى فرار از تكليف بود مطرح كردند.

نخست از سن و سال گاو پرسيدند.

خطاب آمد: ميان سال باشد، نه آن قدر پير كه از كار افتاده و نه آن قدر جوان كه نزاييده باشد.

در مرحله دوم از رنگ آن پرسيدند.

خطاب آمد كه زرد رنگ باشد كه بينندگان را خوشحال كند.

در مرحله سوم خواستار ديگر مشخصات گاو شدند.

خطاب آمد: گاوى كه براى شخم زدن رام نشده ، و كار آن آب كشى براى زراعت ها نبوده و رنگ آن يكپارچه ، و در سراسر بدن او رنگ ديگرى نباشد.

آنگاه كه درهاى بهانه جويى را بسته ديدند راهى جز تسليم نداشتند و خواه ناخواه به موسى گفتند: (الان جئت بالحق ): (حالا حق مطلب را ادا كردى ).

ولى چنين تصديقى ، جز ظاهر سازى ، چيز ديگرى نبود، از لحظات نخست صدور فرمان ، تصميم بر فرار از تكليف بود، سرانجام فرمان الهى را با كمال كراهت و بى ميلى اجرا كردند كه مى فرمايد:

فذبحوا و ما كادوا يفعلون .(93) (بقره /71)

(گاو را سر بريدند ولى مايل نبودند كه آن را انجام دهند).

موسى عليه السلام براى پيدا كردن قاتل ، دستور داد كه پاره اى از بدن مقتول را به گاو بزنند تا وى زنده گردد و قاتل خود را معرفى كند، سرانجام دستور انجام گرفت و مقتول پس از زنده شدن ، قاتل خود را معرفى كرد.

شايسته بود كه بنى اسرائيل با ديدن اين معجزه بزرگ كه نشانه عظمت خدا، و صدق رسول او موسى ، و نمونه اى از معاد بود، نرمى بيشتر نشان بدهند، و كفه معنويت آنها بر كفه ماديت سنگينى كند، ولى برعكس با مشاهده اين آيت الهى ، قساوت آنان بيشتر شد، و پيوسته از جاده حق ، منحرف مى شدند.

قرآن به اين وضع اسفبار با جمله ثم قست قلوبكم من بعد ذلك اشاره مى كند يعنى پس از اين پديده ياد شده ، دلهاى شما به جاى انعطاف و گرايش به معنويت ، سخت تر گرديد.

/ 78