مثل بيست و هفتم : موقعيت معبودهاى دروغين و معبود واقعى - مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در آيات ديگر اين دختران در انديشه مشركان ، همگان فرشتگان هستند، چنانكه مى فرمايد:

و جعلوا الملائكة الذين هم عباد الرحمن اناثا...(178)

(فرشتگان را كه بندگان خدا هستند دختر مى پنداشتند).

سپس يادآور مى شود كه آنان براى خدا دختر قائل شده ولى حاضر نبودند كه براى خود، دخترى را بپذيرند، به گواه اين كه دختران را زنده به گور مى كردند و از داشتن دختر رنج مى بردند و آن را ننگ مى دانستند، و به اين مطلب با جمله (و لهم ما يشتهون ) اشاره مى كند.

در آيه ديگر باز از اين منطق كه براى خدا فرزندان دختر و براى خويش ‍ فرزندان ذكور قائل شده بودند، انتقاد مى كند و مى فرمايد:

اءفاصفيكم ربكم بالبنين و اتخذ من الملائكة اناثا...(179)

(آيا شما را با دادن پسر، امتياز داده ، و خود از ملائكه فرزند دختر را برگزيده است ؟).

3. سومين ويژگى آنان اين بود كه اصولا وجود دختر را مايه ننگ و عار مى دانستند و هرگاه همسر آنان پسر مى زاييد، با همسر و اطرافيانش با چهره باز، روبرو مى شدند و هرگاه به آنان مژده دختر داده مى شد، رنگشان سياه شده و در جهانى از خشم فرو مى رفتند، چنانكه مى فرمايد:

يتوارى من القوم من سوء ما بشر به .

(به خاطر خبر بدى كه به او داده شده بود، از قبيله خود پنهان مى گشت ).

پس از اين ، قرآن به مشكلى ديگر مشركان اشاره مى كند، و آن اين كه پدر از نگهدارى دختر رنج مى برد و خود را ميان دو محذور مى پنداشت .

الف : اين ننگ را بپذيرد، چنانكه مى فرمايد: (اءيمسكه على هون ).

ب : اين دختر را زنده به گور كند (ام يدسه فى التراب ).

قرآن هر دو انديشه را محكوم مى كند، زيرا وجود دختر يك نعمت الهى است كه به خانواده داده شده و اگر زايمان منحصر به پسر گردد، نسل بشر منقرض مى شود. گذشته از اين ، دختر نيز مانند پسر، انسان كاملى است . او هم فكر و انديشه ، مهر و عاطفه و ديگر سجاياى انسانى دارد و مى تواند براى شوهر، مايه آرامش خاطر باشد. قرآن در محكوميت هر دو نظر مى فرمايد: (الا ساء ما يحكمون ).

مساله زنده به گور كردن دختران ، سابقه ديرينه اى دارد كه فعلا مجال بازگويى آن نيست ، همچنين حقوقى كه اسلام براى زن قائل شده و او را ركن اجتماع دانسته خود موضوع مستقلى است كه در كتابهاى حقوق زن ، از آن گفت و گو شده است . اكنون بايد ببينيم ، تشبيه در كجاى اين بحثهاى پيشين است ؟

مثل در اين آيات ، در اين نقطه متمركز است كه مشركان ، خدا را مانند يك انسان عاجز و ناتوان انديشيده كه به حكم آيه نخست ، براى او نصيبى قائل مى شدند، تو گويى خدا نياز به دام و دانه آنها دارد و از طرفى ديگر او را به بسان موجودى مادى مى انديشيدند كه داراى فرزند است . اين موقعيت خدا بود در انديشه مشركان .

در حالى كه جايگاه خدا در انديشه افراد موحد اين است كه او موجود بى همتايى است كه همه صفات برجسته را داراست . او داراى حيات و علم و قدرت و عزت و عظمت است ، و به كسى نيازى ندارد.

قرآن به اين دو انديشه در آخر اين آيه چنين اشاره مى كند:

للذين لا يومنون بالاخره مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزيز الحكيم .

(براى آنان كه به آخرت ايمان ندارند، خدا را با صفات مادى و پست توصيف مى كنند، در حالى كه خدا داراى صفات برتر و والاتر است ، زيرا او حكيم و قدرتمند است ).

پس واقعيت تشبيه در اين آيه روشن شد كه فرد كافر، خدا را به موجود مادى نيازمند تشبيه مى كند، در حالى كه فرد مومن او را موجودى برتر و والاتر و داراى همه صفات كمال مى شناسد.

مثل بيست و هفتم : موقعيت معبودهاى دروغين و معبود واقعى

و يعبدون من دون الله ما لا يملك لهم رزقا من السموات و الارض شيئا و لا يستطيعون .

(آنها غير از خدا، موجودى را مى پرستند كه مالك روزى آنها از آسمان و زمين نيستند و براى روزى رسانى توانايى ندارند).

فلا تضربوا لله الامثال ان الله يعلم و اءنتم لا تعلمون .

(براى خدا نظيرها و مانندهايى قائل نشويد زيرا خدا مى داند و شما نمى دانيد).

ضرب الله مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شى ء و من رزقناه منا رزقا حسنا فهو ينفق منه سرا و جهرا هل يستوون الحمد لله بل اءكثرهم لا يعلمون . (نحل /73 - 75)

(خدا مثلى را زده است ، برده مملوكى را كه بر چيزى قادر نيست و انسانى كه از نزد خودمان به او رزق نيكو بخشيده ايم ، و او از آن روزى پنهان و آشكار، انفاق مى كند، آيا اين دو نفر برابرند؟! ستايش خدا راست ولى بيشتر آنان نمى دانند).

تفسير

منطق قرآن در ابطال بت پرستى اين است كه بايد موجودى را پرستش كرد كه بتواند نياز پرستشگر را برطرف كند، و روزى و زندگى او در دست او باشد. در حالى كه بتهاى مورد ستايش ، فاقد چنين قدرت و توانايى هستند. در اين صورت چگونه اين موجودات پست مورد ستايش قرار گرفته و براى خدا (مثل ) و (نظير) پنداشته شده اند؟

در آيه نخست ، اين حقيقت بيان شده است ، چنانكه مى فرمايد:

و يعبدون من دون الله ما لا يملك لهم رزقا...

(جز خدا معبودانى را مى پرستيد كه مالك روزى آنان نيستند، نمى توانند رزق آنان را از زمين و آسمان ، تحويل آنها دهد).

سپس در آيه بعدى انتقاد از آن مى كند كه اين بيچارگان و فرومايه ها، بتها را مثل و نظير خدا قرار داده اند، و براى تفهيم اين مطلب از اين جمله بهره مى گيرد: (فلا تضربوا لله الامثال ): (براى خدا، مثل و نظيرى قائل نشويد).

جمله (فلا تضربوا لله الامثال ) به معناى اين است لا تجعلوا لله الاشباه و الامثال فى العبادة .(180)

آنگاه خداوند بزرگ ، موقعيت بتها را نسبت به خود، روشن مى سازد، به اين بيان : فرض كنيد برده مملوكى است كه توانايى انجام كارى ندارد، اگر هم مالى داشته باشد، نمى تواند در آن تصرف كند، در مقابل آن فردى است ثروتمند و توانگر و شب و روز در حال انفاق بوده و فيض خود را به ديگران مى رساند.

/ 78