مثل سى و ششم : بسان سراب است نه آب - مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تشبيه مركب

5. برخى خواسته اند كه آيه را از قبيل تشبيه مركب بدانند، يعنى هر جزئى از مشبه به نظير آن در مشبه باشد و آن اين كه مى گويند: مقصود ادراك انسان است كه داراى مراتب پنجگانه است :

1. قوه حسيه .

2. قوه خياليه .

3. قوه عقليه .

4. قوه فكريه .

5. قوه قدسيه .

اين پنج مطلب ، در مقابل پنج امرى است كه در مشبه به از آن ياد شده است :

1. مشكات .

2. مصباح .

3. زجاجه .

4. شجرة .

5. زيت .

6. برخى اين تمثيل را تركيبى دانسته و براى نفس كه شايسته ادراك معارف و حقايق است ، مراحلى قائل شده اند:

الف : عقل هيولانى ، آن نفسى كه از هر نوع معرفت و شناخت خالى بوده و در حقيقت قابليت محض است ، اين همانند مشكات است كه استعداد قرار گرفتن چراغ در آن است .

ب : در مرحله دوم انسان به يك رشته علوم بديهى دست مى يابد كه مى تواند در پرتو آنها و از طريق تركيب برخى با برخى علوم نظرى را كسب كند. هرگاه انتقال فرد از اين علوم ضرورى و بديهى به علوم نظرى ضعيف و ناتوان باشد آن شجره است و اگر قوى و توانا باشد، اين همان روغن زيتون است و اگر در اخذ اين معارف از شدت بيشترى برخوردار باشد، اين همان زجاجه است كه به صورت ستاره درخشان نمايان مى شود اگر در مرتبه بسيار بالايى قرار گيرد آن نفس قدسيه است كه آيه درباره آن مى گويد: يكاد زيتها يضيى ء ولو لم تمسسه نار...

ج : در مرحله سوم كه انسان علوم نظرى را از علوم ضرورى اكتساب مى كند هرگاه اين علوم نظرى در نفس حضور فعلى نداشته باشد ولى هرگاه به آن مراجعه كند، به دست مى آورد، به آن عقل بالفعل مى گويند كه به منزله چراغ است .

د. در مرحله چهارم ، هرگاه اين معارف بالفعل و بدون نياز به مراجعه حضور داشته باشند به آن عقل مستفاد مى گويند كه اين همان نور على نور است .

اين علوم كه براى انسان رخ مى دهد، در سايه اتصال انسان به يك گوهر روحانى است كه در اصطلاح فلاسفه به آن ، عقل فعال مى گويند.

7. خداوند سينه انسان را كه محل معارف است به مشكات و قلب را به شيشه (زجاجه ) معرفت را به چراغ تشبيه مى كند كه اين چراغ از يك شجره مباركه روشن مى شود و آن شجره الهامات فرشتگان است . علت اينكه فرشتگان به شجره مباركه تشبيه شده اند، اين است كه مانند درخت از فوايد بالايى برخوردارند و اما اين كه اين فرشتگان ، نه شرقى و نه غربيند، زيرا مجرداتند و مافوق ماده ، و اين كه اين فرشتگان به گونه اى هستند كه نزديك است بدون تماس آتش ، شعله ور شوند به خاطر فزونى دانش آنان و اطلاع بيشترشان از اسرار الهى است .

8. مقصود از (مثل نوره ) است كه ايمانى كه در دل پيامبرش هست بسان مشكاتى است كه در آن چراغ است تو گويى مشكات ، صلب پدرش و زجاجه بسان جسم پيامبر و مصباح بسان ايمان در قلب او يا بسان نبوت در روح است .

در اين مورد، نظرهاى ديگر در تفسير آيه است كه براى اختصار، از بازگويى آنها صرف نظر كرديم .

و شايد به مرور زمان ، مواردى نيز به نظر برسد كه بتواند نقش (مشبه ) را ايفاء كند، و چون هدف بيان واقعيت ها در لباس (مثل ) است ، مانع ندارد كه همه اين تفاسير صحيح باشد.

مثل سى و ششم : بسان سراب است نه آب

و الذين كفروا اءعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم يجده شيئا و وجد الله عنده فوفاه حسابه و الله سريع الحساب . (نور /39)

(اعمال افراد كافر همچون سرابى است در دشت كوير كه انسان تشنه آن را از دور، آب مى پندارد، ولى هنگامى كه به نزد آن مى آيد، نمى يابد و خدا را نزد آن مى يابد كه حساب او را به طور كامل مى رسد و او حسابرس سريعى است ).

لغات آيه

(سراب ) درخشندگى نقطه دور از كوير است كه به نظر آب مى آيد.

(قيعة ) جمع (قاع ) و آن زمين صاف كويرى است .

(ظمان ) تشنه است .

خداوند در اين آيه ، اعمال نيك كافران را از نظر ارزش اخروى ، به سرابى تشبيه مى كند كه انسان لب تشنه از دور آن را آب مى پندارد ولى چون به نزديك آن مى رسد، چيزى را در آنجا نمى يابد.

بنابراين مشبه ، كار نيك كافر است كه آن را براى ريا و شهرت ، يا براى خدايان دروغين انجام مى دهد، به اميد اين كه پاداشى داشته باشند، ولى سرانجام پاداشى نخواهد داشت .

(مشبه به ) انسان تشنه اى است كه از نقطه دور، تشعشعات خورشيد را بر ذرات كوير، آب مى پندارد و چون به نزديك آن مى رسد، جز شن و خاك چيزى دستگيرش نمى شود.

با اين بيان ، وجه شبه نيز روشن است و آن اين كه در هر دو، يك نوع گمان بر بهره گيرى از عمل است ، در حالى كه كوچكترين بهره اى در كار نيست .

با توجه به اين بيان ، اكنون به تفسير جمله هاى آيه مى پردازيم :

1. (الذين كفروا اءعمالهم ): اعمال كافران كه به ظاهر نيك است ، مثلا براى خدايان دروغين ، قربانى مى كنند و با طواف بر گرد آنها، ذكر و دعا مى خوانند.

2. كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء (بسان آن انسانى است كه سراب را آب مى پندارد ولى چيزى عايدش نمى شود.)

قرآن ، اين انسان تشنه را با صفات چهارگانه اى توصيف مى كند، ولى برخى از آنها، از اوصاف تشنه جسمى و مادى است ، و برخى ديگر از صفات تشنه مجازى است كه از آن بت پرستها باشند. دو وصف نخست مربوط به تشنه نخست و دو وصف ديگر از آن تشنه مجازى است . اينك به بيان اين اوصاف مى پردازيم .

الف : (يحسبه الظمان ماء): (تشنه ، آن را از دور آب مى پندارد).

ب : حتى اذا جاءه لم يجده شيئا: (هنگامى كه نزد او آمد چيزى دستگيرش نمى شود).

اين دو از اوصاف تشنه مادى و حقيقى است . اينك دو وصف ديگر كه از آن تشنه مجازى يعنى مشبه است .

ج : (و وجد الله عنده ): (خدا را نزد آن مى يابد، يعنى آنگاه كه مرگ مشرك فرا رسد مى بيند كه از خدايان دروغين كارى ساخته نيست ، آنگاه به كيفر اعمال خود مى رسد.

د: (فوفاه حسابه ) در اين هنگام دقيقا به حساب كافر مى رسد و او را به سزاى اعمالش مى رساند.

پس از بيان اين چهار وصف ، نوبت آن رسيد كه خدا خود را معرفى كند، مى فرمايد: (و الله سريع الحساب ).

با توجه به اين بيان ، از نظر ادبى بايد گفت : دو ضمير نخست در الفاظ:

(اذا جاءه ) و (لم يجده شيئا) به تشنه حقيقى برمى گردد.

ولى دو ضمير ديگر كه يكى ضمير مستتر در فعل (وجد الله ) و يكى ظاهر در (فوفاه ) است به تشنه مجازى يعنى مشرك برمى گردد، زيرا اين دو پديده از آن مشرك است ، نه از آن تشنه اى كه سراب را آب مى پندارد.

از مجموع تمثيل نتيجه مى گيريم كه انسان بايد دنبال وهم و پندار نباشد، بلكه بايد با حقيقت گرايى و واقع بينى زندگى كند. انسان تشنه كه بر اثر وهم و خيال سراب را آب مى پندارد، بهره نمى گيرد. همچنين فرد پيرو وهم و خيال از آن نتيجه نمى گيرد.

آخرين سخن اينكه در اين آيه ، اعمال كافران به سراب تشبيه شده ولى در مثل آينده ، اعمال كافران به ظلمات تشبيه شده ، فرق اين دو تشبيه چيست ؟

اين مطلب را در مثل آينده مى خوانيم .

/ 78