تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

البته روشن است كه متشابه بودن پاره اى از آيات دليل خاص خود را دار و مى توان گفت اساسى ترين عامل ، به محدوديتهاى ابزار تفهيم و تفاهم بشرى ، كه همان الفاظ است ، باز مى گردد. بدين معنا كه راه تفهيم و تفاهم درميان انسانها استخدام الفاظ و نيروى بيان است . خداوند حكيم نيز پيام هدايت خويش براى انسان را از طريق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به وسيله الفاظ مى رساند، اما همان گونه ، كه مى دانيم ، الفاظ و كلمات ظروفى محدودند از اين رو اگر بخواهيم حقايق مربوط به غيب و ماوراى عالم طبيعت را كه قابل بيان با الفاظ نيستند، از طريق الفاظ بيان كنيم ، ناگزير يك نوع تصرف و توسعه در معانى اين الفاظ صورت مى گيرد تا قابل انطباق بر آن حقايق متعالى شود در نتيجه نوعى تشابه پيش مى آيد. يعنى لفظى در معنايى استعمال مى شود كه هم مصداق حسى و هم مصداق اعتبارى دارد و هم مصداق ماوراى حسى ، لذا نمى دانيم كدام مصداق ، مقصود و مراد است مثل كلمه ( عرش ) (706) و ( رويت خدا ) و مانند اينها. چگونه مى توان از حقيقتى معنوى و وجودى چون رويت قلبى خدا يا لقاء الله ، كه با كشف و شهود فراهم مى شود، سخن گفت ، جز از طريق همين الفاظى كه بر براى معانى حسى و مادى به كار مى برد؟ وجوه يومئذ ناضرة الى ربا ناظرة . (707)

خداى متعال براى بيان اين حقيقت واژه ( ديدن ) را به كار برده است ، زيرا واژه مناسب ترى براى اداى اين مقصود وجود نداشته است . اما براى پيش گيرى از كج فهمى ، از يك سو اين اصل كليدى را به دست داده است كه آيات متشابه بايد به محكمات ارجاع شوند، و از سوى ديگر به صراحت بيان كرده است كه : لاتدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار؛ (708) چشمها او را درك نمى كنند و او چشم ها را درك مى كند ) . بدين گونه خداوند تصريح نموده كه مقصود از آن رويت ، ديدن با چشم سر نيست .

براى معرفى آفريدگار هستى و كمال مطلق چه تعبيرى مى توان آورد كه در عين گويا بودن ، دشوارى متشابه بودن را نداشته باشد؟ اگر از واژه اى مانند ( نور ) هم استفاده شود: الله نور السموت والاءرض ...؛ (709) خداوند نور آسمانها و زمين است باز شبهه افكن خواهد بود. زيرا انس ذهنى ما با نور حسى و مادى باعث مى شود نور حسى در انديشه ما تداعى شود.

شرح قدرت فراگير خداوند نيز براى مردم مستلزم استفاده از تعابيرى كنايى است :

( يد الله فوق اءيديهم ؛ (710) دست خدا بالاى دستهاى آنهاست )

( و هو القاهر فوق عباده ؛ (711) و اوست چيره بر بندگان ) .

اما آيا خدا در قصرى عظيم نشسته و او را دستى فراتر از همه دستهاست ؟!

يا اين اوهام ، پندار كوته بينان و مشركان است و خداى متعال در نفى اين پندارهاى باطل و تنزيه ذات بى مثال خود از هرگونه نقص ، بارها هشدار داده است كه :

( ليس كمثله شى ء ) ، (712)

( سبحان الله رب العالمين ) (713)

و ( سبحانه و تعالى عما يصفون . (714)

بنابراين ، فرض زبان يك وجهى و نفى هرگونه مجاز و تاءويل و اخذ مفهوم ظاهرى همه آيات قرآن موجه به نظر نمى رسد. همان طور كه اشارت رفت قرآن داراى متشابهاتى است كه در قالب بيان كنايى اظهار شده اند. افزون بر اين قرآن خود متذكر شده است كه واجد تمثيل و تشبيه است و وجود پاره اى تعبيرات استعارى را نمى توان در قرآن نفى كرد: اءنزل من السماء ماء فسالت اءودية بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حلية اءو متاع زبد مثله كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاءما الزبد فيذهب جفاء و اءما ما ينفع الناس فيمكث فى الاءرض كذلك يضرب الله الاءمثال (715) از آسمان آبى فرستاد، و از هر رودخانه اى به قدر ظرفيتش سيلابى جارى شد، آنگاه سيل بر روى خود كفى حمل كرد - و از آنچه در (كوره ها) براى به دست آوردن زيور يا وسائل زندگى آتش بر آن روشن مى كنند نيز كفهايى مانند آن به وجود مى آيد - لكن كفها به بيرون پرتاب مى شوند ولى آنچه به مردم سود مى رساند (آب يا فلز ناب ) در زمين باقى مى ماند، خداوند اين گونه مثال مى زند.

اين آيه شريفه تصريح مى كند كه بيان فرود آب از آسمان و جريان سيل يك مثال است براى جريان حق و باطل . همچنين قرآن وقتى مى گويد:

ولا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة اءنكاثا...؛ (716)

مانند آن زنى نباشيد كه رشته هايش را پس از رشتن پنه كرد. آيا اشاره به زن خاصى است ، يا آنكه اين يك ضرب المثل براى بيان يك حقيقت پايدار و يك پيام جاودان است ؟ روشن است كه سخن دوم مراد است ، هرچند مثالها نيز داراى يك منشاء خارجى هستند.

همين گونه است مواردى كه قرائن عقلى يا نقلى ، حاكى از استعاره ، كنايه و نوعى از مجاز در سخن است و ناگزيريم از معناى لفظى آن درگذريم و مراد حقيقى آن را جستجو كنيم . چرا كه در غير اين صورت با دشوارى مواجه خواهيم شد. چنانكه براى نمونه ، تفسير لفظى اين آيه بى معنا و مفهوم است :

ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا؛ (717)

و دستت را (از بخل ) بر گردنت مبند، و نيز آن را بسيار گشاده مگير كه ملامت شده و درمانده مى نشينى .

همان گونه كه تفسير لفظى و اخذ مدلول ظاهرى اين آيات برخلاف ساحت منزه خداى تعالى و كمال محض بودن اوست :

( بل يداه مبسوطتان ) ، (718) ( و من كان فى هذه اءعمى فهو فى الاءخرة اءعمى و اءضل سبيلا؛ (719) )

و هر كس در اين جهان كور (دل ) باشد، پس او در سراى ديگر نيز كور (دل ) و راه گم كرده است .

/ 192