اين رساله تاءثيرى شگرفت در پيدايش نهضت پوزيتيويستى گذاشت ، و شاخص ترين پوزيتيويستها، چون آير و كارناپ ، نظريه تحقيق پذيرى را مطرح كردند. امروزه هم رگه هايى از اين تفكر پوزيتيويستى در فلاسفه اى چون كوآين و شاگردانش ديده مى شود.
كوآين فرق ميان گزاره هاى تحليلى و تركيبى را نفى مى كند و مى گويد: جمله ها را بايد در كل هر نظام ، يعنى در نظريه ها و نظام هاى عقيدتى مورد ارزيابى قرار داد. وى برداشتى رفتارگرايانه از زبان دارد كه با تجربه گرايى وى رابطه نزديك دارد. او معتقد است كه ما دائم در معرض بمباران محركهاى لفظى و غير لفظى هستيم و طورى شرطى شده ايم كه در برابر اين محركها يك رشته واكنشهاى لفظى بروز مى دهيم . چنين نيست كه افزون بر محركها و آمادگى ما براى ابراز واكنش به آنها، معانى اى هم در ذهن ما جريان داشته باشد.
پرنفوذترين شاگرد كوآين ، دانلد ديويدسن ، قائل است كه ميان معنا و صدق ، ارتباطى وثيق برقرار است . به گمان وى نظريه معنا براى هر زبانى عبارت از مجموعه اصولى است كه به ما امكان مى دهد براى هر جمله اى در آن زبان ، شرطهايى را بيان كنيم كه جمله مشروط به صادق است . نظريه صدق جملات ، نظريه اى درباره معنا نيز هست .
در بُعد گوينده زبان و مقاصد وى نيز رابطه زبان با جهان ، به گونه اى مورد جستجوست . در اينجا اين پرسش مطرح است كه اساسا رفتار لفظى چگونه رفتارى است ؟ چه چيزى در آدميان به ايشان امكان مى دهد تا اصواتى به زبان آورند و نشانه هايى را به كار گيرند كه داراى پيامدهاى خيره كننده اى هستند؟ و يكى از اين پيامدها آن است كه انسانها با واقعيت رابطه برقرار مى كنند. چگونه ما از صداهايى كه از دهانمان بيرون مى آيد يا نشانه هايى كه رسم مى كنيم ، به همه آن خاصيتهاى معناشناختى ، كه به آنها نسبت مى دهيم مى رسيم ؟
موضوع اساسى در اينجا همان مفهوم ( عمل گفتارى ) است كه در آثار بعدى ويتگنشتاين ، آستين ، گرايس (Grice.P.H) جان سرل ، مورد تاءمل است و ماهيت ساختار منطقى اين اعمال گفتارى محل كاوش است . در اينجا به فلسفه ذهن و زبان و روابط ذهن و زبان منتقل مى شويم كه موقعيتهاى ذهنى ما چگونه اوضاع جهان را مى نماياند. اين موقعيتها چگونه كردار زبانى را امكان پذير مى سازند، و اين رفتارهاى زبانى چگونه خصلت بازنمايى از خارج را دارند؟
مجموعه اين مباحث ، فلسفه زبان را تشكيل مى دهد. فلسفه زبان نام موضوعى در خود فلسفه است و با مسائلى از اين دست سروكار دارد كه چگونه با واقعيت رابطه برقرار مى كنيم ؟ ماهيت معنا چيست ؟ صدق ، دلالت و ضرورت منطقى چيست ؟ عمل گفتارى چيست ؟ و... . (69)
چنانكه ملاحظه مى شود بخش قابل توجهى از جستجوهاى زبان قرآن ، ماهيت فلسفه زبانى دارد و طبيعى است كه در اين حوزه پژوهشى از ميراث علمى پژوهندگان مسلمان در منطق ، فلسفه ، كلام و علم اصول فقه بهره گيرى شود.
ديديم كه زبان دستگاهى از نشانه هاست . هر يك از ما در گفتارمان به منظور ارتباط با ديگران ، از اين نشانه ها يارى مى گيريم .
ما در رفتار زبانى خود بيرون از گستره قراردادهاى پذيرفته شده عمل نمى كنيم ، زيرا هدفمان ايجاد ارتباط و نقل و انتقال معانى است ؛ (70) از اين رو ميان نشانه ها و علائم زبان شناسى با نشانه ها و علائم هنرى ، زيبايى شناسى ، اعم از شعر، داستان ، نقاشى و تصوير و نمودهاى گرافيكى به مفهوم عام تمايز جدا كننده اى وجود دارد. رومن ياكوبسن زبان شناس معروف معاصر تصريح دارد كه ما دو دسته متون داريم : نخست متونى كه در آنها زبان آيينه معنا نماست و پيام خاصى از راه زبان روشن به مخاطب عرضه مى شود.