مثل سى ام : كفران نعمت هاى مادى و معنوى
و ضرب الله مثلا قرية كانت آمنه مطمئنة ياءتيها رزقها رغدا من كل مكان فكرت باءنعم الله فاءذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون .(خداوند (براى آنان كه كفران نعمت مى كنند مثلى زده است : منطقه آبادى را كه از امن و اطمينان برخوردار بود و پيوسته روزيش به طور وافر از هر مكانى به آنجا سرازير مى گشت . اما نعمت خدا را كفر ورزيدند خداوند به خاطر اعمالى كه انجام داده بودند لباس گرسنگى و ترس را بر آنان پوشانيد).و لقد جاءهم رسول منهم فكذبوه فاءخذهم العذاب و هم ظالمون . (نحل /112 - 113)(پيامبرى از خود آنان براى هدايت آنها آمد اما تكذيب كردند. عذاب الهى آنان را گرفت در حالى كه ستمگر بودند).تفسير لغات آيه
(رغد) به معنى گوارا مى باشد، چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد:(و كلا منها رغدا).(و به آدم و حوا خطاب شد از ميوه هاى گواراى بهشت بخوريد).(آمنه ) به معنى امن و امان است ، يعنى منطقه اى كه در آنجا هيچ نوع شرارت و غارتگرى و سلب و تجاوز به اعراض نيست .(مطمئنة ) مركزى كه ساكنان آن ، مطمئن بودند كه وسيله زندگى آنها براى آنان فراهم است . تجارتشان با رونق و كار و كسبشان از سود سرشارى برخوردار.اصولا پديده مهاجرت كه در جهان رشد يافته است و پيوسته روستاها؟ جايگاه توليد است ، خالى گشته و شهرها به صورت نامطلوب گسترش پيدا كرده است معلول دو چيز است :1. امن و امان از آباديها رخت بربسته است .2. وسايل اشتغال ، درآمدزا نيست .و هزينه بالا، و درآمدها براى هزينه ها نيست .تا اينجا با لغات آيات آشنا شديم ، اكنون تفسير آيات .تفسير آيات
قرآن از سرزمينى خبر مى دهد كه از چهار ويژگى برخوردار بوده است :اين چهار ويژگى عبارتند از:1. از امن و امان برخوردار بود (آمنة ).2. مردم آنجا به ادامه زندگى خود اعتماد و اطمينان داشتند. (مطمئنه ).3. مركزى بود كه از هر نقطه ميوه ها به آنجا سرازير مى شد، زيرا مردم اطراف براى خريد به آن نقطه مى آمدند و لذا اجناس نيز به آن نقطه سرازير مى گشت : ياءتيها رزقها رغدا من كل مكان .4. آنها نه تنها از اين سه نعمت مادى برخوردار بودند، بلكه نعمت معنوى نيز به آنان داده شده بود و خدا از قبيله خودشان رسولى براى آنان فرستاده بود چنانكه در آيه دوم مى فرمايد: (و لقد جاءهم رسول منهم .)درست است در اين آيه ، كلمه قريه به كار رفته و قريه معمولا براى ده و نقطه كوچك به كار مى رود ولى مقصود از قريه در اين آيه مركزى است كه مردم از اطراف براى فروش اجناس و خريد مايحتاج به آنجا مى آمدند، چنانكه فرمود: (من كل مكان ) و چنين نقطه اى با اين ويژگى ده نبوده ، بلكه شهر مركزى بوده و در قرآن كريم قريه به معنى شهر به كار رفته ، چنانكه برادران يوسف با پدر چنين خطاب كردند: (و اسئل القرية التى كنا فيه ...)(186): (از آن آبادى كه در آن بوديم بپرس ) و مراد از آبادى همان مصر است كه در آن زمان خود كشورى بوده است .ساكنان چنين نقطه آبادى ، سپس نعمتهاى مادى را به جاى نياورده ، همچنانكه نعمت معنوى را نيز تكذيب كردند.در اينجا سوال مى شود كه چگونه ساكنان اين منطقه سپاس نعمتهاى مادى را به جا نياوردند در اين مورد روايات چنين مى گويد: گروهى از ساكنان اين منطقه در سايه رفاه ، از مداد غذايى مجسمه هاى كوچك مى ساختند و احيانا با آن خود را پاك مى كردند. چه كفران نعمتى بالاتر از اين كه نعمت الهى را در موضع تطهير به كار مى برند، در حالى كه بايد از آب استفاده كنند، و در صورت ضرورت از سنگ و ديگر چيزهاى پاك كردنى .و اما چگونه به نعمت معنوى كفر ورزيدند؟ قرآن مى فرمايد: به تكذيب او پرداختند و به سخن او گوش نكردند.جهان در برابر اين كفران نعمت ، ساكت و آرام نيست و عكس العمل نشان مى دهد. واكنش اين كفران ، اين بود كه نعمتهاى مادى از آنان گرفته شد و حيوانات ريزى بر آنها مسلط گرديدند. درخت و گياهان آنان را خوردند و چيزى براى آنان باقى نگذاشتند. سرانجام ناچار شدند آن مواد غذايى را كه براى تطهير به كار برده بودند، براى ادامه حيات مصرف كنند.اين جريان هشدارى براى كشورهاى بزرگ است كه چرا نسنجيده نعمت هاى خدا را مى سوزانند و يا به دريا مى ريزند، در حالى كه در گوشه و كنار دنيا گروهى از گرسنگى مى ميرند.اما خدا چگونه آنان را كيفر داد؟
دو چيز را بر آنان مسلط كرد:1. گرسنگى .2. خوف و ترس .اين دو كيفر آنچنان زندگى آنان را مختل كرد كه تو گويى چون لباسى از گرسنگى و ترس وجود آنان را فرا گرفت ، و به اين نكته چنين اشاره مى كند:فاءذاقها الله لباس الجوع و الخوف .در اينجا برخى از ناآگاهان از ريزه كاريهاى زبان عرب ، به تصور واهى خود بر قرآن خرده گرفته اند، و آن اين كه مى گويند: لازم بود با تناسب واژه لباس خدا بفرمايد: فكساهم الله لباس الجوع و الخوف و اگر مقياس در به كار بردن يكديگر (اذاق ) (چشاندن ) جوع و خوف باشد بايد لفظ لباس را حذف كند.حاصل اين كه بايد به يكى از دو صورت سخن بگويد:الف : (لباس گرسنگى و ترس را بر آنان پوشاند).ب : (گرسنگى و خوف را به آنان چشانديم ).جمع بين (اذاق ) و (لباس ) صحيح نيست .پاسخ آن روشن است :1. علت اين كه قرآن كلمه (لباس ) را به كار برده براى اين كه برساند كه گرسنگى و تشنگى تمام مظاهر حيات آنان را فرا گرفته بود، از هر نظر گرسنه و خائف و ترسان بودند و اين حقيقت جز با كلمه (لباس ) روشن نمى شود.2. واژه (ذوق ) را به كار گرفته ، زيرا چشيدن طعام غير از چشيدن گرسنگى است . چشيدن طعام امرى سطحى است كه انسان با زدن زبان مى فهمد كه غذا شور است يا نه ؟ ولى چشيدن گرسنگى معنى عميق ترى دارد.مادامى كه گرسنگى بر اعمال بدن اثر نگذارد و از درون تهى بودن را درك نكند، كلمه ذوق به كار نمى برد.بنابراين هم به كارگيرى لباس و هم به كارگيرى ذوق از مقتضاى بلاغت است .در آيه دوم قرآن به كفران نعمت آنان اشاره مى كند، چنان كه مى فرمايد:و لقد جاءهم رسول منهم فكذبوه .