مثل سى و چهارم : معبودانى پست تر از مگس
يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب . (حج /73)(اى مردم ، مثلى زده شده است به آن گوش فرا دهيد، كسانى را كه غير از خدا را مى خوانيد نمى توانند مگسى بيافرينند هرچند براى اين كار، دست به دست هم بدهند - نه تنها نمى توانند بيافرينند - هرگاه مگسى چيزى از آنها بربايد نمى توانند آن را پس بگيرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانندكنايه از اين كه انسان عبادتگر و بتهايى كه پرستش مى شوند، هر دو ناتوانند).تفسير لغات آيه
(ذباب ) در لغت عرب به معنى مگس است .(استنقاذ) كه ريشه (لا يستنقذوه ) است ، به معناى (پس گرفتن ) است .تفسير آيه
عرب جاهلى در مساله خالقيت جهان ، موحد بود براى جهان و انسان ، فقط يك خالق و آفريدگار مى شناخت و آن هم خدا بود. او هرگز در اين بخش مشرك نبود، همگان يا غالب آنان بر اين عقيده بودند كه جهان يك خالق بيش ندارد و آن خداست و اين مطلب در آيات بسيارى وارد شده است مانند:و لئن ساءلتهم من خلق السموات و الارض ليقولن خلقهن العزيز العليم .(192)(هرگاه از آنان سوال شود چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است ، همگان مى گويند خداى قادر و دانا).ولى در مساله تدبير و اداره جهان كاملا مشرك بودند، و اعتقاد داشتند كه خدا تدبير و اداره جهان و سرنوشت انسان را به دست معبودها و بتها سپرده است ، و كرارا قرآن مجيد عقايد آنان را در اين باره با نقد، بيان مى كند و مى گويد:ءاءرباب متفرقون خير اءم الله الواحد القهار.(193)(آيا خدايان متعدد و پراكنده بهتر است يا يك خداى واحد و قادر).اين آيه گزارش مى دهد كه مشركان عصر يوسف نيز بسان مشركان عصر رسالت ، براى جهان مدبرهاى متعدد و مختلفى قائل بودند.آيات ديگر حاكى است كه آنان ، نصرت و پيروزى و عزت و عظمت را در يارى بتها مى دانستند و اگر آنها را مى پرستيدند، به خاطر اين بود كه با جلب رضايت آنها در جنگ پيروز شوند و در زندگى عزيز گردند، قرآن اين حقيقت را در دو آيه روشن مى سازد.الف : و اتخذوا من دون الله آلهة لعلهم ينصرون .(جز خدا، خدايانى براى خويش گرفته اند تا به كمك آنان پيروز شوند).ب : و اتخذوا من دون الله آلهة ليكونوا لهم عزا.(194)(خدايانى جز خدا گرفته اند تا براى آنان مايه عزت باشند).اين آيات روشنگر عقايد مشركان ، درباره بتهاست و اين كه آنها در مساله خالقيت موحد ولى در مساله تدبير و اداره كاملا مشرك بودند و چون سرنوشت خود را در دست بتها مى دانستند، طبعا به جاى عبادت خدا، بتها را عبادت مى كردند.آياتى در قرآن به نكوهش بت ها پرداخته و كرارا يادآور مى شود كه آنان مالك سود و زيان شما نيستند، و اين آيه حاكى است كه مشركان معتقد بودند كه سود و زيان آنان در دست بتها است . مانند:قل ادعوا الذين زعمتم من دونه فلا يملكون كشف الضر عنكم و لا تحويلا.(195)(بگو خدايان خود را كه جز خدا مى پنداريد بخوانيد! ولى هرگز ضررى را از شما برطرف نكرده و در زندگى دگرگونى ايجاد نخواهند كرد).در آيه دوم يادآور مى شود: چيزى كه سود و زيانى به حال تو ندارد، او را مپرست ، چنانكه مى فرمايد:و لا تدع من دون الله ما لا ينفعك و لا يضرك ...(196)(غير از خدا كسانى را كه نه سودى مى بخشند و نه زيان ، عبادت مكن ).در آيه سوم ، يادآور مى شود كه معبودان دروغين شما نداى شما را نمى شنوند چنانكه مى فرمايد:ان تدعوهم لا يسمعوا دعاءكم ...(197)(اگر آنها را بخوانيد نداى شما را نمى شنوند).اين نكوهشها عقيده مشركان عصر رسالت را آشكار مى سازد. اكنون قرآن در مقام تحقير معبودهاى آنان ، مثل بسيار آموزنده اى مى زند و معبودان آنها را آنچنان تحقير مى كند كه هيچ فرد عاقلى پس از شنيدن اين مثل ، تن به عبادت آنها نمى دهد، مشروط بر اين كه در اين مثل دقت كند و خود را از عصبيت و پيروى از روش نيكان ، پيراسته سازد.مى فرمايد: خدايان شما آنچنان ضعيف اند كه نمى توانند موجود پست و آلوده اى مانند مگس را بيافرينند تا چه رسد انسان و جهان را. پست تر از آن اين كه : اگر مگس چيزى از آنان بربايد، نمى توانند آن را از او پس بگيرند. آيا با اين وضع آنان شايسته پرستش هستند؟تاريخ مى گويد: عرب هاى عصر رسالت ، بتها را با زعفران رنگ آميزى مى كردند و بر سرهاى آنها مى نهادند و درها را به روى آنها مى بستند، ولى ناگهان مگسى از سوراخى وارد مى شد، عسل را مى خورد و زعفران را پاك مى كرد. آنها وقتى درها را باز مى كردند، در مقابل عمل انجام شده قرار مى گرفتند و كارى از آنان ساخته نبود. اينك تعبير قرآن در تحقير اين خدايان :يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا...(اى مردم ! مثلى زده شده است ، گوش فرا دهيد، آنهايى را كه جز خدا مى خوانيد - مى پرستيد - توانايى آفريدن مگسى را ندارند، سپس يادآور مى شود اگر مگسى از آنان چيزى را بربايد، قدرت پس گرفتن را ندارند و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ...سپس نتيجه مى گيرد: حق اين است كه پرستشگر و پرستش شده هر دو ناتوانند.در اينجا سوالى مطرح است :
چرا آنان تا اين حد تنزل فكرى پيدا كرده و به جاى خدا معبودهاى پست را عبادت مى كردند؟
قرآن در جواب مى گويد:ما قدروا الله حق قدره ان الله لقوى عزيز.(198)(خدا را آنچنان كه هست نشناختند، خدا توانا و پيروز است ).اگر آنان خدا و منزلت او را نسبت به جهان و نياز همگان را به وى مى دانستند هرگز از پرستش او سرباز نزده و موجودات پست تر از مگس آلوده را عبادت نمى كردند، ولى جهل و ناآگاهى آنان نسبت به مقام ربوبى ، آنان را به اين ورطه بدبختى كشيده است .
در اينجا ممكن است گفته شود: مگس هرچند به ظاهر موجودى پست و آلوده است ، اما از نظر آفرينش بسيار دقيق و حساب شده است .حشره شناسان درباره مگس و ساختمان پيچيده و حركات مرموز و شگفت آور آن سخنها گفته اند، چگونه ما آن را موجودى پست و ناتوان بدانيم ؟!پاسخ : هدف از تشبيه كوچك كردن آفرينش مگس نيست ، بلكه هدف چيز ديگر است ، و آن اينكه مگس به خاطر آلودگى ، نزد همگان يك موجود پست و آلوده و ناكارآمد است ، بتان مورد پرستش انسان ها، به اندازه اى ناتوانند كه حتى نمى توانند، چنين موجود مطرود را بيافرينند، در اين صورت ، يك چنين تمثيل در مقام تحقير كاملا يك شاهكار ادبى و عين بلاغت به شمار مى رود. ولى اين مانع از آن نيست كه وجود اين حشره مانند ديگر حشرات ، از پيچيدگيهاى خاصى برخوردار بوده و كاملا اسرارآميز باشد.