عموم دانشمندان مسلمان ، اديبان ، بلاغت شناسان ، مفسران ، اصوليان و فقيهان بر اين عقيده اند كه قرآن از لحاظ لغت ، به زبان عربى فصيح نازل شده و در آن از انحاى مجاز، كنايه ، استعاره و تمثيل يافت مى شود؛ (720) اما نكته مهم شناخت حقيقت و مجاز و حدود و ملاك هر يك از آنهاست .
ابن قتيبه (213 - 276 ه) در مقدمه تاءويل مشكل القرآن مى گويد:
( ملحدان آيات متشابه كلام خدا را گرفته اند و آن را به تناقض و نادرستى متهم ساخته اند ) .
از اين رو وى تاءليف كتاب خويش را به انگيزه تبيين و تاءويل موارد دشوار و ديرياب قرآن مى داند. او توضيح مى دهد كه عرب در سخن خويش انحاى گوناگون مجاز، استعاره ، تمثيل ، قلب ، تقديم ، تاءخير، حذف ، تكرار، اخفا، اظهار، تعريض ، كنايه و جز اينها را دارد . (721)
براساس چنين نگاهى است كه نحوى متقدم سيبويه مى نويسد: و مما جاء على اتساع الكلام و الاختصار، قوله تعالى :
( واساءل القرية التى كنا فيها و العير التى اءقبلنا فيها ) ، (722) انما يريد اهل القرية ، فاختصر... (723)
همچنين على بن عيسى رمانى (386 ه) در شرح آيه كتاب اءنزلنا اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور، (724) مى نويسد:
( هر چه در قرآن ظلمات و نور آمده ، استعاره است و حقيقت آن بيرون بردن از جهالت به دانايى است و استعاره رساتر به مقصود است ) . (725)
نيز ابو عبيده (209 ه) در مدلول آيه شريفه ( ويقبضون اءيديهم ) ، (726) كه در وصف منافقان است ، مى نويسد: اءى يمسكون ايديهم عن اخير و الصدقة . (727)
همچنين محمد بن جرير طبرى در مفاد آيه ولن يتمنوه اءبدا بما قدمت اءيديهم و الله عليم بالظالمين (728) مى نويسد: اما سخن خداوند كه مى فرمايد: ( به آنچه دستهاى آنها از پيش فرستاده است . اين تعبير، مثالى است همانند مثالهايى كه عرب در سخن خويش مى آورد و مى گويد: اين مكافات جنايتى است كه با دست خويش انجام دادى . (يعنى اضافه جنايت به دست از باب مجاز مرسل به علاقه جزء و كل است ) هرچند ممكن است آن جنايت با اعضاى ديگر صورت گرفته باشد. ) (729) همو در مفاد آيه اذا اءدقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم اذا لهم مكر فى آياتنا قل الله اءسرع مكرا ان رسلنا يكتبون ما تمكرون ؛ (730) هرگاه از پى زيانى كه بر مردم رفته است ، رحمتى بر ايشان چشانيم ، آنان را در برابر نشانه هاى الهى مكرى است ، بگو خدا كاراتر است ، فرستادگان ما نقشه هاى شما را مى نويسند ) . او مكر مردم را، مجاز آوردن براى انكار نعمتهاى خدا و ناديده گرفتن آنها، و مكر از ناحيه خدا، را استدراج و عقوبت مى گيرد. (731)
فراء (207 ه) در مفاد آيه كيف تكفرون بالله و كنتم اءمواتا فاءحياكم ، (732) كه به صورت استفهام از ناحيه خداوند مطرح شده ، آن را به معناى تعجب يا توبيخ مى گيرد، نه استفهام واقعى ؛ زيرا استفهام حقيقى كه طلب علم و فهم است در مورد خداوند محيط بر همه چيز، معنا ندارد، از اين رو تاءويل استفهام از باب ضرورت تنزيه خداوند است . (733) مانند اين سخن را سكاكى گفته است . وى ( فاءين تذهبون ) (734) را تنبيه و هشدار دانسته نه استفهام حقيقى . (735) همچنين خطيب قزوينى (739 ه) در ( اءلم نهلك الاءولين ) ، (736) آن را به مفهوم وعيد و تهديد گرفته است . افزون بر اين ، وى به خروج امر، نهى و خبر از دلالت وضعى و معناى حقيقى اشاره نموده و امر ( اعملوا ما شئتم ) (737) را تهديد دانسته است . (738)
همو در ارتباط با آيات : و قالو لجلودهم لم شهدتم علينا (739) و قالت نملة يا اءيها النمل ادخلوا مساكنكم (740) مى گويد:
در اين مورد با غير عقلا و آدميان معامله عقلا شده است ، (741) يعنى مفاد استعاره دارد.
همانند اين سخن را ابن اثير (637 ه) درباره آيه ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها وللاءرض ائتيا طوعا اءو كرها قالتا اءتينا طائعين ، (742) بيان كرده ، مى نويسد: نسبت دادن گفتار و سخن به آسمان و زمين از باب توسعه در كلام و مجاز است ، زيرا نطق ، ويژه انسان است نه جماد. (743) اما ابن قتيبه در تحليل خود اين برداشت را نفى مى كند و اين موارد را حقيقت مى شمارد، نه مجار. (744)
ابن قتيبه در توضيح مفاد آيه ( يوم يكشف عن ساق ) ، (745) مى نويسد: اين ، استعاره اى است از گرفتارى شديد. (746)
ابو هلال عسكرى (395 ه) در مورد آيه اءمن كان ميتا فاءحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها، (747) مى نويسد: نور به جاى هدايت در كار بسته شده ، براى آنكه روشن تر است و تاريكى جانشين كفر شده است ، زيرا معروف تر است . (748)