در اينجا ناگزيريم در خصوص يك مغالطه هشدار دهيم . از سويى برخى با دستاويز قرار دادن مجاز در قرآن ، نقبى به نمادانگارى زبان قرآن زده ، آن را سمبليك و عارى از حقيقت پنداشته اند و از ديگر سو، برخى با استناد به حقيقت بودن قرآن و عدم نفوذ بطلان در آن و تلازم مجاز با كذب ، كه نسبت آن بر خداوند محال است ، ورود هرگونه مجاز در قرآن را نفى كرده اند. (902) بدين روى ناگزير بايد چند نكته را از هم تفكيك كرد، تا از هرگونه خلط و مغالطه اى پرهيز شود:
حقيقت و مجاز دست كم دو اصطلاح متفاوت دارد؛ گاه حقيقت صفت يك وجود عينى و خارجى است و در مقابل آن وجود اعتبارى و يا مجازى به كار مى رود. به ديگر سخن ، ( حقيقت ) به مفهوم فلسفى عبارت است از صورت علمى مطابق با واقعيتى كه از آن حكايت مى كند. البته همان طور كه مى دانيم ملاك حقيقت و صدق به حسب قضاياى گوناگون ، متفاوت است . ملاك كلى صدق و كذب قضايا، تطابق و عدم تطابق آنها با ماوراى مفاهيم آنهاست . بدين روى ، راه تشخيص صدق و كذب قضاياى تجربى ، سنجش آنها با واقعيتهاى عينى است . راه تشخيص صدق و كذب قضاياى منطقى سنجش آنها با مفاهيم ذهنى ديگرى است كه تحت اشراف آنها قرار دارند و ملاك تشخيص صدق و كذب قضاياى فلسفى سنجش رابطه ذهن و عين است ؛ يعنى صادق بودن آها به اين است كه محكيات عينى آنها، از مادى و مجرد به گونه اى باشد كه ذهن ، مفاهيم مربوط را از آنها انتزاع كند و اين سنجش مستقيما در قضاياى وجدانى انجام مى گيرد. (903) اما حقيقت ادبى و لغوى چنانكه قبلا نيز ديديم ، آن است كه استعمال كلمه در معناى وضعى و قراردادى آن صورت گيرد و استعمال در غير معناى وضعى ، مجازى است . بنابراين ، هيچ گونه تلازمى ميان معناى مجازى با مجاز فلسفى برقرار نيست و از مجاز ادبى نمى توان عينيت خارجى حقايق قرآن را نفى كرد.
افزون بر آنچه گفته شد، چنانكه محققان گفته اند، ميان مجاز ادبى ، كه استعاره نوعى از آن است و حقيقت ادبى ، اين تمايز وجود دارد كه استعاره آن نوع از مجاز است كه همواره متضمن نوعى تشبيه است ؛ از اين رو، هم قرين با نوعى قرينه است و از سوى ديگر سخنى است تاءويل پذير، بدين روى اين ويژگيها استعاره را از دعوى باطل يا كذب متمايز مى نمايد. (904)
به گفته برخى بزرگان ، در تشبيهات صلاحيت و شاءنيت نوعى مشبه معتبر؛ است يعنى تشبيه و استعاره در موردى مستحسن است كه مشبه ، به حسب نوع خود، وصف منظور را داشته باشد. مثلا چيزى را مى شود به شير در شجاعت تشبيه كرد كه از نوع حيوان بوده باشد و اما چيزى كه از نوع حيوان و شايسته نسبت شجاع نمى باشد، مثل يك قطعه سنگ ، تشبيه آن به شير در شجاعت غلط است . (905)
به سخن ديگر، ملاك صدق در دو نوع قضيه حقيقى و مجازى عرفى ادبى ، يكسان نيست ؛ براى مثال كسى كه مى گويد: ( على شير است ) (در شجاعت ) و ( عمرو عاص شير است ) ، اگر اين دو قضيه را بيان حقيقى فرض كنيم (خواه حقيقت فلسفى و يا حقيقت ادبى يعنى استعمال لفظ در ما وضع له ) هردو دروغ اند، ولى اگر بيان مجازى (مجاز ادبى ) فرض كنيم ، كه استعاره است و استعاره همواره متضمن تشبيه است ، در اين صورت قضيه اول صادق و قضيه دوم كاذب است ، نه آنكه اول كذب مستحسن و دومى كذب مستقبح باشد. بنابراين ، ملاك و ظرف صدق و كذب حقيقت با مجاز متفاوت است . (906)
با توجه به آنچه گفته آمد معلوم شد، كسانى كه به استناد حقيقت داشتن قرآن ، ورود مجاز در قرآن را نفى كرده اند، مجاز ادبى را در مقابل حقيقت فلسفى قرار داده اند؛ در حالى كه قائلان به وقوع مجاز در قرآن هرگز در حقيقت داشتن قرآن ترديد نكرده ، بلكه سخنشان مربوط به استعمال كلام در غير ما وضع له است ، همان سان كه سمبليك دانستن زبان قرآن به استناد ورود مجاز در آن نيز خطاى بين و ناشى از خلط مجاز ادبى با مجاز فلسفى است .
آيا وجود تمثيل يا مثل در قرآن را مى توان نشانه نمادين بودن پاره اى از گزارشهاى قرآنى دانست ؟
واژه تمثيل در لغت به معناى تشبيه و مانند، داستان يا حديثى براى مثال ، مثل آوردن و تشبيه چيزى به چيزى را گويند. (907) همچنان كه مثل نيز در معنا تشبيه ، همتا، نمونه ، مانند، وصف حال ، داستان ، قصه ، حكايت و افسانه آمده است . (908)
از جمله معانى مَثَل ، وصف كردن است : (909)
مثل الجنة التى وعد المتقون تجرى من تحبها الانهر اءكلها و ظلها...؛ (910)
وصف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده شده آن است كه نهرهاى آب از زير درختانش روان است و ميوه هاى آن هميشگى و سايه هايش دائمى است ... .